سلام دوستان این قسمت رو زود گزاشتم😂😄💕به خاطر شما😸 ممنون که به قبلی نظر دادید و به من انرژی دادید تا خوب بنویسم😜🙇 نظر یادتان نره پشمکام😐😂💕
از زبون ادرین:رفتم اتاقم تا یکم استراحت کنم تا ساعت 8 چون ساعت 8 قرار بود که بریم با پسرا پ*ا*ر*ت*ی شبانه رفتم اتاقم که بخوابم ولی گشنم شد😐رفتم اشپز خونه تا یه چیزی کوفت کنم در یخچال ، رو باز کردم هیچی نداشتم تو یخچال 😐 (😂😂😂) در کابینت رو هم باز کردم ولی چیزی جز قهوه پیدا نمیشد😐😥قهوه رو برداشتم و یه قهوه خیلی خوشمزه درست کردم میخواستم که بخورم از دستم افتاد زمین و لیوان شکست اوفففف اینم از بد شانسی من داشتم شیشه های شکسته رو جمع میکردم که شیشه وسط دستم رو عمیق زخمی کرد داشت خون میومد رفتم اتاقم و پانسمان کردم و خواستم بخوابم که لوکا زنگ زد😩گفتم بله گف پسر مگه قرار نبود بیای اینجا تا وقتی که بریم پ*ا*ر*ت*ی گفتم اممممم باشه الان میام رفتم لباس هام رو پوشیدم طبق معمول سیاه پوشیدم و رفتم طبقه پایین (ادرین خودش یه خونه مدرن داره) و در رو باز کردم رفتم سمت پارکینگ مونده بودم با کدوم ماشین برم رفتم سوار یه لامبرگینی سیاه شدم و رفتم سمت خونه نیونو بعد از چند دقیقه رسیدم در خونه رو زدم نتنین در رو باز کرد رفتم تو خونه یا خدا تو خونه انگار یه بمب ترکیده بود همه جا وسایل بود خیلی شلوغ بود گفتم اینجا چه خبره نینو گفت میخواستی چه خبر باشه😯😂😂رفتم یه گوشه نشستم لوکا گفت دستت چی شده گفتم شیشه بریده نینو گفت هیییییی تو این روزا اصلا تو حال خودت نیستی چته 😐گفتم چمی دونم نیمو گف حالا ول کن بیا شطرنج بازی کنیم گفتم حال ندارم بابا چی میگی لوکا گفت به نظر من به تو یه دختر لازمه 😐😃😂😂😂گفتم خفه شو به نینو گفتم چیزی داری که من کوفت کنم گفت اره برو در یخچال رو باز کن هر چی خواستی بردار بخور رفتم اشپز خونه و یه کالباس برداشتم خوردم😐😅😑.............
از زبون مرینت:قبول کردم شب بمونم تو خونه الیا نشسته بودیم داشتیم تلوزیون میدیدم که الیا گفت بیا امروز خوش بگذرونیم🙆گفتم خببب چیکار کنیم گفت نظرت چیه بریم پ*ا*ر*ت*ی گفتم امممممم نمیدونم ولی خب باشه و گفتم خب مم اباز درست حسابی ندارم که😐الیا گفت نگران نباش بیا من بهت میدم الیا از دستم کشید و بدو بدو رفتیم اتاقش کمد لباسش رو باز کرد کلی لباس بود نگاه کردم ولی خوبش رو پیدا نکردم یه نیم تنه سیاه خوشگل پیدا کردم و یه شلوار جین سیاه به الیا گفتم ببین خوبه گفت اره خوبه بپوش ببین رفتم اون یکی اتاق و لباسم دو در اوردم و پوشیدم به اینه نگاه کردم گفتم خوبه خیلی بهم میاد رفتم پیش الیا به الیا گفتم چطوره...........
