10 اسلاید صحیح/غلط توسط: Yonyoojin انتشار: 3 سال پیش 541 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
شرمنده دیر شد
نامجون_ میگه امروز یه دختر بردن سردخونه که با ماشین تصادف کرده و ماشین آتیش گرفته اونم کل صورتش سوخته و نمیشه تشخیص داد کیه!
ازجام بلند شدم میدونستم اون مروارید نیست.
یعنی... امیدوار بودم نباشه.
جیمین _ کجا ته ته؟
_میرم پیش جین!
همون لحظه در خونه به صدا در اومد.
جونگکوک_شاید از ایستگاه پلیس باشن؟
با عجله رفتم طرف در درو باز کردم که دیدم مروارید با لباسای خیس و صورتی رنگ پریده جلوی در وایساده.
مروارید_ س... سل.. سلام.
صداش میلرزید.
ناخودآگاه دستم رفت بالا و تو صورت مروارید فرود اومد.
با داد گفتم_معلوم هست کجا غیبت زده؟
میدونی ساعت چنده؟ اون گوشی کوفتیو واسه تزئین کیفت نساختن!
مروارید سرشو انداخت پایین_ببخشید!
اینو خیلی آروم گفت و رفت تو!
نامجون دست گذاشت رو شونمو گفت_فکر کنم یه ذره تند رفتی!
به دستم نگاه کردم اینقدر بد زدم که دست خودمم سرخ کرده بود.
جونگکوک دنبال مروارید رفت.
سوئیچ ماشینو برداشتم.
جیهوپ_دیگه کجا میری؟ حالا که برگشت؟
_میرم دنبال جین!
سوار ماشین شدم.
زود عصبی شدم! اولین بار بود که یه دخترو میزدم! آدمی نبودم که دست رو کسی بلند کنم. رفتم دنبال جین و بهش زنگ زدم بیاد جلوی خروجی.
سوار شد.
جین _ سلام.
فقط سر تکون دادم.
جین_چته؟ حالا که پیدا شد!
_پیدا شد خوبه!
جین_الان مشکل چیه؟
_زدم تو گوشش.
جین برگشت طرفم_چییییی؟
_عصبی بودم! از حرف تو از اینکه گفته بودی تصادف کرده و صورتش سوخته! وقتی دیدمش نتونستم جلو خودمو بگیرم!
جین_توکه اینقدر آدم عصبی نبودی!
_نمیدونم چم شده جین! وقتی جیمین گفت نیست یه لحظه هرچی فکر بد بود اومد تو ذهنم.
جین_مثلا چی؟
_مثلا اینکه نکنه دزدیدنش! یا رفته بیرون کشتنش. یا از چیزی ناراحت شده و رفته!
جین_اخه کدوم آدم عاقلی میاد تو خونه آدم میدزده؟
اصلا خودمون که هیچ جایی نگفتیم که یه دختر باما زندگی میکنه! یا ما طراح و گریمورمون یه شخص خاصه؟
از منیجرم خواستیم جایی رسانه ایش نکنه!
اگه کسیم باهامون خصومت شخصی داره از مروارید مطلع نیست!
نگران چی هستی؟
_حسابی از دستم ناراحت میشه!
جین_عیب نداره! دو سه روزی بی محلی میکنه ولی آدمی نیست که کینه به دل بگیره! باید ازش معذرت خواهی کنی!
سرمو تکون دادم و ادامه راه رو به سکوت گذروندیم.
فکرم مشغول بود.
چطوری باید ازش عذر خواهی کنم؟
وارد اتاقم شدمبرنامه فردا کنسل شده بود به خاطر انسداد جاده خودمو پرت کردم با همون لباسا روتخت ساعدمو گذاشتم رو چشمام.
کم کم چشمام گرم شد و چهره مروارید جلو صورتم جون گرفت.
مرواید_ته ته پاشو لباساتو عوض کن.
ته ته صبحانتو کامل بخوریا!
ته ته لباس چرکاتو بیار میخوام ماشین لباسشویی رو روشن کنم.
ته ته زیر بارون واینستا مریض میشی.
ته ته برو سرتو خشک کن سرما میخوری.
خودمو جلوش دیدم که زدم تو گوشش.
