سلام دوستان پارت 3 تالون و پنی هست من یه داستان میراکلسی نوشتم اونم بخونین
که یهو تالون اومد گفت : سلام پنی جون چخبرا اومدم ببرمت تا بکشمت هاهاهاها 😈( خنده شیطانی) رابین : داری چیکار میکنی تالون : اه از مزاحما خوشم نمیاد بیا این بمب هارو بگیر عشق کن پنی : بس کن تالون تالون : بیا این خنجرو بگیر......
کلاو : بلند شدی تالون چه عجب داشتی کابوس( توجه شیطانی شدن تالون رابین و.... همش خواب بوده) میدیدی با عضو جدید اشنا شو جولیکا جولیکا : سلام تالون تالون : خب به من چه جولیکا : خیلی بامزه و شوخ طبعی کلاو : منظورمو نفهمیدی یعنی تو خراجی به تو نیازی ندارم تالون چی اما امکان نداره کلاو : نگهبانا تالون رو بندازین بیرون تالون؛: اما کلاو : خدافظ تالون کلاو : افرین جولیکا همه چیز داره طبق نقشه پیش میره هاهاهاها 😈 جولیکا : ممنون دکتر.......
تالون؛: هی حالا بدبختم شدم باید طبیعی رفتار کنم دارم از دم سازمان اچ کیو رد میشم یه مامور: اهای وایسا تو از سازمان مد هستی باید دستگیر بشی تالون : وای واقعا خیلی عالی شد باید فرارم کنم ( تالون خورد زمین و بیهوش شد) تالون من کجام چی گجت توجه ( گجت برنامه ریزی شده و جدی و باهوش تر شده) رییس کوییمبی : بیدار شدی کاملا : اینجا چه گوجه ای میخوری 😅 پنی : راست میگه اینجا چیکار میکنی گجت با داد : جواب بده تالون؛: کلاو منو انداخت بیرون یعنی اخراج کرد گجت؛: چرا تالون : یه عضو جدید اومد و منو انداختن بیرون کایلا : کی اسم فامیل سن تالون : جولیکا من خواب بودم فقط اسمشو فهمیدم
رییس کوییمبی بندازینش تو زندان پنی : اما رییس تالون؛: چی من باید برم رییس : فعلا اینجایی ( از زبان پنی تو اتاقش) برایان بنظرت درسته که تالون رو زندانی کردن تالون : خدا امروز واقعا بدترین روزه منه پنی : معمعنی تالون : تو اینجا چیکار میکنی.......
پنی : اومدم ببرمت تالون : برای چی دلیل خاصی داره پنی : ته یعنی نه همینجوریه تالون : مرسی که فراریم دادی پنی : خواهش 👈 جولیکا : دکتر نقشه کی باید انجام بدیم کلاو : بهت میگم 👈 رییس کوییمبی : کایلا گجت پنی تالون نیست کایلا : چی امکان نداره گجت: یکی فراریش داده پنی پنی الو هوی پنی : بله عمو چی فرار کرده هر هر تالون کجایی کایلا : تو فراریش دادی پنی : کی من هه عمرا اون یه پسر از خود رازیه گجت : اینجا رو ببین برایان یه چیزی پیدا کرده یه دستبنده برایان بو بکش( بعد از بو کشیدن رسیدیم به یه پارک که یهوووو
با یه صحنه ی خیلی بد مواجه شدیم رد خون بود رد خونو دنبال کردیم دیدیم ادامش به یه کوچه راه داره رفتیم که یهو تالونو دیدیم جای تیر رو پاش بود گجت؛: وای تالون حالت خوبه تالون : خوبم کایلا : باید ببریمش بیمارستان 👈 جولیکا : دکتر تموم شد کلاو؛: افرین عالی بود جولیکا : مطمعنین این کاره درستیه اخه شما میخواین برادرزادتون رو بکشید کلاو : اون پسرمه جولیکا : چی کلاو : اون میخواست به من خیانت کنه خودم شنیدم.........
جولیکا : چی باید بریم کلاو : من اشتباهه بزرگی کردم حالا باید درستش کنم جولیکا : من هم اشتباه کردم دکتر کلاو اون مثل دوستم بود ( تالون و جولیکا قبلا با هم دوست بودن) کلاو : ممنونم جولیکا باید بریم 👈 پنی : باید ببریمش گجت : الو بیمارستان بیاید به بیببیبیبی ( ادرس بود 😅) پنی تو بیمارستان بودیم دکه یهو.......
پارت بعدی رو زود میزارم امیدوارم خوشتون بیاد ❤❤🧡🧡💛💛💚💚💙💙💜💜🤎🤎🖤🖤🤍🤍
بدرود
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود عزیز دلم💜💜💜💛💛
خوب بود