سلام امیدوارم خوشتون بیاد. چرا دیگه حمایت نمیکنید؟؟ داستانم بده؟؟؟ خوب یه چیزی بگید!!
بچه ها لطفا نظرتون رو درباره ی داستان بگید.
از زبان جونگ کوک : رفتم اتاقی که رز بود.
رفتم بالا سرش یه دختری که خیلی عجیبه جلوم سبز شد فلج ام که هست.
اینجوری هم شده تازه تو صف کلیه هم هست ادم چقدر میتونه بد شانس باشه الان تقریبا یه هفته اس که بهوش نیومده.
جیمین چند بار اومد چکاپش کرد گفت باید دستگاه رو ازش جدا کنیم ولی حسم میگه یه روزی بهوش میاد.
پرستار : اقای جئون
جونگ کوک : بله؟
پرستار : اقای پارک کارتون داره.
گفتن با
جونگ کوک : اییی خداااا یادم رفت الان میرم ممنون.
سریع اومدم بیرون وی دم در اتاق جیمین وایساده بود سریع رفتم پیشش.
جونگ کوک : پسره ی حواس پرت چرا صدام نکردی؟؟؟؟
وی : با منی؟؟؟؟؟ چرا خودت حواست نبود چی کار میکردی؟؟؟
جونگ کوک : هی مثلا یه سال اولی هستی چطوری ربونت این قدر درازه؟؟؟
وی : هیی نزار
جونگ کوک : مثلا چی کار میخوای بکنی؟؟؟؟
جیمین : بسهههه واقعا که یه سال اولی و دومی ریختن سر هم همه دارن نگاهتون میکنن متاسفم براتون.
سه ساعته دارم نگاهتون میکنم ببینم خودتون تمومش میکننین که نه تازه میخواستین کله خودتونم بکنید.
بیاین تو
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
11 لایک
این دادستانت بد امید وارم داستانای دیگت شبیه این یکی نباشن ممنون
من جوابتو دادم اجی نمیدونم چرا منتشر نشد.
ممنون اجی چشم سعی میکنم داستانو قشنگ تر بنویسم.
مممنون از نظرت.