چشمامو تا حد ممکن بازکردم و روتخت نشستم.اون همیشه به فکرم بود. همیشه همه ی کارامو زیر نظر داشت و تا اشتباهی میدید اخطار میداد. حواسش بود تو چه روز و چه ساعتی کجا باید میرفتیم و چکار باید میکردیم. اونوقت من بخاطر اینکه عصبی بودم زدمش.
صورتم عرق کرده بود. لباسامو عوض کردم رفتم یه لیوان آب خوردم ساعت 3شب بود.
جونگکوک توی سالن روی مبل خواب بود و جیهوپم رو زمین. از اتاقشون پتو هاشونو برداشتم و روشون دادم. تلویزیونو خاموش کردم. رفتم بالا در اتاقش باز کردم. پتورو تا زیر گردنش کشیده بودوخواب بود. قیافه معصومش باعث شد عذاب وجدانم بیشتر شه.
در اتاقش بشتم و رفتم تو اتاق خودم.
تهیونگ اشتباه کردی!
باید از دلش دربیاری! تنها راهی که به ذهنم میرسه کیوت بازیه!
میدونم چیکار کنم.
با همین فکرا خوابیدم. صبح زودم از خواب پاشدم!
_😐😐😐کم پیش میاد این ساعت بیدار باشم.
بلند شدم رفتم بیرون. همه خواب بودن. رفتم بالا تو اتاق لباسام یه تیشرت سفید ساده با یه پیرهن آبی و شلوار لی پوشیدم یه ماسکم زدم و رفتم بیرون. از مروارید شنیده بودم وقتی کوچیک بوده باباش هر صبح نون داغ میخریده تاباهم صبحانه بخورن! بچه هاهم وقتایی که بیدار میشن این ساعت میرن نون تازه میگیرن.
ولی من اولین باره این ساعت میام بیرون نون بگیرم.
رفتم نون تازه گرفتم اومدم خونه! ساعت نه صبح بود. میز صبحانه رو چیدم. خب حالا بریم کرم درونم ن رو خاموش کنیم! یه پارچ آب کردم رفتن بالای سر کوک و جیهوپ
_بچه ها خیلی ناز خوابیدینااا ولی شرمنده! ابو خالی کردم رو کلشون! دوتاشون باهم داد زدن_تهیووووونگگگ!
_🤣🤣🤣حقتونه! میخواستین برین اتاقتون بخوابین!
اون دوتا همونطور که فوش بارونم میکردن بلند شدن لباساشونو عوض کنن.
منم رفتم سراغ جین!
هدفونمو برداشتم رفتم سراغش!
_جین هیونگ ببخشید تو هم قربانی این کرم درونم میشی!
هدفونو گذاشتم رو گوشش.
آهنگ جامپ رو پلی کردم و صداشم تا ته کردم. جین شوکه از تخت پرت شد پایین سرجاش نشست و سرشو شک زده به اطراف چرخوند. تازه متوجه منکه روی زمین از خنده غش کرده بودم شد. هدفونو از گوشش برداشت و پرت کرد طرفم و با داد گفت_از من خجالت نمیکشی حداقل از خودت خجالت بکش! این چه وضع بیدار کردن یه آدم جذابه؟ آرامش نداریم تو این خونه؟ نمیگی سرم میخوره به زمین میمیرم دنیا بی جذاب میشه؟
_نگران نباش جذاب زیاده!
جین_به هندسامیم قسم کشتمت! اینو گفت و از جای خودش پلند شد و افتاد دنبالم. حالا من بدو اون بدو. این بین کوک و هوپی هم جلوی پام پاهاشون دراز میکردن که من بیوفتم زمین.
با سرو صدا های ما نامجون و شوگا و جیمینم بیدار شدن و نزاشتن کرم درون من درست خاموش بشههه!
کوک_ تهیونگ ببین چه کرده!
جیمین_همه رو دیوونه کرده!
نامجون_ کوک پاشو برو مرواریدوصدا کن! کوک _باشه!
همه دور میز نشستیم کوکم اومد
جین_کو مروارید؟
کوک_تازه از خواب پاشده بود.
میاد الان.
مروارید اومد پایین و آروم به همه صبح بخیر گفت بعدم بی سرو صدا نشست و مشغول صبحانه خوردن شد. تا تموم شدن صبحانه کسی چیزی نگفت. وقتی همه میخواستن از سر میز بلند شن مروارید به حرف اومد.
