لایک کن♥️♥️
موهامو که رو صورتم پخش بود دادم پشت گوشم و همونطور که سرم پایین بود گفتم من:خانم یون لطفا بزارید فقط چن روز بمونم من جایی رو ندارم خانم یون:دیگه نمی تونم نگهت دارم به بقیه هم فکر کن ما باید بچه های دیگه رو هم قبول کنیم تو ۱۹ سالته چقدر می خوای تو یتیم خونه بمونی همین الان وسایلت رو بردار رو برو تا خودم نریختمشون بیرون وسایلم که چن دس لباس کهنه بودن ریختم تو ساک و انداختمش رو دوشم حالا باید چه غلطی می کردم نه جایی رو داشتم نه کسی رو همینطور داشتم تو کوچه ها می گشتم اخه با این چن قرون دوروز بیشتر نمی تونم زنده بمونم اههه لعنت به این شانس ....................................... خونه یونگی: نامجون:چی داری میگی منطورت چیه؟ یونگی:دارم میگم به یه عضو جدید نیاز داریم به یه هکر قبلیه یه جاسوس بوده و شما احمقا نفهمیدین جی هوپ:خودتم می دونی که میدا کردن همچین کسی چقدر سخته نامجون:یونگی میشه انقدر عصبانی نباشی بچه ها تخسیری ندارن یکی پیدا می کنیم یونگی:دیگه لازم نیس همین الانشم یکی رو پیدا کردم نامجون با تعجب به چشای یونگی نگا کرد نامجون:کی؟؟نکنه منظورت؟ یونگی:خودشه نامجون:نه نمیشه بیخیال شو اون هنوز تو یتیم خونه می مونه یونگی:امروز انداختنش بیرون نامجون:کاره تو بود؟ یونگی:بیخیال نامجون تو که بهتر می دونی ما به یه دختر نیاز داریم کی بهتر از سول................................................ داشتم قدم میزدم و به بدبختیام فکر می کردم چطور باید با این پول زندگی میکردم اخه کی به من کار میداد با این پول حتی نمی تونستم هزینه بسته اینترنتم رو بدم با مشت زدم تو پیشونیم اخه تو کی نت میخری احمق درحال هک کردن وای فای ها داشتم به راهم ادامه میدادم که یهو یه ماشین جلوم ترمز کرد
من:هوی چته با پایین اومدن شیشه ماشین خشکم زد این واقعا نامجون بود نامجون:بیا یکم حرف بزنیم هه سول من:حتما به همین خیال باش اینو گفتم و سریع دوییدم تو یه کوچه نامجون هم داشت دنبالم می دویید نامجون:وایسا من:فکر کردی وای میسم چی از جونم می خوای سرعتم رو بیشتر کردم جلوتر پیچیدم تو یه کوچه بن بست و پشت یه سطل آشغال قایم شدم نامجون گمم کرد نفسمو بیرون دادم این از کجا پیدام کرده مگه از جونم سیر شدم که سوار ماشین یه مافیا بشم از جام بلند شدم از کوچه بیرون رفتم خونه یونگی: یونگی از جاش بلند شد و با عصبانیت رفت سمت نامجون و هلش داد که نامجون به دیوار خورد یونگی:ینی چی گمش کردی؟ینی گرفتن یه دختر انقدر سخت بود نامجون:یونگی بهتره بیخیال بشی اون به اندازه کافی زندگی سختی داشته اگه بیاریش تو این کار نابودش می کنی یونگی:نکنه خودت گذاشتی بره؟هنوزم بعد این همه مدت انقدر ضعیفی که تسلیم احساساتت میشی؟ نامجون:اینطور نیس بس کن من اون دخترو میارم یونگی:خوبه منتظرم اگه بهش بگی میاد پیش من حتما خودش میاد دو روز بعد چرا انقدر من بدشانسم ینی واقعا نمیشه یروز یه اتفاقی برام نیوفته اههههه توی اداره پلیس نشسته بودم یکی از پلیسا:چرا گرفتینش؟ اون یکی:تو روز روشت داشت حیب بری می کرد بردنم تو یه اتاق و گفتن باید منتظر بمونم یهو در باز شد و پلیسه اومد داخل و گفت آزادی من:چی؟ پشت سرش نامجون اومد داخل نامجون:آزادی اگه با من بیای من:چی؟من باتو هیچ جا نمیام نامجون به مرده اشاره کرد که بره بیرون و اومد نزدیک تر قدش خیلی بلندتر از من بود رو بروم وایساد و سرش رو خم کرد سمتم نامجون:یا میای یا میفرستنت تو یه شهر دیگه و تا آخر عمرت میشی یه سابقه دار من:چی مگه چیکار کردم اخه اصلا چرا باید باهات بیام نامجون:میای یا نه؟ من:تو برای یونگی کار می کنی درسته؟ نامجون:براش کار نمی کنم باهم کار می کنیم پوزخندی زدم من:باشه میام
