
آنچه گذشت😂: تو اینجا چیکار میکنی؟...... یعنی چی کسی اینجا نیست ..... احتمالا فقط اوتاکو ها میبیننش..... این چه اتاقیه ....... ناگهان برو داستان قبلیم رو بخون خودت میفهمی😜
ناگهان تلفن زنگ خورد . جواب دادم . « + من ٪ دوستم » + الو؟! ٪ سلام ببخشید نرجس خونست؟ + خودمم😑. ٪ کوشینا سلام کوثرم. + ماری تویی ببخشید نشناختمت. ٪ نه اشکال نداره + ماری جان کاری داری؟ ٪ امم چیزه ( از پشت تلفن : میخوام برم پیش ساسکه داته بایو) + ناروتو خونتونه؟ ٪ از کجا فهمیدی😐. + صداشو شنیدم. ٪ آره از وقتی اومده همش میگه میخوام برم پیش ساسکه 😑 و اینکه هیچکس .... +نه صداشو میشنوه و نه میبینتش ٪ کوشینا خونمون دوربین کار گذاشتی 😐 + نه بابا شوتو هم خونه ماس. ٪ ای بلا کراشت اومده خونتون😏. + عررررر آره 😋. ٪ راستی من باید برم ناروتو داره خودشو از پنجره میندازه و اینکه به گروه هم سر بزن جانه. + باشه جانه
یه نگاه به اکیپ انداختم . یااااااا کامی ساماااااا 😶 ۷۰۰ تا پیااااام 🤯 بعد خوندن رو به شوتو گفتم :( شوتو هنوز خوبه تنها نیستی باکوگو هم اینجاس) شوتو:( باکوگو!؟ کجاست؟) من:( چیه دلت براش تنگ شده😏) شوتو:( چی میگی جوجو حداقل بهتر از تنها بودنه حالا کجاست؟) من:( فعلا که با گوجو سنسی دارن خونه دوستم رو آتیش میزنن😐) شوتو:( میدونستم 😑) یهو مامانم اومد اتاق و گفت بیا ناهار. من:( مامان میخوام درس بخونم میشه ناهار زیاد بریزی برام بیاری اتاق؟) عجب ذهنی 😂✌🏻 قیافه شوتو:(😐) مامانم:(خورشید از کدوم طرف در اومده باشه میارم) من :( آریگاتو مامانی😘) شوتو :( ذهنت کاملا کامیناری عع) من :( ما اینیم دیگه😏✌🏻) مامانم غذا رو آورد . ماکارونییییی هوراااااا😍😋. از این طرف ساینا خواهر کوچیکم با داد و بیداد :( منم میخوام اینجا بخورم) من :( نمیشه برو بیرون😡) ساینا اومد منو بزنه تا اینجا بمونه منم هولش دادم و داشت میوفتاد طرف شوتو که چشمام رو بستم هیچی نبینم . شق . چشمام رو باز کردم ساینا خورده بود تو دیوار و شوتو هم انگاری جن دیده و پشت من قایم شده . ساینا رو آروم کردم و بردمش بیرون . شوتو:( رد شد) من :( چی ؟) شوتو:( آبجیت ازم رد شد😦) من:(🤯)
حالا بعد آروم کردن شوتو نشستیم غذا بخوریم . شوتو انگار از ماکارونی خوشش اومده بود . حالا فکر کن تو انیمه به جای سوشی سرد ، ماکارونی بخوره 😂 . بعد خوردن ناهار نشستم و درباره انیمه به شوتو توضیح دادم . شوتو:( وایسا ... یعنی دنیای من انیمه ایه ؟ ... و ما همه یه نوع نقاشی متحرکیم) من :( چی بگم حالا بیا یه سر به انیمت بزنیم☺ ) توی گوگل مای هیرو آکادمی رو سرج کردم و رفتم سراغ پوستر ها . چی ؟ چطور ممکنه؟! شوتو:( پس من کجام؟) من :( باکوگو هم نیست!) زدم اتک ان تایتان . لیوای و میکاسا کجان!؟ سگ های ولگرد بانگو. دازای هم نیست! توکیو غول . کانکی کو!! ناروتو . خود ناروتو و کاکاشی سنسه هم نبود!! نبرد جادویی . گوجو سنسی هم نیست !! شوتو :( یعنی ما حذف شدیم ؟) الله اکبر این همه جلال الله اکبر این همه شکوه 😂 اخه چطوری بهش بگم آره😭 وایسا ببینم نکنه که .... توی تست جواب من شوتو در اومد . پس .... من:( باید یه سر برم واتساپ ) شوتو :( اون چیه؟) من:( اممم یه برنامه برا چت ) تماس گروهی گرفتم و با همه اکیپم حرف زدم . درسته درست حدس زدم کار اون تست بود .قرار گذاشتیم که ساعت پنج بعد از ظهر بریم خونه رومینا ( خودمونی هینا جان) . حالا که دارم فکر میکنم اگه این شخصیت ها نباشن همه چی خراب میشه😭 ما باید درستش کنیم✌🏻
ساعت چهار و پنجاه و دو دقیقس و من به تاکسی زنگ زدم و رفتیم سوار شدیم . تاکسی ما رو خونه هینا جان رسوند و ما پیاده شدیم و زنگ رو زدیم . شوتو :( چرا باید از این پارچه ها رو سرتون بندازین ؟) من :( چون اینجا ایرااااانه🧕🏻) در رو باز کردن رفتیم داخل . هنوز توی راهرو بودیم که یهو ( نفلهههههههههههه هاااااااااااااااااا) شوتو :( میشناسم کیه) بدو بدو به طرف بالا رفتیم و دوباره ( خفهههههههه شووووووووو باکوگووووو بیااااا داخللللل ) این که صدای رومینا جانه . کم پیش میاد هینا جان سر کسی داد بزنه . پس باکوگو با هینا چیکار کرده😑 . هینا داشت سر باکوگو رو میکشید باکوگو هم پای هینا رو گرفته داره میکشه 😄 ناگهان هینا جان پاش رو به بد جایی از بدن باکوگو میزنه😳 شوتو:(😦) من:(😱) باکوگو:(😵) هینا جان :( گومن ناساااااااااای 😣) تو این هیری ویری صدای خنده دازای و گوجو سنسه به گوش میرسید . مثلا دارن دلداری میدن 😑خلاصه باکوگو رو جمع کردیم بردیمش داخل 😂 همین که داخل شدیم یاااااا جددددد سادااااات 😶 چه خبره 😶 این همه کراش یه جا جمع شدن . چه قدر عالییییی😍 همه به من نگریستند و من شااااپ نقش زمین شدم و خون دماغم همه جا را پر کرد 😂
جمع انیمه ای ها:( ساساکه سنسه ، گوجو سنسه ، ناروتو ، لیوای ، میکاسا ، کانکی ، دازای ، شوتو ، باکوگو ) جمع اوتاکو ها :( خودم « کوشینا» ، کوثر« ماری» ، رومینا« هینا» ، حنانه « آکی » ) اینا رو تا جلسه بعدی حفظ کنین😂
خدا یار و نگهدارتون 👋🏻 . تا بدبختی های دیگر بدرود😂✌🏻
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
اوماروچان می بینیییییییییییییییییییییییییییی؟؟؟؟؟؟؟
خیلی باحال بود بعدی رو بزار😁😅
پارت بعدیو نوشتی
آره آمادست فقط عکس ندارم واسه داستان😅
خیلی عالی بود پارت بعد هم بزار 😁😆😆
چشم💙
🔪😐من رفتم بمیرم🔪😐🔪😐
لطفا زودتر پارت بعد را بگذار😑
تا خودمو نکشتم میخوام بدونم اخرش چی میشه😐
خیلی خوبه
پیر شدم چرا دیر دیر میزاری
بابا من دوروزه گذاشتم ناظرا تموم نمیکنن