مروارید_میشه یه لحظه بشینین!
همه منتظر نگاش کردم. مروارید شاخه ای از موهاشو تو دستش گرفت و مشغول بازی کردن باهاشون شد.
مرواید_ بچه ها من یه معذرت خواهی بهتون بدهکارم!
دیروز برای شام میخواستم سئولئونگ تانگ بپزم ولی گوشت تازه نداشتیم نامجون و یونگی و جیهوپ رفته بودن کمپانی کوکم رفته بود خونشون جین و جیمین رفته بودن باشگاه تهیونگم خواب بود. برای همین خودم تنهایی رفتم بیرون چند تا قصابی که میشناختم رفتم سر زدم گفتن تموم کردیم آدرس یه قصابی اول شهر رو گرفتم و رفتم اونجا ولی اونجام تعطیل بود. اونورا رو نمیشناختم خواستم زنگ بزنم بهتون که یادم اومد گوشیمو خونه جا گذاشتم کیفمو دزدیدن پولم نداشتم تاکسی بگیرم مسیر خونه رو از کمپانی تا خونه حفظ بودم با کلی پرسش ساعت هشت رسیدم کمپانی خیلی ترسیده بودم. پول نداشتم تاکسی بگیرم برا همین از. کمپانی تا خونه رو با پای پیاده مجبور شدم بیام.
ایستاد و روبه هممون خم شد و گفت_به خاطر اینکه بهتون خبر ندادم و نگرانتون کردم منو ببخشین! صداش بغض داشت! وقتی حرفشو زد رفت بالا!
همه نگاها برگشت طرف من!
_هان؟
کوکی یکی زد پس کلم با کله رفتمتوبشقاب!
_چتهههه
کوکی _خجالت بکش! نصفت بود واسه کار نکرده معذرت خواهی کرد😑
_خب؟
یونگی_عاشق این خنگیتم! خب تو نمیخوای بری معذرت خواهی؟
_اجازه بدین میرم! میزو جمع کنم!
کوکی _ نمیخواد ما جمع میکنیم پاشو برو!
ای خدا! از جام پاشدم رفتم جلو در اتاقش! در زدم!
مروارید _ هرکی هستی شرمنده الان دارم میرم حموم بعدا صحبت میکنیم!
دست از پا دراز تر برگشتم پایین!
_بچه ها من یه سر میرم استودیو
جین_ وی من هدفونمو اونجا یادم رفته برگشتنی بیارش!
_باشه!
سوئیچ ماشینو برداشتم و راهی شدم!
استدیو ساکت بود. پشت پیانو نشستم برای خودم آهنگ کاور میکردم.
(معنی آهنگی که میخونه مینویسم!)
_توی انتهای روز فرشته من کجاس؟
لطفا یکی بیاد منو از روزای کسل کننده نجات بده!
من فقط میخوام شاد باشم این خواسته بزرگیه؟
نگو همه چیز خوبه جون نیست! لطفا منو ترک نکن چون خیلی عذاب اوره!
اوه این زمین سنگین تر به نظر میرسه چون من دارم با خودم آواز میخونم.
مخفیانه یه اسب از آسمون برای خودم انتخاب کردم و حالا دارم به خواب میرم.شب بخیر
این آهنگ رو خیلی دوست دارم! وقتایی که بیکارم میام استودیو رو ووکال خوندنم تمرکز میکنم!
پیانو و گیتار زدن همیشه آرومم میکنه!
صبر کن ببینم! گیتار؟
ارههههه براش به گیتار میگیرم و شب ازش عذر خواهی میکنم! خودشه! با خوشحالی تو هوا بشکن زدم و ازجام پاشدم! هدفون جین رو پیدا کردم و رفتم خونه! جین و مروارید داشتن نهار میپختن!
_سلامممم من اومدم!
جیمین_چه بد! تازه داشتیم از نبودت استفاده میکردیم! 😬
_جِمِن شه!
جیمین_ها؟
_چیزی گفتی؟
جیمین_اره گفتم چقدر دلم برات تنگ شده بود! اومد جلو بغلم کردو گفت _اصلا من بدون تو تو این خونه احساس خفگی میکنم!