تو ماشین نشسته بودیم نامجون بدون اینکه چیزی بگه داشت رانندگی میکرد و از اونجایی که من نمی تونستم یه لحطه ساکت بمونم بحث رو باز کردم من:خب دیگه چه خبر؟ نامجون ابرویی بالا انداخت نامجون:مثلا چه خبری؟ من:نا سلامتی ما رفیق بودیم بعد چنسال همو دیدیم نامجون زیر لب آروم گفت:رفیق؟ ولی من شنیدم من:یادته تو مدرسه برام خوراکی می خریدی؟ نامجون:اگه نمی خریدم هم تو خودت هرچی تو کیفم بود بر می داشتی من:تازه بچه های فضول کلاسم می گفتن تو عاشقمی و باهم قرار میزاریم نامجون:ولی کله کلاس میدونستن تو عاشق یونگی هستی اینم یادته که هرروز با کلی حرفای عاشقانه مغز من و می خوردی اینکه یونگی تقدیرته من:هیییی بیخیال الان که فکر می کنم اون موقع عقل نداشتم از یونگی خوشم میومد نامجون:واقعا؟ من:اره دیگه یادم ننداز الان که فکر میکنم تو خیلی جذاب تر از اونی نامجون:داری مسخرم می کنی سرمو بهش نزدیک تر کردم و در گوشش گفتم من:نه دارم از ته دلم میگم نامجون سرش رو برگردوند سمتم صورتامون خیلی بهم نزدیک بود لبام رو بردم سمت لباش نامجون سرعت ماشین رو کمتر کرد فکر کرد می خوام ببوسمش که یهو رفتم عقب و دره ماشین رو باز کردم و پریدم بیرون افتادم رو زمین همه جام درد میکرد نامجون یکم جلوتر ترمز کرد و پیاده شد از جام بلند شدم و دوییدم نامجون:دختره دیوونه یهو خوردم زمین و از حال رفتم
لایک کن♥️♥️♥️
تابش نور رو تو صورتم حس می کردم انگار چن نفر داشتن بالا سرم حرف میزدن یکی:نمیره یوقت نامجون:باید ببریمش دکتر اون یکی:خفه شو عرصه هیچ کاری رو نداری آوردنش انقدر سخت بود وبعد صدای بازو بسته شدن در و رفتن یکی صبر کن صدای اخر این صدای یونگی بود یهو چشامو باز کردم من:یونگی خواستم بلند بشم که از درد جیغ کشیدم پسره بالا سرم:وایی زندست نامجون نامجون:هه سول خوبی؟ جیغ زدم من:از جونم چی می خوای کیم نامجون نامجون:روانی چرا خودتو پرت کردی من:انتطار داشتی وایسم تو رو ببوسم نامجون همینطوری خشکش زد از انقدر رک بودن من پسره:امم من و نامجون باهم:خفه شو پسره:نامجون باید ببریمش پیش یونگی من:یونگی این جاست؟ نامجون رو به پسره گفت:جیمین الان نمیشه اون حالش خوب نیست باید استراحت کنه من:نههه من خوبم می خوام یونگی رو ببینم . رفتیم تو یه اتاق به غیر من و نامجون و جیمین چهار تا پسر دیگه هم بودن رو یه صندلی نشسته بودم و نامجون و جیمین مثل بادیگاردا بالا سرم وایساده بودن من:میشه برید اون ور تر نمی تونم نفس بکشم بهم توجه نکردن که چشم غره ای بهشون رفتم من:چرا هیچی نمی گید اهههههه می خواید تا صب همینجوری اینجا بمونیم یهو در باز شد و یونگی اومد داخل همه بهش احترام گذاشتن یونگی:بالاخره پیدات کردم سول من:هه چرا گفتی من و بیارن پیشت نکنه دلت برام تنگ شده؟پشیمون شدی ولم کردی فکرش رو می کردم یونگی:احمق نباش هه سول من تو رو می خوام تا برام کار کنی از رو صندلی پا شدم و رفتم سمتش دستم رو دور گردنش حلقه کردم من:واقعا اوپا؟دلمو شکستی حالا من چیکار کنم یونگی پوزخندی زدو محکم بازوم رو گرفت و فشار داد یونگی:نیاوردمت اینجا که مزه پرونی بکنی خواستم بازوم رو از دستش بیرون بکشم که نتونستم من:من برای تو کار نمی کنم نمی تونی منو درگیر کارای خلافت بکنی مین یونگی
