10 اسلاید صحیح/غلط توسط: لیدی 🖤 انتشار: 3 سال پیش 411 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام خوبید خوشید سلامتید😂😂👐
💜: اونا او..نا ❤️: اونا چی دقیقا😠 💜: هوفف اونا کت نوار و باربیکو هستن 😬 ❤️: جاننننننن😦😦😮😮😮😮😶😶 ❤️: یعنی شما کت نوار و باربیکو هستید 🧡🖤: آ..ره مرینت 🖤: پلگ پالگو بیاید بیرون 🐾: سلام مرینت❤️: چی یعنی واقعا شما اید؟🖤: آ مرینت متاسفم😔 ❤️:چرا متاسفی اینجوری که اصلا کارمون راحت تر شد😃😃😃😃 💜🖤🧡: جاننننن😮😮😮 چه خوب کنار اومدی( 😂😂😂😂😂) ❤️: خب ما که اصلا دیگه متحدیم خب آدرین و آدریا قضیه اینه که من یه خواب دیدم که........... ( همه چی رو گفت ) 🖤🧡: اوه پس کار سختی در پیش داریم ❤️: درسته ولی ما از پسش برمیایم 💜: حق با مرینته ❤️ : خب بیاید بریم این قضیه رو به پدر و مادر بگیم 💜: آره بریم ........ پایین....... ❤️: مامان بابا اااااا سابین و تام : بله چی شده؟
❤️: مامان بابا آدرین و آدریا هویت منو ماریتا رو میدونن و ماهم هویت اونارو چون اونا هم ابر قهرمانن سابین : عزیزم ما میدونستیم🙂 ❤️: چ..ی اما چه طوری؟ سابین : عزیزم گوش کن امیلی و گابریل هم میدونستند و ما این راز هارو حفظ کردیم تا وقتی که زمانش نرسیده و زمانش بالاخره رسید و شما فهمیدید ومیدونم که کسی به اسم فی اومد و بهت همه چیز رو گفته ❤️: چی شما از کجا میدونید؟ تام : وقتی که ما صاحب معجزه گر ها ی شما بودیم گابریل و سابین هم صاحب معجزه گر های آدرین و آدریا بودند سابین: ما چهارتا در کنار هم به مردم کمک میکردیم البته تا وقتی که صلح بود😔 روزی کسی به اسم فو به دیدن ما اومد و به ما گفت که معجزه گر ها رو اون به ما چهارتا داده و به ما درباره ی معجزه گر ها گفت و الماس ها و درباره ی پسر عموش ما چهار تا به دنبال نقشه ی قلمروی الف ها در کوهی در شانگهای رفتیم ولی نتونستیم ما اون نقشه رو بدست بیاریم😞 تام:و ناامید برگشتیم که فو به ما گفت روزی که صاحب فرزند شدیم معجزه گر هارو به اون ها بدیم و بعد ها شما به دنبال اون نقشه و جعبه برید تا دنیا رو نجات بدید و دخترش به اسم فی به شما خواهد گفت 🖤 : اوه واقعا ناراحت کنندست ولی ما حتما از پسش برمیایم ☺️ ❤️: حق با آدرینه😊 سابین : خب شما میتونید فردا به شانگهای راه بیوفتید 💜: مرسی مادر سابین : خواهش میکنم عزیزم موفق باشید تام : شما از پسش برمیاید چون شما مثلا بچه مائید ها💪💪💪 ❤️💜:🤣🤣 🖤🧡: ما چی پس تام : خب شما هم بچه اونائید 💪💪💪 ❤️💜🖤🧡:😂
سابین : خب بهتره بخوابید فردا کلی کاردارید 🙂 ❤️💜🖤🧡: بله شب بخیر تام : شب خوش
🖤: صبح از خواب بلند شدم امروز ساعت ۸ به شانگهای بریم قرار بود با هواپیمای شخصی بریم ساعت شش بود که من بیدار شده بودم رفتم و آدریارو صدا زدم چون من دیگه خوب شده بودم تخت من هم برده بودن تو اتاق و مامان هم قرار بود تا چند روز دیگه کاملا خوب بشه من خیلی خوشحال بودم و به مامان و بابا هم اطلاع داده بودیم که ماجرا چیه و اونها هم به ما اجازه داده بودن من آدم رو بیدار کردم و بعد باا دریا رفتیم تو اتاق مرینت و ماریتا صداشون زدم و بلند شدند از اتاق رفتیم بیرون منو آدریا تا مرینت و ماریتا آماده بشن و بیان بیرون
