
سلام اینم پارت18گایز😐
از زبان آدرین:میخواستم برم که آلیا دستم و محکم فشار داد آلیا:ببینم تو چی گفتی؟ دستم و از دستش کشیدم و گفتم:وقت سر و کله زدن با تو رو ندارم و سریع رفتم سوار ماشینم شدم و سوییچ و چرخوندم که در جلو باز شد و آلیا نشست آلیا:برو! آدرین:تو اینجا چیکار میکنی؟ آلیا:دنبال حقیقتم😌! با آه دنده رو عوض کردم و راه افتادم توی راه:آلیا:خب بگو ببینم قضیه ی سابین چیه؟ آدرین: سابین مادر مرینته! آلیا:و تو انقد بی تفاوتی؟ آدرین:فک میکردم شما دخترا فرق بین دختر و پسر و میدونین! آلیا:خب حالا، تو از کجا میدونی؟ آدرین:متیو گفت آلیا:متیو از کجا میدونست؟ آدرین:از مامان باباش شنیده بود آلیا:خب میشه کل قضیه رو تعریف کنی؟ من گیج شدم! یعنی تو میگی سابین مادر مرینته بعد چحوری مرینت سر از خونه ی تام و مارگارت در اورده و بچه شون نامیده شده؟! آدرین:تام عاشق سابینه نه مارگارت! ولی بخاطر انتقام مرینت و گرفت و با مارگارت ازدواج کرد! آلیا:باورم نمیشه😨 مرینت بفهمه نابود میشه من چیکار کردم😢 آدرین:هی! قرار نیست کسی نابود بشه مخصوصا مرینت و پام و روی پدال گاز فشار دادم آلیا:ولی....چرا انقد برات مهمه؟ مگه تو عاشق لایلا نیستی؟ سرم و چرخوندم و بهش نگاه کردم وقتی متوجه نگاهای تعجب کرده م شد گفت:پس چرا *******؟(حالا شما خودتون میدونید چیه من ب اندازه ی حروفش*گذاشتم😁) آدرین: من اون و *******! آلیا:مرینت با چشمای خودش دیده!
آدرین:مشکل همینه که نمیشه توی این دنیا به چشمای خودتم اعتماد کنی! آلیا: نه پس میخواستی بیاد بگه من همه چی و فراموش میکنم چشمای من گناهکارن اشتباه دیدن؟ آدرین: اون فقط یه نمایش بود تا لایلا همه چی و لو نده! آلیا:چی؟؟ آدرین:لایلا هم وقتی متیو به من میگفت شنیده بود! آلیا:باشه ولی فرقی نمیکنه به هر حال تو اون و *****! آدرین:میگم نه!!!! خدااا چرا نمیفهمی میگم نه! فقط اون و نزدیک خودم نگه داشتم! آلیا:وایسا ببینم یعنی میگی فقط فاصله تون نزدیک بود؟! آدرین:نه پس انتظار داشتی واقعا....... و ادامه ندادم اوف بر تو آلیا💁 یهو آلیا خندید آلیا:اوه(حالا شما با خنده بگین اوه تا بفمهین چجوری) اوههــ!!! واییی😆! باورم نمیشه😂 آدرین:چیه همچین بال در اوردی! آلیا:خب بخاطر دوستم خوشحالم! آدرین:بخاطر چی دوستت؟ آلیا:خوشحالم که حستون دو طرفه است من هیچوقت اشتباه نمیکنم😌✌ آدرین:جان؟؟؟؟ آلیا:دیگه نمیتونی انکار کنیییی😈 تو واقعا مرینت و *****! اما لایلا رو نه! تو بخاطر مرینت داری با سرعت100تا میری تو صبح با مرینت از روی یه تخت بیدار شدی! بیشتر از این مدرک میخوای؟ آدرین:نه ممنونم قانع شدم😐 خوب کاراگاهی هستیا😐 آلیا:😌😃 آدرین:رسیدیم! آلیا:اوناهاش داره از اونجا میاد👈 (چون آدرین سریع رفته زود تر از مرینت رسیدن) ماشین و توی کوچه بغلی پارک کردم و گفتم:بقیه ش با خودت هر گندی که زدی و یه جوری جمعش کن!
