سلام مجدد به ارمی و عسلا. خیلی از حمایتاتون مممنونم. امیدوارم خوشتون بیاد.
جونگ کوک و وی به سمت اتاق جیمین رفتن......
جونگ کوک : خودم دیدم بابا بیدار شده.
وی : باشه بریم ببینیم.
در اتاقو باز میکنن و با تخت خالی مواجه میشن.
وی : دوباره سر کارم گذاشتی؟؟
جونگ کوک : نه تا چند دقیقه پیش اینجا بود.
جیمین : دنبال من میگردین؟؟
جونگ کوک و وی برمیگردن سمت صدا جیمین با لباس های مخصوص برای کار پوشیده بود.
وی محکم رفت طرفش و در اغوش گرفت.
همون طور که اشک میریخت ادامه داد.
وی : هیونگگگگ دلم خیلی برات تنگ شده بود مگه بهم قول نداده بودی سالم برگردی؟؟؟
خیلی بدی.
جیمین : اروم باش ببخشید به خاطرم اذیت شدی.
جیمین یه نگاه ترسناک هم به جونگ کوک کرد.
جونگ کوک : من معذرت خواهی کردم که
جیمین : به هر حال کار هیچ کدومتون درست نبود.
بلند گو : پارک جیمین جئون جونگ کوک کیم تهیونگ دفتر رئیس.
جونگ کوک : دوباره چی شده؟؟؟
وی : بریم تا دیر نشده.
راه افتادن سمت اتاق تقه ای به در زدن و وارد شدن به مدیر بیمارستان تعظیمی کردن.
مدیر : بشینین
جیمین : ممنون
مدیر : ااممم من ازت ممنونم جیمین
جیمین : چرا؟؟
مدیر : تو جون .... نجات دادی اون یه شخصیت معروف هست برامون خیلی باارزشه.
جیمین با نگاه های سوالی مدیرو تماشا میکرد.
فقط کافی بود تا یکی سوتی یده همه چی خراب میشه جوتگ کوک نگران وی یود وی نگران جیمین و جیمین نگران جونگ کوک که یه وقت چیزی نگن.
یکی از دکترا ی سال اولی اومد داخل اتاق.
دکتر : اقای پارک حالتون چطوره؟؟؟ سوختگی هاتون بهترن؟؟؟
جیمین : اااممم چیزههه
جیمین سعی داشت یه جوری بهش بفهمونه که چیزی نگه ولی اون متوجه نمیشد!!!.
مدیر : ببینم اینجا چه خبره؟؟ جریان سوختگی چیه؟؟
دکتر : اقای مدیر همون روزی که عمل اقا ی ..... بود دکتر پارک تو یه عملیات خیلی سخت و طاقت فرسا بودن.
به زور جون سالم به در بردن.
مدیر : چچیییییی؟؟؟ پس کی
..... رو عمل کرده؟؟؟
دکتر : اقای جئون
مدیر از اعصبانیت فریاد زد.
مدیر : بهتون حقوق میدم
که زمانی که عمل دارید اونم به این مهمی بزارید برید.
واقعا که خیلی احمقید.
اقای پلرک یه ماه کسر حقوق به همراه اقای جئون و کیم دارید.
الان هم از اینجا برید.
یه ماه کسر حقوق خیلی زیاد بود مگه چقدر حقوق داشتن که یه ماهشم کم شه.
ولی اونا خیابشون راحت بود که یکی گفت.
تقریبا براشون یه تفریح شده بود.
هر بار یکی خراب کاری میکرد و یه ماه کسر حقوق میشدن.
عادت کرده بودن.
با قیافه هایی مه مثلا غمگینه اتاق مدیرو ترک کردن.
وی : خوب شد چیز دیگه ای نگفت
جیمین : این قدر حالش بد بود فکر کردم الان سکته کنه.
جو کوک : خوبه که زنده ایم بریم.
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
8 لایک
عالی بود 😁
مممنون.