از زبون مربنت:الیا گفت دختر خیلی بهت میاد گفتم کفش چی بپوشم الیا یه کفش پاشنه بلند سیاه رو داد بهم گفت اینا چطوره گفتم خیلی خوبه به خودم نگاه کروم خیلی بهم میومد تصمیم گرفتم یه رژ قرمز بزنم و موهام رو مثل همیشه گزاشتم بمونه به الیا گفتم الان خوبه گفتم خیلیییییییییییی خوبه گفتم مرسی😄الیا هم یه لباس مجلسی فرمز پوشید و یه کفش قرمز گفت خوبه گفتم خیلییییی خوب شدی و بغلش کردم😸از زبون ادرین : پسرا اهنگ باز کرده بودن داشتن کیف میکردن من سرم درد میکرد گفتم خاموش کنید سرم داره میترکه😐😐😐لوکا گفت چیییی گفتم هیچی😐......
از زبون مرینت ساعت 7 و نیم بود گفتم بیا بریم دیگه الیا گفت باشه یه تاکسی گیر اوردیم😐😅دور بود تقربا ساعت 8 رسیدیم رفتیم تو صدای اهنگ خیلی بلند بود به الیا گفتم بیا بریم طبقه بالا بشینیم الیا گفت باشهه......
از زبون ادرین:به پسرا گفتم پاشین پاشین دیگه بریم ساعت 8 هست رفتیم بیرون و ماشین رو روشن کردیم و رفتیم بعد از 5 دقیقه رسیدیم از ماشین پیاده شدیم سوئیچ ماشین رو دادم به نگهبان و رفتیم تو نینو گفت بیاین بریم طبقه بالا قبول کردیم رفتیم طبقه بالا داشتم به اطراف نگاه میکردم که اون دختره رو دیدم با دوستش به پسرا اشاره کردم نینو که داشت با چشاش دوست دختره رو میخورد به نینو گفتم یه وقت خفه نشی 😂😂😂 نینو گفت خیلی خوشگله بابا🤤😍به پسرا گفتم بیاین پشت سره اونا بشینیم تا نینو خوب دید بزنه😐🤣 نینو گفت خفه بابا رفتیم پشت سر شون نشستیم فک کنم اونا ما رو ندیده بودن از زبون مرینت: یه نوشیدنی انبه سفارش دادم داشتم میخوردم که الیا گفت پشت سرت گفتم پشت سرم چی برگشتم و اون پسره چشم سبزه رو دیدم😐نوشیدنی پرید تو گلوم و به سرفه افتادم الیا گفت حالت خوبه گفتم اره خوبم الیا گفت تو رو خدا دوستش رو ببین مثل چی بهم زل زده اخه چی میگه خندیدم گفتم😐😹شایدددد. ... الیا گفت حرفش رو هم نزن🙄تز زبون ادرین دختره یه خنده ای کرد که دلم رفت گفتم چم شده و گارسون رو صدا زدم و گفتم 4 تا نوشیدنی پرتقال گفت بله حتما بعد چند دقیقه آورد در حال خوردن بودم که کسی رو دیدم که باورم نمیشد اون اون ..........
از زبون آدرین : آون آون ملودی بود کسی که سال ها عاشق هم بودیم ولی آون به روز ترکم کرد وقتی من رو دید تعجب کرد گفت آدرین آد. ..ررر. یننن تویی پاشد از دستش کشیدم و بردمش بیرون گفتم تو اینجا چه غلطی میکنی گفتم من رو از کجا پیدا کردی گفت ببین اددرررین من آمده بودم پارتی گفتم یعنی از آلمان برگشتی گفت اره گفتم خب گفت من الان هم عاشقتم به خاطر تو اومدم باید حرف بزنیم گفتم من حرفی ندارم حرف ما سال ها پیش تموم شده گفت میدونم که تو هم هنوز عاشقمی گفتم اشتباه نکن من از تو متنفرم آون روزی که من رو ترک کردی رفتی من از همون موقع متنفر شدم الان هم باید برم تو گفت خواهش میکنم ادرین بس کن گفتم خدافظ و رفتم تو نینو گفت آون اینجا چیکار میکنه گفتم نمیدونم (بعد از چند دقیقه) از زبون ادرین همه داشتن میرقصیدن فقط من و آون دختره نشسته بودیم بلند شدم و رفتم پیش و نشستم........
