نگفته بودم قراره بنویسم ک هیجان انگیز بشه😁
بالاخره یه روز خسته کننده ی دیگه هم تموم شد از دانگشاه زدم بیرون و به سمت خونه حرکت کردم همینطور بین راه جنگولک بازی خیلی از این مسیری که از دانگشاه تا خونمون پر از درخت و سر سبزی بود خوشم میومد همیشه هم از همینجا میومدم با کفشام روی برگای خشکی که روی زمین بود شافل میرفتم و صدای قریچ قریچش بهم آرامش میداد یهو یاد مامانم افتادم که میگفت:خجالت بکش تو19سالته بچه که نیستی ای خدا حرفاش اینجا هم باهامه😂 دوباره بیشتر روی برگا راه رفتم و همینطور که با شاخه های درختا دست میزدم با خودم گفتم:بهتره زود تر برم خونه مطمن بودم وقتی برسم خونه دوباره غرغرای مامان و میشنوم که میگه چرا از اون مسیر میایی هم خطرناکه هم خیلی طول میکشه تا برسی نمیگی من نگرانت میشم دختر؟؟؟ با خنده سرعتم و زیاد کردم تا برسم خونه
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
60 لایک
عالی
اشکم رو در آوردی
عععععععععععععععععععععععععرررررررررررررررررررررررررررر 😆😆😆😆😆😆😆😆😆😆😆😆😆😆 داستانننننننننن جددددددددددددیییییدددددددددددددددددددددددددددد 😆😆😆😆😆😆😆😆😆😆😆😆😆😆😆😆😆
ویییییییییییییییی😍😍😍😍😍
هدیه داستان جدید نوشته عالییییییییییییییییی مینویسی😘😘😘😘💙💙💙
الان از خوشحالی بال در میارم
عالی بود
واییییی خیلییی عالی بوددد لطفا زودتر پارت بعد رو بزاررر😍😍♥️♥️راستی اگر میتونی یه داستانی که توش میراکلس هم باشه بنویس ممنون میشم😁💕
عالییییی 👏❤️
آفرین گلم 😙🌹
خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی عالی بود قسمت بعدی لطفاً
اجی عالی بود بقیش
نمیخوام بخونمشش الان عاشق اینیکی داستانت هم میشمم
ول کن برم بخونمش فقط اگه دیر بزاریاا😐🙂🔪