
سلام بچه ها بزنید بریم😉
آقای داماکلیس آمد داخل و گفت: مرینت و آدرین بیاید بریم پیست پاتیناژ برای تمرین . رفتن پایین و سوار ماشین آقای داماکلیس شدن و رفتن پیست پاتیناژ. آنجا کفش هایشان را عوض کردن و رفتن پیش آقای ویسگون . آقای ویسگون: سلام بچه ها مرینت و آدرین هم زمان : سلام . آقای ویسگون: بچه ها این فیلم را تماشا کنید که برای تمرین امروز باید این حرکات را انجام بدهید. فیلم را دیدند تمام شد.
بلند شدن و تا حرکات را تمرین کنند مرینت یاد حرف مادر بزرگش افتاد و خواست آدرین را امتحان کند . آدرین: در هین تمرین کردن دیدم مرینت پایش گیر کرد به اون یکی پایش و افتاد زمین. زود رفتم و دستش را گرفتم و گفتم خوبی مرینت؟ مرینت: اره خوبم . آدرین: دستت را بده به من. مرینت: می خواستم بلند شم که دوباره خوردم زمین. آدرین: مرینت فکر کنم آسیب دیدی می خواهی بریم دکتر؟؟؟؟؟ مرینت: نه چند دقیقه بشینم خوب میشم. بعد از ده دقیقه. بلند شدم . آدرین: الان بهتری؟؟؟ مرینت: آره ، بریم سراغ تمرین
آدرین: باشه و بلند شدن . مرینت عصر می توانی بیای بریم بستنی بخوریم؟؟؟؟مرینت: سعی می کنم ببینم چی میشه. آدرین: باشه اگر توانستی یک پیام به من بده تا ساعتش را معلوم کنم.مرینت: باشه. و تمرین را انجام دادن تمام شد. با آقای داماکلیس برگشتند مدرسه و رفتند خانه. مرینت: تیکی به نظرت قبول کنم؟؟؟ تیکی : اره قبول کن. مرینت: باشه پس الان به آدرین پیام می دم . نوشت: سلام آدرین امروز می توانم بیام فقط ساعت و اینکه کجا باید بیام را برایم بگو.
بریم سراغ آدرین. آدرین: دیدم صدای پیام گوشیم آمد رفتم سراغش و دیدم مرینت پیام داده و نوشته که می توانم بیام از خوشحالی داشتم بال در می آوردم.رفتم پیش پدر و مادرم و گفتم : پدر امروز با یکی از دوستام قرار دارم ساعت ۶ می توانم بدون محافظ برم؟؟؟ گابریل: باشه فقط مواظب باش . آدرین: ممنونم پدر و رفتم سمت اتاقم به مرینت پیام دادم گفتم ساعت شیش میام دم در خانه شما . مرینت: دیدم آدرین پیام داد و گفت ساعت شیش میاد دنبالم. دیدم الان ساعت ۴:۳۰ است . گفتم تیکی من می خوابم ساعت ۵:۳۰ صدام بزن تیکی: باشه مرینت. ( خب بچه ها الان تا ساعت۴:۳۰ هیچ اتفاقی نمی افته چون مرینت خوابه ) تیکی: مرینت مرینت......

مرینت: بلند شدم دیدم ساعت ۵:۳۰ است دست و صورتم را شستم بعد رفتم سراغ کمد لباس هام گفتم تیکی چی بپوشم؟؟؟؟ تیکی: به نظر من این لباس را بپوش با شلوار صورتی .مرینت : باشه . پوشیم و مو هایم را شانه کردم.( عکس این پارت تیپ مرینته). بریم سراغ آدرین. آدرین: رفتم سراغ کمد گفتم پلگ چی بپوشم ؟؟؟ پلگ به نظر من ..... این لباس سفید را با این شلوار سفیده بپوش. آدرین فکر بدی نیست. رفتم لباس هام را پوشیدم . ( عکس این پارت تیپ آدرینه) نگاه کردم به ساعت دیدم۵:۵۰ دقیقه است . گفتم پلگ بیا بریم . رسید دم خانه مرینت. در زدم مادر بزرگ مرینت در را باز کرد .......

سلام کردم و گفتم میشه به مرینت بگید بیاد ؟؟؟؟ مادر بزرگ مرینت : سلام باشه الان صداش می کنم . مرینت مرینت دوستت آمده دنبالت. مرینت: تیکی بیا بریم .رفتم پایین و سلام کردم. آدرین: سلام مرینت بریم؟؟؟ مرینت: البته خداحافظ مامان بزرگ و رفتند. از شانس ما آندره نزدیک برج ایفل بودم رفتیم به برج ایفل و آندره را پیدا کردیم. آندره: وای چه عشق قویی بین شما است آندره می تواند آن را حس کنه .
یک اسکوپ از هلو به رنگ پوست، سبز نعنایی به رنگ چشم یکی تون و یک اسکوپ از بلوبری به رنگ موی آن یکی بفرمایید. آدرین: ممنونم آندره و رفتیم روی یک صندلی نشستیم . آدرین: مرینت راجب در خواستم فکر کردی؟؟؟؟ مرینت: اره من به شرطی با تو ا.ز.د.و.ا.ج می کنم که هیچ وقت بهم دروغ نگی،بهم خیانت نکنی، اگر جایی به مشکل بر خوردم پشتم را خالی نکنی. آدرین: مرینت من ع.ا.ش.ق تو هستم حاضرم هر کاری برای به دست آوردنت انجام دهم. مرینت: باشه بیا این بستنی را بخوریم تا آب نشده. آدرین: باشه. بستنی را خوردن. آدرین آمد جلو و ب.و.س.ی.د.ش مرینت هم همراهش کرد . دیدم یهو صدای عکس گرفتن آمد دیدم که..........
ناظر عزیز لطفاً منتشر کن 🌹❤️ بچه ها کامنت و لایک هم فراموش نشه😘 یادتون نره فالو کنید😉🤗
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالییییی
عالیییییییییی بود😍