🖤: وقتی اونا اومدن ما رفتیم پایین که صبحونه بخوریم ❤️💜: صبح بخیر بابا تام : صبح بخیر پرنسس های من 🖤🧡: صبح بخیر عمو تام : صبح شما هم بخیر شاهزاده ها 🖤❤️🧡💜:☺️😅 سابین: بشینید بهتره زودتر صبحونه بخورید و بعد برید وسایلتون رو آماده کنید تا ساعت ۸ راه بیوفتید و ما اونجا به حسابتون پول میریزیم تا خونه ای تو اونجا اگه خواستید بخرید خواستید هم اجاره کنید😊 ❤️: مرسی مامان ولی ما وسایلمون جمعه 😂😂😂 سابین : چی ! 🖤🧡💜: بله مال ماهم سابین : کی جمع کردین ؟ 🖤: دیشب سابین : پس با خیال راحت بخورید😄 💜🧡❤️🖤: 😂😂😂😂 چشم
ساعت ۷و ۴۵ دقیقه ...... 🖤: خب وقته رفتنه آنیا: قربان راننده دم دره تام : ممنون آنیا 💜❤️: خدافظ مامان و بابا 😘 سابین : خدافظ قند عسلام 😄 تام : خدافط پرنسس های من 😊 سابین : من مطمعنم موفق میشید 🖤❤️💜🧡: ممنون خدانگهدار { تو فرودگاه} ..... داخل هواپیما ❤️: داشتم آهنگ بیلی آیلیش رو گوش میکردم واقعا زیبا میخونه ( من به شخصه طرفدارشم) که ماریتا کنار من بود و آدرین و آدریا هم پیش هم که پیش خدمت اومد 🤵: بانو چی میل دارید ❤️: من شیر توت فرنگی میخورم 💜: منم شیر کاکائو میل دارم 🤵: چشم بانو براتون میارم 🤵: سرورم شما چی میل دارید 🖤: من ماکارون میل دارم از هر طعمی 🤵: چشم 🧡: من هم یه لیوان قهوه میل دارم🤵: چشم .... گارسون رفت.....
🤵: بفرمائید بانو سفارشاتون ❤️💜: خیلی ممنونم 🤵: خواهش میکنم اگه هر چیزی خواستید حتما بگید ❤️💜: باشه حتما ...... 🤵: سرورم بفرمائید سفارشتون 🖤🧡: ممنون 🤵: خواهش میکنم لطفا هرچی خواستید رو حتما بگید 🖤🧡: باشه حتما 💜: بعد از خوردن دیدم مرینت هی داره خوابش میبره و هی سرش میاد روی شونم منم یه فکری به سرم زد🤪 رفتم پیش صندلی آدرین و آدریا به آدرین گفتم : میشه بری کنار مرینت پشینی تا منم پیش آدریا بشینم 🖤: اوه البته 💜: سلام آدریا 🧡: سلام ماریتا 😊 💜: سرمو بزارم روی پاهات 🧡: البته 🤩 🧡: ماریتا سرش رو گذاشت روی پاهام که خوابش برد وایییی چه نازه تو خواب 😍 🖤: ماریتا میخواست پیش آدریا بشینه منم رفتم پیش مرینت هنسفری رو گذاشتم تو گوشم که سره مرینت افتاد روی شونم خوابش برده بود 😊😍 منم سرم رو گذاشتم روی سرش که دیگه هیچی نفهمیدم 😴 ( نترسید خوابیده 😂) 💜: یه لحظه بیدار شدم دیدم آدریا داره از پنجره بیرون رو نگا میکنه که مرینت و آدریم رو دیدم😍 سریع یه عکس گرفتم فرستادم واسه بچه ها تو همون گروهی که با بچه ها ساخته بودیم بعد دوباره سرم رو گذاشتم روی پای آدریا و خوابیدم
