سلامممم بر عزیزای دبم با پلرت جدید اومدم. راستی سولوی لیسا رو شنیدید؟؟ من که روش قفل شدم
وی هنوز مطمئن نبود که باید به جیمین و جونگکوک چیزی بگه یا نه. شب با همین افکار به خواب رفت.
صبح با صدای بلندی که تقریبا نصفش داد و نصفش فریاد بود بیدار شد چشماش تار میدید صبر کرد تا دیدش درست بشه چرا این قدر خوابیده بود؟؟؟ صدای داد و فریاد دور تر از وی بود.
از تختش بلند شد و لباس فرم سفیدش رو تنش کرد.
وقتی داشت از اتاقش خارج میشد صدای پرستار ها رو شنید که دارن پچ پچ میکنن. کنجکاو شد و گوششو تیز کرد تا متوجه حرف اونا بشه.
پرستار : ببینم اون چرا این قدر خوابیده؟؟
پرستلر ۱: اخه چون مدیر اخراجش کرده دیگه دتر نیست و کسی کاریش نداره.
پرستار ۲ : مثل یه اشغال انداختنش بیرون حیف اون همیشه بیشتر از همه کار میکرد.
پرستلر : تازه اون خیلی باهوشه.
پرستار ۱ : پس چرا جراحی نمیکنه هیچوقت؟؟
پرستار ۲: شنیدم به خاطر یه ترس مسخره دیگه جراحی نمیکنه.
پرستارا همینطور که حرف میزدن از اتاق دور شدن.
به نظرتون الان حال وی خوب بود؟؟ قطعا نه قلبش درد میکرد. تیر میکشید نمیدونست چش شده؟؟ چرا قلبش درد میکرد؟؟ ذهنش پر شده بود از سوالات مختلف.
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
9 لایک
بزارررر
لطفا پارت بعدی رو بده
کجایی؟؟
عالی بود 😘❤