جیهوپ_دروغ میگه تا رفتی پرید تو اتاقت و رفت سروقت وسایلت!
جیمین_دروغ میگه من فرشته کیوت و نازتونم چطور دلم میاد اذیتتون کنم؟
_خفم کردی خو ولم کن حالا!
کوک_ تِیونگ میگم قضیه این برنامه چیه؟
_کدوم برنامه؟
کوک_یه برنامه زنده تو تلوزیون! انگار دعوتمون کردن!
_من خبری ندارم نامجون کو؟
کوک_ رفت تاجایی کار داشت.
_بعدا همه چی مشخص میشه خب!
جین_اره منم دربارش شنیدم انگار بو بردن که ما یه چیزی رو داریم مخفی میکنیم!
جیهوپ_فضولی رسانه هام تا به نتیجه نرسه تمومی نداره!
_چیزی نمیشه! دیگه نهایتا بهشون میگیم ما با اجازه کمپانی یه گریمور جدا گونه استخدام کردیم!
شوگا_پس فکر کنم از اینا خبری نداری! و گوشیشو گرفت طرفم!
با صدای بلند دونه دونه داغ های مجازی رو خوندم
_رفت و آمد مشکوک افراد بی تی اس به خانه.
_درخانه بی تی اس چه میگذرد؟ 😐(چه قرار است بگذرد؟😑)
_دختری که در چند اجرای اخیر بی تی اس همراهشان است کیست؟(😐عمه ی شان است!)
_چرا بی تی اس دعوت برنامه های تلوزیونی را قبول نمیکند؟(چون کرم دارد✌🏻)
_اینا از کی پخش شده؟
جیهوپ_از دیروز شایعه ها شروع شده امروز داغترینای مجازی شده!
مروارید_باز دردسر شدم؟
کوکی_نه بابا دردسر چیه؟ به هرحال دیر یازود همه باید میفهمیدن!
مروارید_آخه الان کلی شایعه میسازن پشت سرتون که☹️
جین_نگران نباش دعوت اون برنامه رو قبول میکنیم تو روهم با خودمون میبریم بعدم میگیم تو استخدامی بیگ هیتی و برای ما کار میکنی!
یونگی_برای رفت و آمدم میتونیم بگیم بعضی وقتا برای گریم و طراحی لباس میای اینجا تا از ماهم مشورت بگیری!
دیگه تا عصر هرکس مشغول کار خودش بود. نامجون هم گفت که واسه سه شب دیگه که فرداش میشه روز خانواده دعوتمون کردن به یه برنامه تلویزیونی ماهم گفتیم قبول کنه! قرار بود بعد از هشت ماه توی تلوزیون حضور پیدا کنیم و فکر کنم کلی زیر ذره بین قرار بگیریم.
عصر ساعت شیش از خونه زدم بیرون و گفتم واسه شام خونه نمیرم.
مستقیم رفتم آلات موسیقی و دنبال یه گیتار قشنگ واسه مروارید گشتم.
بعد از نیم ساعت یه گیتار بنفش چشممو گرفت. برداشتم و تستش کردم خوش دست بود. همونوخریدم و بردم پیش دوستم اونم تایید کرد که سالمه بعدم دادم روش حک کنن جینجو!
به ساعت نگاه کردم خیلی زود گذشته
بود ساعت ده بود. رفتم خونه و شام رو با مامان بابا خوردم.
مروارید: چراغ آشپزخونه روهم خاموش کردم. ساعت یک بود بچه ها خواب بودن. رفتم تو اتاقم تهیونگ هنوز. خونه نیومده بود. روی تختم نشستم و از پنجره بیرونو نگاه کردم. روم نمیشد بهش زنگ بزنم. فکر میکردم ازدستم ناراحته! با یاد آوری اتفاقای دیروز. دوباره اشک تو چشمام حلقه زد. روز بدی بود هم بچه ها کلی نگران شدن هم خودم کلی اذیت شدم! فکر میکنم سیلی که خوردم دیروز یکمم از نگرانی بچه هارو جبران نمیکرد. اصلا ازش ناراحت نشدم. انتظار داشتم همشون کلی سرم داد بکشن و دو سه روز نزارن از خونه پامو بیرون بزارم ولی اینجوری نبود. صدای در اتاقم اومد اشکامو پاک کردم_بیا تو!
