
سلام دوستان اومدم با پارت ۴ من پارت قبل یه سوتی دادم و گفتم که جولیکا و تالون قبلا باهم دوست بودن اشتباه گفتم
پنی : که یهو دیدیم کلاو اومد تو بیمارستان واقعا شاخ دراوردم این اولین باره که صورتشو میبینم کلاو : بدرد نخورا بگین تالون کجاست گجت : یادم نمیاد کسایی که اخراجش میکنن با کسایی که بهش تیر میزنن تو فهرست من باشن کلاو : بهبه گجت عزیزم اینجاست کایلا : خفه شو کلاو من که رفتم پیش پسرم پنی : چییییی کلاو : گفتم پسرم 👈 تالون بهوش اومدم دیدم در باز شد کلاو و جولیکا بودن تالون : ببینین اگه میخواین کارمو تموم کنین همین الا بکنین کلاو : من معذرت میخوام تالون من خب چطور بگم من .......
پدرتم تالون : با این کلمه انگار منو خورد کردن از نو ساختن اشک تو چشام جمع شد جولیکا گفت : منم خواهرتم با این یکی کلمه گریم گرفت بلند شدم کل اون چیزایی که بهم وصل بودو کندم رفتم توبغل کلاو و جولیکا نمیدونستم خوشحالم یا ناراحت یهو گجت اومد گفت : خب فیلم هندیا رو تموم کنین شما به جرم ( میدونین خودتون دیگه چرا بازداشتن ) بازداشتین تالون : واقعا نمیدونستم چیکار کنم فرار کردم انقدر تند بودم که نفهمیدم به کجا رسیدم ولی ،یدونستم که از بیمارستان زدم بیرون 👈 پنی : داشتم باکایلا حرف میزدم که دیدم تالون باسرعت باد داره از بیمارستان میره بیرون داشت گریه میکرد سریع رفتم دنبالش
تا رسیدیم به یه کوچه ی تاریک و بن بست تالون نشست رو زمین و گریه کرد دلم براش سوخت رفتم پیشش 👈 رفتم تا رسیدم به یه کوچه ی بنبست و تاریک نشستم و تا میتونستم گریه کردم از یه طرف برای اینکه پدر و خواهرم کلاو و جولیکا هستن گریه کردم و از یه طرف برای اینکه باید برم زندان که یهو دیدم پنی اومد پیشم سریع خودمو جمو جور کردم گفت سلام پنی گفت: سلام تالون تالون : چرا اومدی اینجا که یادم اومد یه غم دیگم پنیه دوباره گریم گرفت که یهو پتی اومد نزیدیکم و بغلم کرد گفت : تالون خودتو خالی کن راحت باش
داشت بارون میومد تالون : ممنون پنی واقعا خالی شدم پنی : خواهش میکنم تالون که یهو یه ادم اومد گفت : به به تالون گفتم : توکی هستی اومد جلو دیدم ........
مله گفت : به به میبینم تالون با زردنبو میچرخه تالون : حرف دهنتو پس بگیر اسم اون پنیه بعد من باتو کاردارم با اون کاری نداشته باش مل : باشه باشه عصبانی نشو جذاب بهت نمیاد پنی : داشتم جوش میاوردم گفتم ( پیام های بازرگانی بوس بوس لالا بیدار شو پاشو پاشو کوچولو از پنجره نگا کن با چشمای قشنگت به این دنیا نگاه کن شیر های کاله ۱۰۰ درصد مقوی بخر و کوفت کن 😂😂
بهش گفتم ببین تو خیلی تالون : پنی خواهش میکنم این یچیزی بین من و مله خواهشا برو پنی : من نمیرم همینجا میمونم مل : میبینم کلاو نمیتونه یه زیردست درست انتخاب کنه تالون : من پسرشم مل : وای چقدر شاخ دراوردم من میدونستم تالون یهنی چی : کلاو : یعنی میخوایم بکشیمت تالون : بابا تو نه این امکان نداره اینا دروغ بوده جولیکا : همش دروغ بوده جرج : ( اگه برین قسمت یکو ببینین یکی به اسم جرج اینا رو میدزده که اون زندست و اونم یکی از زیر دست های کلاوه : جرج : اره تالون جون گول خوردی کلاو : اینم از گجت هکش کردیم تا برای ما کار کنه ههههههههه پنی نه عمو گجت
رفتم تا باهاشون دعوا کنم اونا تعدادشون خیلی بیشتر از ما بود که یهو .......
دیدم تالون افتاده رو زمین سریع رفتم کمکش اونا هم که خنده کنان رفتن و فرار کردن منم بیهوش شدم وقتی بیدار شدیم همونجا تو کوچه بودیم تالون : پنی بیدار شدی پنی : چه اتفاقی افتاده بود 👈کلاو : حالا که دیگه گجت برای ماست کسی نمیتونه جلومونو بگیره هاهاها به اخرلزمان خوش امدید هاهاهاها😈 این داستان ادامه دارد ..........
امیدوارم خوشتون اومده باشه بدرود❤🧡💛💚🤍🖤🤎💜💙🤞
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود قشنگم💜💜💜💖💖
ممنون