۴ ساعت بعد .... 👨✈️: ما به مقصد شانگهای رسیده ایم 🖤: پاشدم مرینت هم بیدار کردم آدریا و ماریتا هم که بیدار بودن ❤️: آدرین منو بیدار کرد هواپیما تو فرودگاه وایستاد چمدون هامون رو ورداشتیم و از هواپیما پیاده شدیم بابا پول رو ریخته بود به حساب ماریتا ماهم اول از همه رفتیم سراغ خونه تصمیم گرفتیم گه خونه بخریم نه اینکه اجاره کنیم چون اونجوری راحت تریم رفتیم یه خونه مجلل پیدا کنیم که چهار تا اتاق داشته باشه ولی هرچی گشتیم پیدا نمیشد همشون ۲ تا اتاق داشتند ولی خیلی مجلل بودن ماهم از ناچار یه خونه ی ۲ اتاقه خریدیم آخه ماهم که اینجا نمیمونیم زیاد بعد حساب کردیم و کارهاش رو کردیمو راننده شخصیمون اومد دنبالمون و به سمت خونه رفتیم در حیاط رو واز کردیم یه حیاط خیلیییی بزرگ داشت و اندازه ی قصر بود از بیرون ولی خب بازم از عمارت ما کوچیک تر بود ولی موندم چرا آخه دوتا اتاق گذاشتن 🖤: وایییی عمب حیاطی داره نگا کنید عجب گلا ی قشنگی داره😍😍🧡: برو بابا تو هم که همه جا دنبال گل هستی اندازه ی خونه رو برو🤩🖤: ایش ضدحال 💜: خب حالا شماهم نمیتونید یه لحظه بحث نکنید ❤️: راست میگه بیاید بریم داخل ❤️: داخلش خوبه همه وسایلم که داره خب بریم تو اتاقا رو سربزنیم ❤️: چیی تو هراتاق یه تخت دونفره هست 😦 ( تو دلش: حالا باید با آدرین بخوابم نه بابا من که با ماریتا خوابیدنیم آخیش🤗) ❤️: خب منو ماریتا تو این اتاق سمت راست و شما هم توی اون اتاق سمت چپ 💜: ولی من میخوام پیش آدریا باشم ❤️: چیییی نخیرم منو تو توی یه اتاق میخوابیم من رفتم تو هم بیا 💜: مرینت رفت تو اتاق 🖤: یعنی مرینت از من بدش میاد 😞 🧡💜: وا آدرین این چه حرفیه 💜: بعدشم من از مرینت بزرگ ترم پس تو میری تو اتاق 🖤: باشه ❤️: داشتم وسایلم رو میچیدم که یکی در زد گفتم بفرمائید که
آدرین وارد اتاق شد و با چمدونش اومد تو ❤️: آدرین تو اینجا چیکار میکنی؟ 🖤: مرینت میدونم از من بدت میاد و منو دوس نداری و نمیخوای که کنارت باشم ولی نگران نباش تو روی تخت میخوابی و منم روی کناپه ( تو هر اتاق هم یه کاناپه هست) ❤️: آدرین کی گفته من ازت بدم میاد 🖤: ول کن اصلا من وسایلم رو میچینم و میرم پایین تو هم بیا ❤️ : آه باشه ❤️: آدرین هم وسایلش رو چید و از اتاق رفت بیرون 💜: دیدم آدرین از اتاق اومد بیرون بهش گفتم آدرین برو به مرینت بگو آماده شه بریم بیرون چون دیگه وقتی نیست که بریم بگردیم باید از فردا شروع کنیم به گشتن 🖤: باشه تق تق ❤️: بله بیا تو 🖤 :مرینت ماریتا میگه که آماده شو بریم بیرون چون دیگه وقتی نیست که بریم باید دیگه فردا بریم به جستجو ❤️: باشه 🖤: من میرم بیرون تو هم آماده شو بیا تا بعد من برم آماده بشم ❤️: باشه
باییییی پارت بعد هیجانیه😉😉💝💝👋🎀پارت بعد رو ۱۵ تا لایک میگذارم😄
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
18 لایک
سلام بر عشق دلم😂
آجو چرا آن نمشی؟
عالییییی😉
سلام نفس😂😂
لایک کنید فقط ۵ تای دیگه مونده
عالییییییی بوددددددد
مرسیییییی🤩🤩
ممنون
عااااالییی 😍😍😍💖💖💖
مقصیییییی😘😘
عالییییییییییییییی وای ادرینو مرینتو بنداز رو یه تخت 😍
مرسیییییی❤❤❤❤آره میندازم😎
عالی بود گلم
ممنونم😍😄
من منتشرش کردم عالی بود
ممنون ☺ مرسی🤗