از زبون مرینت:پسره اومد و گفت اجازه هست بشینم گفتم چرا باید پیش من بشینی گفت خب میخوام باهات حرف بزنم گفتم مگه ما هم دیگه رو میشناسیم که حرف بزنیم؟!!!!گفت خب آشنا میشم و نشست منم گوشیم رو برداشتم و به آون نگاه کردم 😐 پسره گفت اسمت گفتم واجبه بگم گفت آره گفتم مرینت🙄 گفت چه اسم قشنگی و سرم رو انداختم تو گوشی گفت نمیتوان اسم من رو بدونی گفتم نه گفت باشه 😐گفت من آدرین هستم گفتم از آشنایی خوشبخت و یه لبخند الکی زدم و گوشی رو گزاشتم تو کیفم نشسته بودم که پسره از دستم کشید و بلندم کرد.......😝
از زبون آدرین : بلند کردم و دستش رو گرفتم و کشیدم سمت خودم گفت داری چکار میکنی گفتم به نظرت گفت ولی من نمیخوام باهات برقصم زوره؟!گفتم تو چقدر یه دنده ای😐🤯از کمرش گرفتم و گفتم اروم باش و برقص به گوشش گفتم چرا سیاه میپوشی گفت به تو چه آه چرا فوضولی😑 گفتم به خدا نمیده با تو حرف زدم داشتم میرقصیدیم که بوی موهاش رو بو کردم خیلی بوی خوبی میداد گفت خب تو خودت چرا سیاه میپوشی گفتم خب شاید رنگ شادی منه گفت منم خب همینطور😐بهش گفتم خیلی خوشگلی گفت ببین اخه تو چرا باید این حرف رو به من بگی😑گفتم به خدا نمیده نزدیک تو شد .......
از زبون ادرین:دستش رو از دستم کشید و گفت ببخشید خسته شدم و رفت نشست رفتم پیش و گفتم شما ره تو بده تعجب کرد و گفت تو فکر کردی کی هستی اخه اه........
بچه ها این قسمت هم تموم شد ببخشید اخرین قسمتش یکم کوتاه شد ولی سعی کردم بلند کنم 😄 نظرات تون رو حتما بگید❤👀💕جواب میدم ...انشاءالله که تست چی عزیز زود تایید کنه 😴😄ممنون از صبوری تون😻🙇
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
تاشب داستان ثبت شده هورااااااااااا👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻😃😃😃😃😊😊
نفس بزار دیگه منم قهر میکنم😁من نمدونم چرا اینقدر صبر ندارم 🥴
گزاشتم به جان خودم تست چی تایید نکرده هنوز😪😞⚘💕
چند روزه داستانت درحال تایید هست؟
چهارشنبه گزاشتم🤕🤕
قهر کنم🤕🤕🤕🤕
به جان خودم گزاشتم در حال تاییده🥴😩😩💕
جون هر کیمیخوای سریع بزار لطفااااا
چرا بعدی رو نمی زاری😣من همش چک میکنم
به خدا گزاشتم در حال بررسی هست😵😵
عالیه خیلی خوب می نویسی کیوت بود داستانت
مرسی🥰🥰🥰🥰🥰🥰
😐😐😐بعدی🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣عالی بود
چشم😁😁😁
عالی بود عشقم تو خیلی داستانات قشنگه آفرین تو خیلی خوب داستان مینویسی آفرین ادامه بده با آرزوی موفقیت و سلامتی ❤❤❤❤🙂🙂
مرسی
ممنون