
🥳💜🥳💜🥳💜🥳💜🥳💜🥳💜
از خونه رفتم بیرون (4ساعت بعد) کلی خرید کردم بخاطر همین با تاکسی به خونه برگشتم . وارد خونه شدم مواد غذایی رو گذاشتم توی یخچال.. . و بعد رفتم تا لباس هایی رو که گرفته بودم توی کمد بذارم.... همین طور که لباس ها رو توی کمد میگذاشتم یادم اومد که این مدت کلاس های دانشگاهم رو نرفته بودم..... اوه اوه اسناد لعنتی حتما بیرونم میکنه😒... بی خیالش شدم و یه دست از لباس هایی که خریده بودم رو برداشتم و رفتم حموم

لباس ا. ت👆🏻👆🏻) حموم کردنم که تموم شد.. رفتم به سمت اشپز خونه تا یه چیزی بخورم.... بعد از کلی فکر کردن نودل درست کردم. ًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًٌٌٌٌٌٌٌٌٌٌٌٌٌٌٌٌٌٌٌٌٌٌٌٌ........ که یهو صدای گوشیم منو متوجه خودش کرد... _سلام ا. ت.... خوبی... امشب خونه نمیام منتظر نباشه... پسره پر رو حالا فک کرده کی به فکرش بود😒+سلام باشه😊.... ایششش... نکنه بخواد گولم بزنه 😢.... نکنه اون کارت جعلی باشه.... نه نه نباید اینقدر منفی گرا باشم😌... بعد دیدم فیلم رفتم توی اتا ق تا بخوابم.انقدر خسته بودم سریع چشمام گرم شد و خوابم برد.... .....
فردا صبح) از خواب بیدار شدم رفتم دست و صورتم رو شستم و بعد رفتم توی اشپز خونه برای خوردن صبحانه.... اما یه چیزی توجهم رو جلب کرد ...... سوییچ ماشین..... اما اونکه گفته بود شب خونه نمیاد اصلا اگه اومده پس کجاست... یه برگه هم کنار سوییچ بود برداشتمش_سلام ا. ت من صبح زود اومدم خونه خواب بودی سوییچ ماشین رو برات گذاشتم بیرون کاری داشتی با ماشین برو😉.... اوه یعنی اینقدر خوابم سنگین بود که متوجه اومدنش نشدم نگاهی به ساعت انداختم+وای نه الان دیرم میشه.... چند تا لقمه صبحانه خوردم و رفتم لباس هام رو پوشیدم و به سمت دانشگاه حرکت کردم

لباس ا. ت) ماشین رو توی پارکینگ پارک کردم و رفتم توی سالن.... سوجی به طرفم دوید بغلم کرد و گفت*سلام ا. ت😘 کجا بودی دختر گوشیت رو که جواب نمیدادی 😅خونه هم که نبودی😠 دانشگاه هم که نمیومدی.... +هر کس نفهمه من که میفهمم حالا هم منو ول کن و برو اینقدر نقش بازی نکن...،😠😒*نقش چی ا. ت منظورت چیه+هه.... یعنی منظورم رو نمیفهمی😏ببین الیزابت نیاز به نقش بازی کردن نیست الانم دلم نمیخواد چهره کثیفت رو ببینم برو کنار😒*الیزابت کیه چی میگی درست حرف بزن منم بفهمم... +اینقدر نقش بازی نکنننننننننن.... ۰*هی دختر لطفا برام توضیح بده چی میگی منظورت رو نمیفهمم... داری سر به سرم میذاری دیگه اره... +سر به سر چی مگه تو کی هستی که بخوام سر به سرت بذارم یا باهات شوخی کنم... *ا.ت من دوستتم بهترین دوستت 🥺+دیگه هیچ دوستی در کار نیست😠*ا.ت لطفا توضیح بده اگه واقعا حق با تو باشه من قبول میکنم..... وای این دختره چه خوب بلده نقش بازی کنه به گردن هم نمیگیره که اسمش الیزابته😒گوشیم رو در اوردم و بهش اون پیام رو نشون دادم+ ببین با این پیام زندگی منو از بین بردی.... با دقت خوندش و گفت *ا.ت این پیام رو من ندادم اصلا اوه روز که بهت این پیام رو دادن من گوشیم رو گم کرده بودم😔+چییییییییی؟ *من اون روز که این پیام برات اومده گوشیم رو توی پاساژ گم کردم... +یعنی در واقع اون رو دزدیه بودن و به من پیام داده *اوهوم اینطور به نظر میرسه.... دستم رو گذاشتم زیر چونه اش و سرش رو بالا اوردم با دقت به صورتش نگاه میکردم درست میگفت الیزابت فقط شبیه اون بود اما من از شدت نگرانی و عصبانیت دقت نکردم اون واقعا سوجی بود و به من پیام نداده بود بغلش کردم کلی ازش معذرت خواستم*بیخیال رفیق بیا برام توضیح بده چه اتفاقی افتاده 😉..... همه چیز رو از سیر تا پیاز براش تعریف کردم*او7... واقعا متاسفم ا. ت من رو ببخش که نتوستم کاری برات انجام بدم+نه بابا اشکالی نداره همین که الان کنارم هستی خودش یه دنیاست😊*پس حداقل بیا خونه ی ما😉+نه همون جا راحتم کسی اونجا نیست *خب پس من میام پیشت که تنها نباشی 😉(هر جور شده باید این کنارش باشه 😅) +باشه اگه مشکلی نداری بیا😊😘
*نه مشکلی ندارم به خونواده ام خبر میدم چند روز میام پیشت...... اون روز هم بالاخره گذشت.... شب با سوجی توی خونه بودیم..... *ا.ت اینجا واقعا خونه یه مافیاست؟؟ +اومممم.... اره چطور مگه.... *اخه اصلا شبیه خونه مافیا ها نیست..... +منم همین فکر رو میکردم اما اون گفت واقعیت با فیلم ها خیلی فرق داره 😅😅*میگم نمیترسی🤔+نه از چی...؟؟ *از اینکه یه وقت بلایی سرت بیاره؟؟ اخه خطرناکه..+نه بابا اونقدرا هم ترسناکه نیست.... بیا شام بخوریم.....
یک هفته همین جوری گذشت ...... تا اینکه امروز صبح یک پیام از جونگ کوک دریافت کردم.... _ا.ت امشب زود میام خونه 😉😉.... آه .... یعنی چه اتفاقی افتاده.... باید تا عصر صبر کنم (عصر همان روز) داشتم تلویزیون نگاه میکردم.که در باز شد..... _سلام ا. ت+سلام.... اومدی.. _اره.... فردا یه ماموریت خیلی مهم دارم باید استراحت کنم +با عنوان......؟؟؟؟ _مافیا😉... +امیدوارم موفق باشی.... _فقط ا. ت این ماموریت خیلی سخته هر اتفاقی افتاد نگران نشو باشه.... +ب... ب... باشه.... با این حرفی که دلشوره گرفتم یعنی چقدر سخته مگه ممکنه چه اتفاقی بیوفته که این حرف رو زد😢😢
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
پارت بعد پلیزززز🥺🍭
عالی پارت بعد
عالی بود
عالی بود 👌
پارت بعد ❤ عالی بود💜
وای گاد 💜💜💜