برو بخون😃😃😃
ادرین:اقای دکتر چی شد؟؟؟؟ دکتر:عمل سختی بود چون گلوله دقیقا از بالای قلبش رد شده بود یکم پایین تر میخورد میمرد ولی موفق شدیم گلوله رو در بیاریم الانم بیهوش هستن تام و سابین: خدارا شکر😍😍لوکا:کی به هوش میاد؟؟ دکتر: دو ساعت دیگه ادرین:مرینتو از اتاق عمل بردن تو اتاق خودش لوکا:الیا و جکو فرستادم برن پیش گری ببینم در چه وضعه مامانو بابامم با مامان ادرین بهشون گفتم برن خونه ما حواسمون به مرینت هست منو ادرین تو اتاق مرینت بودیم به ادرین گفتم ممکنه عموتو اعداتم کنن چون به یه مامور مخفی حمله کرده ادرین:نه اعدامش نکنن چون اگه بمیره خلاص میشه من دوست دارم زنده بمونه ولی عذاب بکشه این بهتره لوکا:گوشیم زنگ خورد الیا بود گفت گریو گرفتن تو زندانه به الیا گفتم کسی که هویت منو مرینتو نفهمیده؟ گفت نه خدافظی کردم و قطع کردم لوکا:ادرین الان شرکت شما بدون مدیر عامله چیکار میخوای بکنی؟ ادرین:من الان دیگه قانونن میتونم مدیر عاملش بشم مشکلی نیس
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
42 لایک
عشق بی نهایت و بزار
وای چه رمانتیک بغضم گرفت
بچه ها ، ممنون میشم به تست های منم سر بزنید
اگه دنبال کننده ی زیادی نداشته باشه
نمی صرفه و مجبور میشم حذفش کنم
تا الان پارت ۶ رو دادم
اسم رمان
Adrian's love to marinate
فکر کنم رمان عشق بی نهایت ، خیلی ما رو سکته بده
از من گفتن
نیکا میتونی از داستان هایه کاربر هدیه هم ایده بگیری داستاناش خوبن
و اینکه عالی بود ممنون برایع این داستانت
غم انگیز ولی زیبا
پارت هفت دلباخته رو گذاشتم خدا داند کی منتشر شود😉
نمیتونی یه داستان تموم کنی و خبر از یه داستان دیگه ندی 😂😂
البته تا باشه از این داستانا
عالی
عالی بود💖😍 ولی چرا انقدر زود تمومش کردی☹