من:بزار برم نمی خوام بقیه عمرم و اینطوری زندگی کنم یونگی:باشه برو با تعجب نگاش کردم واقعا گفت برم یونگی:اگه می خوای بیخیال اطلاعاتی که از خانوادت می خوای بشی برو من:منظورت چیه؟ یونگی:من می دونم اون اطلاعات کجان زدم زیر خنده من:چرا باید دنبال خانواده ای باشم که ولم کردن یونگی خودتم می دونی اینطور نیست من:بحث جالبی بود ولی من می خوام برم اینو گفتم و چرخی زدم که یهو با دیدن کسی بیرون از خونه خشکم زد یه نفر که سیاه پوشیده بود اسلحه به دست داخل خونه رو نشونه گرفته بود چون اتاق یه سمتش کلا شیشه ای بود می تونستم ببینمش و قبل اینکه من کاری بکنم بنگ شلیک کرد و من همونطور سره جام خشکم زده بود
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
با اینکه سه چار بار خوندم بازم استرس گرفتم ممممم🥲🥲🥲🥲🤌
عالی بود عزیزم ادامه بده♥
مرسییی اجی جون♥️
خر ذوق شدم مرگ ذوق شدم داستانت خفن بود عالی بود 🥺🙂💟👻
رد دادم🤣🔪😶 حتما ادامه بده👻💟
مرسییییی♥️
حتما ادامه میدم
مثل همیشه عالی😊😊😊💪👏👏👏👏👏👏👏👏👏
مرسییی♥️♥️
💫Aleyna
بی حوصله
| 52 دقیقه پیش
واییییی قلبم مرسی عزیزم🥺♥️♥️♥️
اره بیا اجی شیم♥️♥️
من الینا ۱۶
خواهش عجقم💕
منم فرشته 11💝💜
خواستی بیشتر آشنا بشی تست بیوگرافیمو بخون عزیز دلمممم🤩🥺
باشه اجی فرشته♥️♥️
سلام من چند تا از رماناتو خوندم قلمت خیلی قشنگه و ذهن خلاقی داری>چند سالتع؟
اینم خیلی قشنگ بود فقط تنها عیبی که داشت این بود که انگار خیلی تند تند نوشته بودی و مثل قلبت برای منه خیلی به توصیف وجزئیات توجه نکردی ولی موضوع خیلی جالبی داره مثل بقیه داستانات فقط کاش مثل قلبت برای منه با حوصله تر بنویسی چون واقعا احساسات ادمو برانگیخته میکرد جایی که غمگین بود واقعا به ادم حالو هوای غم میداد
مطمئنم همینجور پیش بری خیلی پیشرفت میکنی
سلام عزیزم ۱۶ سالمه
مرسی که داستانام رو می خونی♥️♥️ اره واسه این داستان خیلی چیزا در نظر داشتم ولی یکم عجله شد ساعت ۲ شب اینا بود می نوشتم
من واقعا خودم حس میکنم زیاد خوب نیس داستانام خیلیا بهتر از من می نویسن کلا واسه این می نویسم که یکم این ذهن تخیلاتیم خالی بشه اینطوری حسه بهتری پیدا می کنم😂
خیلیم خوب مینویسی
نسبت به سنی ک داری از خیلی از بزرگترا بهتر مینویسی
من الکی از کسی تعریف نمیکنم و اگه داستانی قشنگ نباشه تا اخرش نمیرم این حرفارو از ته دل گفتم...
عاالللیییی و خیلی جالب بود❤❤💕😽
من داستان شاید انتقام رو ترجیح بدم رو همین امروز کامل خوندم و چند ماهه که منم یه روز خوب بودم رو دنبال میکنمم🤩
بخدا انقدر استعداد داری که وقتی بزرگ شدی میتونی نویسنده بشی😚
راستی عاجی میشی؟ 😁
واییییی قلبم مرسی عزیزم🥺♥️♥️♥️
اره بیا اجی شیم♥️♥️
من الینا ۱۶
عالییییییییییی پارت بعدیییی پیلز😍💜💜💜💜
مرسییییی♥️
بعدی بعدی بهدی بعذی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدب یعدبیببگییییلعلل کلرهغرکه
بعدی رو بزار
امشب تایپ میکنم
پارت بعدی رو زود تر بذاررررر
باشه♥️