GENERE: SAD END-DRAMA-ROMANCE COUPLE: NAMJIN WRITER: IC.7 WEBSITE: FAZAYIHA.BLOG.IR Part 2
و من رو مات و مبهوت حرفش باقی گذاشت.
جدی نگرفتمش و تصمیم گرفتم برم تو پارک قدم بزنم.
هودی صورتی رنگمو با ی تیشرت سفید عوض کردم و رفتم بیرون .
مقصدم پارک نزدیک خونمون بود.
تو پارک کلی بچه ی جینگیل فینگیل داشتن شلوغ بازی در میاوردن.
لبخندی به منظره روبروم زدم.
من همیشه بچه هارو دوس داشتم.
روی یکی از نیمکتا نشستم و سعی کردم از هوای پاییزی لذت ببرم.
نفس عمیقی کشیدم و چشمامو بستم.
با احساس کشیده شدن پایین شلوارم چشمامو باز کردم و چشمم به ی
دختر بچه ی خیلی بانمک خورد.
کاغذی که دستش بود رو سمتم گرفت و گفت:
=اوپاااا تو بلدی هواپیمای کاغذی درست کنی؟
+اوه البته که بلدم . برگتو بده تا برات یدونه خوشگلشو درست کنم.
دختر بچه لباشو غنچه کرد و برگشو سمتم گرفت.
با دقت مشغول درست کردن موشکش شدم .
در همین بین صدای نازک دخترو شنیدم که پرسید:
=اوپا اسمت چیه؟
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
8 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (4)