از زبان مرینت:بعد از این که آدرس و شماره تلفن سابین و از آلیا گرفتم رفتم سمت اون آدرس خب نمیخواد بهش زنگ بزنم ممکنه فرار کنه باید غافلگیر بشه! تماما راه فکرم درگیر این بود که چرا فامیلیش چنگه و یه زمانیم دوپن چنگ بوده دقیقا مثل فامیل من! شاید یکی از اقوامه که ازم پنهانش کرده بودن وای هیجان انگیز میشه ها😄 هوففففف از فکرای پشمکیم بیرون اومدم و به جلوم نگاه کردم کمی دیگه مونده بود که از دور قیافه ای و شکل آلیا دیدم که کمی که جلوتر اومد برام دست تکون داد انگار واقعا آلیاست! هردومون دویدیم تا رسیدیم بهم آلیا:اوه مری تو اینجایی! خداراشکر میخواستم بهت بگم این شماره تلفن و آدرس اشتباهه من قیافه زنه رو تازه دیدم و فهمیدم زنه چشماش قهوه ایه و موهاشم مشکی اصلا مثل این زنی که تو میگفتی نیست قدشم بلند بود یهو نری پیشش مرینت:تو این همه راه و پاشدی اومدی اینا رو بگی؟ آلیا:خب،آره😁 مرینت:آلیا اولا که میتونستی اجازه بدی برم خونش من که قیافش و دیدم خودش نبود برمیگردم دوما چرا اومدی مگه تلفن و ازت گرفتن؟ آلیا به جیبش نگاه کردو کوبید به سرش و گفت:وای اصلا یادم نبود💁! مرینت:واییییییی آلیا:چیه؟ مرینت:باید توی تاریخ ثبت بشه! آلیا:چی؟ مرینت:تو فراموش کردی چیزی به اسم گوشی داری! واوووووو آلیا:بی نمک مرینت:من یه گلوله نمکم😂
آلیا اومد جلو تر و یه دستش و دور گردنم انداخت و چشمک نا تمومی زد و گفت:اینا رو ول کن دخترممممــ!!برات یه خبر دسته اول و توپ و عالیییییی دارم👌 مرینت:چی؟ آلیا:صبر کن اول قرارم با نینو رو کنسل کنم میخوام با تو باشم و رفت اونطرف تر کمی اونطرف تر:آلیا گوشی و برمیداره و شماره میگیره آدرین:الو؟ آلیا:الو منم عملیات با موفقیت انجام شد برای ریسک نکردن وقتی از اینجا دور شدیم برو! مرینت:آلیا اومد و گفت:وایییییی بگم باورت نمیشه من وقتی شنیدم خر ذوق شدم چه برسه به تو مرینت:مگه این خبر به من ربط داره؟ آلیا:بله که داره😆 مرینت: بگو که متیو برگشته😃 آلیا:نه خیر مرینت:😐 پس چی؟ آلیا:آدرین عاشق لایلا نیستتتت اون عاشق توئههههه😆😃👍 مرینت:چی؟؟؟؟؟ آلیا: میدونی من حق ندارم بهت بگما اما نمیخوام ناراحت باشی آدرین میخواست حس حسادت تو رو برانگیزه میخواست ببینه تو هم دوسش داری یا نه!!😃 مرینت:خب مگه کرم داره حتما باید دختر مردم و *******؟؟؟ آلیا:نه خوشگلم اون فقط خطای دید چشمای تو بود مرینت:آلیا چشمای من هیچی و اشتباه ندید! آلیا:ببینم اصلا تو صورتشون و دیدی؟ مرینت: ها؟ نه! فقط پشت لایلا به من بود! آلیا:همین دیگه عقل کل خوشگلم اونا فقط نزدیک به هم وایساده بودن😆 یه ماشین مشکی موقع رفتن توجهم و جلب کرد با اینکه نگاهش نمیکردم آه ولش کن! مرینت:حالا مطمنی من و دوست داره؟ آلیا پوکر نگاهم کرد و گفت:خواهر گلم مگه شما صبح روی یه تخت بیدار نشدید؟ مرینت:چرا! آلیا:خب دیگه😆
از اینکه آدرین دوسم داره خوشحال بودم اما یکمم حس ناجوری داشتم احساس میکردم یه چیزی این وسط درست نیست! اما بیخیالش مرینت:آلیا! آلیا:جانم! مرینت:حالا که میخوای پیش من باشی😃😃😃 آلیا هیجان زده شد و گفت:دپارتی؟ مرینت:بله دپارتی دونفره خودم و خودت😆(گایز دپارتی منظورش پارتی دخترانست د ب معنی دخترانه و پارتیم پارتی دیه😂) مرینت:بیا بریم و دستش و کشیدم توی یه شیرینی فروشی و یه کیک گنده برداشتم خانومه:متنی که برای تولدشون در نظر دارید چیه؟ مرینت:بذار خودم بنویسم و خامه رو از روی میزشون قاپیدم و نوشتم "بهترین شب زندگیم مبارک" حساب کردم و اومدیم بیرون مرینت: بقیه چیزا خونه هست بیا بریم و با آلیا رفتیم خونه مون(خونه مون ینی خونه ای ک مارگارت و تام توشن خونم و خونه ینی خونه خودش) پریدیم توی اتاق و میزم و خالی کردم و گذاشتمش وسط اتاق و کیک و روش گذاشتم و باهم رفتیم و بقیه ی چیزا رو اوردین( بادکنک و غیره واسه تزیین و پفیلاو🍻و غیره هم واسه خوردنشون دیه😁) کیک و بریدم و گذاشتم توی بشقاب و گرفتم سمت آلیا مرینت:زود باش آلیا کیک و گرفت و گذاشت روی میز و گفت: دوست دارم هر روزمون اینجوری باشه مرینت:ولی اونجوری خسته کننده میشه همه ی روزای زندگی که نباید خوب باشه
آلیا نشست روی تخت و گفت:از کی تا حالا فیلسوف شدی؟ نشستم کنارش و به لامپای رنگی اندیشمندانه و خنده دار نگاه کردن و گفتم:من همیشه بودم منتها شما چشم بصیرت نداشتی! آلیا: اوه فک کنم چشم پزشک لازمم و خندیدیم کیک آلیا رو گرفتم سمتش مرینت:بخور دیگههههههه😡 آلیا:نه باور کن دارم میترکم! مرینت:اینطوره؟؟؟ آلیا:اینطو...... که نذاشتم ادامه ی حرفش و بگه و کیک و کوبیدم توی صورتش و گفتم: همیشه باید عواقب کارات و قبول کنی! این عواقب توی شادی من شریک نبودنه😋😆! آلیا دستش و روی صورتش کشید و گفت:شکر خوردم اصلا دلم دپارتی نمیخواد بیا بریم خونه کیکم و خوردم و گفتم: بیا یکم دیگه خوشحالی کنیم جمعا نیم ساعت شده آلیا آهی کشید و ته لیوان برای خودش ریخت(از اینا🍻) مرینت:یکم که مس.ت نمیکنه؟ آلیا:نچ مرینت:باشه پس برای منم بریز برای من ریخت مال خودم و برداشتم و خوردم مرینت:هوممم فک کنم مس.ت نمیکنه بیا بریم خونه و پاشدیم و رفتیم بیرون مرینت:"سکسکه"مامان بگو خدمتکار اتاق من و تمیز کنه و رفتیم بیرون مرینت:چه هوای خوبیه عجیبه که م.ست نشدیمااا آلیا:حالا چرا انقد تعجب میکنی اولا که اون قوی نبود و دوما که ته لیوان بود مرینت:باش و رفتیم خونه وای همه خوابیدن خوبه رفتم توی قسمت کتابخونه و توی یه قفسه مربوط به خودمون گشتم آدرین آدرین آدرین پیداش کردم برداشتم و خوندمش چی آدرین23سالشه یعنی1سال از من بزرگتره! وایسا ببینم چیییییی تاریخ تولدش که فرداست😨
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
وایسا سقیلللللللللللللللللللللللللل 😂😂💔💔😐😐😂😂💔💔
خدارو شکر لایلا ادرین رو ******* بود 😅
هدیه دفعه بعدی از این کارا کردی ها😤😂💔💔💔
خیلی عالی مینویسی من کل داستان هات رو خوندم😍😍😍😍😍
سلام دوست عزیز من مسابقه ی نقاشی گذاشتم با جوایز عالی خوشحال میشم ت مسابقه شرکت کنی💖
وووویییییی عالیییی بودد😍😍😍😍
به اخرین تستم سر بزنید لطفا خخخخییییلللللییی مهمهههه !!!
عالی بود فایتینگ 🌈🐾
گایز دپارتی منظورش پارتی دخترانست د ب معنی دخترانه و پارتیم پارتی دیه اشتباه داشت چون پارتی به فارسی یعنی مهمونی و چون گفتی پارتی باید د هم بشه گ گرل پارتی که تهش میشه گ پارتی
ن دیگه من همه چیزو برای خودمون فارسی مینویسم مثلا اگه دقت کرده باشی توی پارت2بود فک کنم برای حرف اول پروانه نوشتمp
سلام هديه جون داستانت عاليييييييييييييييييييييه، راستى نويسنده داستان عشق زير خاكسر داستاناش رو ادامه نميده ميشه تو داستان عشق من يه پليسه رو ادامه بدى اخه تو بهترييييييييين نويسنده اى🙏🏻🙏🏻🙏🏻
سلام عزیزم ممنون
خب راستش نمیشه ک 3دلیل داره
1:من اون داستان رو نخوندم
2:باید با اجازه ی نویسنده اش باشه
3:سلیقه ی من و اون نویسنده فرق داره داستانش بد میشه😶
ععععاااااللللیییییی ببببووووووودددددد 👏👏👏
پارت بعد رو زودتر بنویس گلم 😊😗
مرسی
امروز ک نمیتونم شایدددد احتمال داره ک شب ساعت2ب بعد بتونم