خب بیکار بودم دیگه. گفتم بیام ی پارت دیگه امروز بذارم.همینطوری حِسی😐 ️
یه هودی مشکی ، شلوار و یه آرایش ملایمم کردم(نا سلامتی خودم قشنگ ترما😎 )کوله پشتی گشنگمم که همیشه باید باهام باشه.رسیدم اول خیابون.پیاده شدم.یچیزی ذهنمو مشغول کرد.من از بچگی دوست داشتم با یه آیدل ازدواج کنم.اما همینجوری که نمیتونم.داشتم تو پیاده رو قدم میزدم تا برسم به کاراگوئه(البته اون مکان امن بود.ینی اون آدرس از کاراگوئه فقط برای افراد خواننده.یا کار آموزان ....بود.تو مدرسه ی ماهم یجورایی هم کار آموز بودیم و هم همونجا درس میخوندیم)همینطور که داشتم فکر میکردم محکم خوردم به یه نفر....
7 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
40 لایک
عالی🤍
عالی ❤
خیلی خوب بود
خیلی خوبه😍💛
عالی بود 🍉🍒❤
بازدید نشه فراموش 😉❤
و لطفا به داستان من هم سر بزن باحاله😪💔
خیلی خوبه😻🍭
عالی بود ادامه بده😎👏🏻
عالی بوددد💕☁️
وایییییی عالی عالی عالی عالی عالی عالی بووووووووود
مرسیییی 🖤💓
عالی بودددد
مرسییی .عین خودت