
هلو سوییتی... بریم واسه پارت اول لایک و کامنت و فالو یادتون نره 😉🥰
از زبان لیانا:... باز هم مدرسه... خسته شدم دیگه تحمل ندارم همش زور گویی... اخه چه ریونگ چه فایده ای داره براش که من رو اذیت کنه... اما چاره ای ندارم باید برم... لباسم رو کشیدم و از خونه خارج شدم... همین که به در مدرسه رسیدم نوچه هاش جلوم رو گرفتن... &به خوش اومدی جوجه کوچولو... فقط نگاه میکردم و حرفی نمیزدم $چته لال شدی 😏*ولم کنین... خسته شدم از کاراتون... دست از سرم بردارین( باداد)... که یهو یکی محکم زد توی گوشم... صدای عجیبی توی سرم پیچیده بود وای خدایا کر نشده باشم...
چه ریونگ یقه ام رو گرفت و بلندم کرد+حالا دیگه کارت به حیایی کشیده واسه من زبون درازی میکنی😒.... دفعه دیگه ببینم این شکلی حرف میزنی خودم زبونت رو از حلقت میکردم بیرون فهمیدی یا نه... با ترس سرم رو به نشانه تایید تکون دادم.... وارد کلاس شدم و نشستم... معلم وارد شد اما با یه تفاوت... همراهش یه پسر وارد کلاس شد... ©سلام بچه ها... امروز یه دانش اموز جدید داریم... معرفی میکنم کیم سوک جین... _سلام.. من کیم سوک جین هستم دانش اموز جدید ©خب سوک جین جان میتون اونجا کنار چان بشینی... وای چه پسر خوشتیپی چقدر صورت مهربونی داره... خدای من... تمام دخترا داشتن بهش نگاه میکردن... همه محو صورت زیباش شده بودن( زهی خیال باطل🤣)...
زنگ تفریح از روی صندلی بلند شدم چشمم دوباره به صورت جین افتاد ولی خدا دل هر دختری رو اب میکرد البته به جز چه ریونگ... یهو جین بلند شد. ٍ.ٍ.. ٍ.. _یااا.. چه خبرتونه همش زل زدین به من.. 😡مگه ادم ندیدین... مثل اینکه من رو نمیشناسین... من پسر اقای کیم صاحب کمپانی hip(اچ آی پی)هستم... اینجا همه تون برده های منید .. کسی هم که بخواد جلوی من بایسته باید با مدرسه برای همیشه خداحافظی کنه.. 😏+یااا... دیر اومدی نخواه زود بری 😌 حرف اول و اخر تو کلاس من میزنم.... _اما رو حرف من نباید حرف بزنی وگرنه+وگرنه چی_خودت میدونی که میتونم همه خونوادت... یا حتی شرکت بابات رو بگیرم مگه نه😏+چ.. چی.... چه ریونگ از عصبانیت قرمز شده بود نفس نفس میزد... سریع از کلاس خارج شد... خانواده اش نقطه ضعفش بود اما هیچ وقت نشون نمیداد... این پسره چرا دیگه قلدره اصلا بهش نمیاد اینجوری باشه😒... هعی شانس نداریم یه همکلاسی خوب داشته باشیم..
یکی از نوچه های چه ریونگ بهم علامت داد... $یاااا. همین الان برو داروخونه این دارو رو بگیر... *اما اگه از مدرسه برم بیرون اخراج میشم... $دوس دار ی بمیری😤*نه... نه... باشه..... سریع رفتم بیرون چه اسم عجیبی داشت... چند تا دارو خونه نزدیک رو رفتم اما پیدا نکردم... الان کلاس شروع میشد اما من بیرون بودم نه میتونستم برگردم به مدرسه... یه پیر مرد اوم کنارم و بهم گفت «دخترم دنبال چیزی هستی*بله این دارو«بیا من یک کم دارم... *خیلی ممنون«خواهش میکنم اما این داروی قوی رو برای چی میخوای.. *اممم.... برای اعصاب... «تو که هنوز خیلی ضعیف هستی برای والدینت میخوای... ترسیدم اگه بگم نه ازم بگیره*اره... فعلا خدا نگهدار دیرم شده... به سرعت خودم رو به مدرسه.رسوندم .. ... نفس نفس زنان وارد کلاس شدم بالاخره یه روز شانس باهام همراه بود معلم هنوز نیومده بود... وارد کلاس شدم رفتم نزدیک امیلی*بیا اینم قرص$خوبه کارت خوب بود... چند ساعت بعد... بالاخره مدرسه تموم شد...
هوفففف راه افتادن سمت خونه.. خونه مون خیلی دور و توی یه محله قدیمی بود چون پول اجاره خونه بهتری رو نداشتیم.. توی راه احساس کردم کسی پشت سرم هست اما کی توی این شلوغی کسی رو تعقیب میکنه که یهو یه ون دقیقا کنار من متوقف شد.. چند ثانیه بیشتر نگذشت که ضربه شدیدی رو احساس کردم.... از زبان چه ریونگ: امروز یه پسره اومد تو ی کلاسمون ..انگار میخواد جای منو بگیره ولی کور خونده...باید حسابش رو بذارم کف دستش...تا بدونه با کی طرفه....بعد از مدرسه رفتم خونه به امیلی زنگ زدم...+الو رمیلی$سلام رییس+ برو اون دختره رو بردار بیار...$از کجا+کجا میخوای باشه الان خونست دیگه...برو سریع هم برگرد....بعد چند ساعت دوباره رمیلی زنگ زد +چیه؟ $رییس هنوز نیومده خونه...+چی مگه میشه کجا میتونه رفته باشه..😡با نیلا بیا اینجا...
از زبان لیانا... چشمام رو باز کردم توی یه اتاق سرد با زنجیر بسته شدم بودم... قطعا کار خود لعنتی شه ولی من که کار هاش رو انجام میدادم این چه کاری بود که کرد... همش دست و پا میزدم و کمک میخواستم اما کسی نبود که یهو در باز شد...... انچه خواهید خواند در نتیجه😊.....
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
قشنگ بود 😍😍