در باز شدو تهیونگ اومد تو!
تهیونگ_اجازه هست؟
سرمو تکون دادم.
اومد رو تخت کنارم نشست.
تهیونگ_گریه کردی؟
_نه
تهیونگ_اهااان... لابد جدیدا مژه هات خودشونو آبیاری میکنن. واسه همین خیسن😉
سرمو انداختم پایین و اشکی که تو چشمم جمع شده بودو پس زدم نمیدونم چم شده بود! ولی اشک میریختم!
تهیونگ_ببینمتتت داری گریه میکنی؟
_شاید به خاطر پیازه
تهیونگ_ از کی تاحالا تو نیمرو پیاز میریزن و باهاش هق هق گریه می کنن؟
_کو نیمرو؟ 🙂
تهیونگ_کو پیاز؟ 😃
ناخود آگاه خندم گرفت.
تهیونگ_خب... فکر کنم یه معذرت خواهی بهت بدهکار باشم.
ببخشید واقعا دست خودم نبود نمیدونستم دارم چیکار میکنم.
_نه! من اصلا ناراحت نشدم! حقم بود. باید صبر میکردم شماها بیدار شین باهم بریم!
تهیونگ_مروارید!
سرمو آوردم بالا و نگاش کردم.
تهیونگ_ ببین تو تنها دختر خونه ای! تو کوچکترین عضو خونه ای! تو خونه رو به جنب و جوش میندازی! هم من هم بقیه پسرا نسبت بهت احساس مسوولیت میکنیم. به این که نباشی نمیتونیم فکر کنیم.
تو درسته فقط هفت،هشت ماهه داری باما زندگی میکنی ولی ما تو همین مدت کم بهت عادت کردیم. از این به بعد اگه چیزی نیاز داشتی حتی اگه اجرا هم داشتیم عیبی نداره زنگ بزن باهات میایم.
_باشه!
لبخندی زد و از جاش بلند شد و گفت_ الان میام!
رفت بیرون! حس بهتری داشتم از اینکه میدونستم دیگه هیچکدومشون ازم ناراحت نیستن. احساس میکردم بعد از هشت سال یه خانواده دارم! درسته همشون بزرگتر از منن ولی...
فکر میکنم همشون عین بچه هامن!
با تصور اینکه من هفت تا بچه بزرگتر از خودم دارم پقی زدم زیر خنده! من بیشتر شبیه بچه اونام! 😂
تهیونگ در زدو اومد تو! یه بسته بزرگ دستش بود.
تهیونگ_بفرمایید اینم برای شما!
_چیه این؟
تهیونگ_نمیدونم! بازش کن
بازش کردم یه کیف گیتاربود. باذوق درشو باز کردم! یه گیتا بنفش خوشگل توش بود😍💜
_چه خوشگلهههه! این برای منه؟
تهیونگ_دیگه وقتشه با گیتار خودت تمرین کنی😉
_ممنون خیلی قشنگه!
تهیونگ خمیازه ای کشید و گفت _ خب دیگه وقت خوابمه توهم بگیر بخواب فردا باید بریم استودیو چند بخش از موزیک ویدیومونو ضبط کنیم!
_باشه!
از جاش بلند شد.
_تهیونگ!
برگشت طرفم!
_دستت دردنکنه 😃
تهیونگ سری تکون داد و رفت!
نگاهم روی گیتار و سیماش میچرخید که چشمم به یه نوشته کناره ی گیتا خورد. نوشته بود جینجو😑
یکی تهیونگ یکی جونگکوک بیخیال این جینجو نمیشن😑😑😑
خوبه گفتم بدم میااااد.
گیتارو توی کیفش گذاشتم و روتخت دراز کشیدم و به سه نکشیده خوابم. برد.
اهم اسلاید اضافه 😐چاکرات! مخلصات!
شرمنده پارت سه و چهار باهم گذاشتم!
خلاصه نیستا اسلایداشو بیشتر کردم.
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
34 لایک
عالی بود واقعا قشنگه
این پارت ، پارت مورد علاقمه♥️🥲
منم دوستش دارم
خدایی داستانت بسیار بسیار قشنگ و پرفمت اصن عالیه بهتر از این نمیشه
مرسی لاولی 😍💜