
درود دوستان +_+

فریسک به خواب فرو رفت...اون توی یه اتاق بود...یه اتاق که انگار قبلا میشناخت...یه اتاق که شبیه راهرو بود...یه چاقو توی دست اون بود و جلوش...کسی که قضاوت میکرد...و بعد هم مرگ...اما یک مرگ نمایشی چون اون هربار برمیگشت...اونم از نقظه ی شروع...اما چیزی که برجای میموند و تغییر نمیکرد...چیزی نبود جز...درد...خوصوصا وقتی با دوست قدیمیت بجنگی...و یا اونو...بکشی !

اون خیلی سریع چشماش رو باز کرد...فریسک : اون...یه..خواب بود درسته...؟ ، از روی تخت بلند شد و بعد سرش شروع به درد گرفتن میکنه ، اون صحنه هایی رو میبینه...فریسک : سنس...؟ عضلات اون سست شدن ( همو پاهاش :/ ) ، نزدیک بود که بیوفته اما یکی اونو میگیره ، _بهتره حواست رو بیشتر جمع کنی بچه فریسک : سنس...؟ ، اون برای یه لحظه از سنس میترسه...سنس : چیزی شده بچه ؟ ، فریسک خودشون جمع و جور میکنه...فریسک : نه همچی خوبه !
صدایی توی ذهن فریسک یه چیز رو داشت تکرار میکرد : اونو بکش ! سنس : هی ؟ فریسک : چی ؟! سنس : یکم عجیب رفتار میکنی حالت خوبه بچه ؟ فریسک : اره خوبم ! فریسک* : فقط یه صدا تو ذهنم داره بهم میگه که تو رو بکشم که اینم " اصلا " چیز مهمی نیست ! سنس : خوشحالم که حالت خوبه فریسک : خب کارم داشتی ؟ سنس : اوه اره میخواستم یه چیزی رو نشونت بدم ! ، اون دست فریسک رو میگیره و به یکی از اتاق های ازمایشگاه تلپورت میکنه
همه اونجا بودن ! اونم بیدار ! ، اون اتاق پر شده بود از کسایی که فریسک میشناخت ! اونم سرحال ! انگار حافظشون کاملا درست شده بود ! انداین : نقش اصلی داستان هم بالاخره پیداش شد ! نویسنده : تو از کجا میدونی اون نقش اصلیه خنگه خدا انداین : با کی بودی ؟! نویسنده : هیچی فقط دوباره بریم ! ( برداشت دوم ) : انداین : اها ! اینم از پانک ! نویسنده : هوی برنگرد رو تنظیمات کارخونه لطفا !

( برداشت سوم ) : انداین : اوه بازنده تو هم بالاخره اومدی ؟! توریل : اهم اهم چطور جرعت میکنی به فرزند من ( خیلی کتابیه نه ؟ ) بگی بازنده ؟! ( برداشت چهارم :/ ) انداین : اوه ببین کی بالاخره اومده ؟! فریسک : انداین ! انداین : درسته ! ، ( یهو ازگور توریل رو میبینه و توریل به سمتش میدوئه ، ازگور هم میدوئه که بغلش کنه ( حالا تو همین یکم جا اخه ؟! ) و در همون لحظه...توریل از کنار ازگور میدوئه و فریسک رو بقل میکنه قیافه ی ازگورم که کلا به افسرده شده و گریه میکنه :/ )
فریسک : مامان ! توریل : عزیزم ! خوشحالم که حالت خوبه فریسک : منم همینطور ! ( از اونور ازگور هم که رسما بچه افرسرده داشت گریه میکرد :/ ) انداین : اروم باش مرد گنده ! الفیس : خ-خیله خب ح-حالا میخوایم امت-تحان کنیم ببینینم همه چ-چیز درست پی-پیش رفته یا نه ! حالا ه-همگی درست خا-خاطراتشون یادشونه ؟ توریل : اوه الفیس همه به لطف تو همه چیز یادشونه الفیس : اوه ! خ-خیلی هم عالی !
سنس : خب بچه بهت تبریک میگم تو تونستی پیش خانوادت برگردی فریسک : البته تمام مدت پیششون بودم ! ، همه خوشحال بودن...همه چیز داشت خوب پیش میرفت...یعنی بالاخره همه چیز قراره تموم بشه و زندگی جدید و خوبشون رو شروع کنن ؟...خب باید بگم که این ماجرا همچنان ادامه داره ممکنه فعلا همچی اروم باشه ولی خب...همیشه طوفان بعد ارامش میاد و این هم ارامش قبل طوفان بود ! ، یهو همه جا شروع به لرزیدن میکنه بعضی جاها اوار شروع به ریختن و سست شدن میکنن وو برق هم شروع به قطع و وصل شدن کرد

این داستان ادامه دارد...
اسلاید اضافی +_+
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
چیرا غمیگینی؟
هیچی فقط عمه ی مامانم فوت کرده تست اخرمم گزارش شده
ویپری چرا غمگینه؟
هیچی فقط عمه ی مامانم فوت کرده تست اخرمم گزارش شده
زیرا من بازی اش را دیده ام و با اون آشنایی داره ئم😐 نمیدانستم توهم آشنایی داری ویپی😐
بلی بلی این بازی بسی زیباس و همچنین بسی در افق محوت میکنه با تئوری هاش 😐😂
ویپی عکس پروفایلت کابوس های کوچک ۲ ئه؟/:
اره افنر درس حدسیدی ساندیسکم مونوئه +_+
عاعلــــــــــــــــــــــــ بید*-*
تشکر +_+
بسه دیگهههههههههه بیشتر بنویسسسسسسسسسس تهش چی میشههههههههههه عهههههههههههههههه *وی رد داد*
عاشق ابراز احساسات توریلم
😂😂😂😂
بچه جان کرم داری اسلاید اضافه میزاری؟
ببین این یه استراتژیه 😂🔪
حاجی من هنگ کردم همه گند زدن تو داستان که😂هی برداشت سوم برداشت چهارم😐😂
کلا منو دق دادن 😂
عالی 🤗
تشکر
سبزیجات های بیشول خاله کلر😐🪄
برین تست اخرمو😐🪄🔮