سلام سلام گفتین این یکیو زود بزارم سعی کردم سرییییع براتون بنویسمش😁خودم حس میکنم خیلی بد شده ☹️ خلاصه که بازم دوستتون دارمممم💛منتظر نظراتتون هستممم
از ترس ، همونجا وایستادم..یونگی با پایی که به دیوار تکیه داده بود، خودشو هل داد و صاف وایساد بعد سلانه سلانه سمت من اومد، موهاش روی چشماش ریخته بود و صورتش بی حالت بود دو قدمی عقب رفتم. قلبم تو سینه ام میکوبید و صداش ده برابر شده بود یه لحظه به این فکر کردم که میتونه صدای تپشش رو بشنوه و آب دهنمو قورت دادم کمرم به کمد دراوری که توی اتاق بود برخورد کرد دستمو به کمد گرفتم. روم خم شد ، سعی کردم به بدن عضلانی و گردن عرق کرده اش نگاه نکنم، سرشو خم کرد و جلوتر اومد، گرمی نفساشو روی صورتم حس کردم، تا اینکه با صدای تکیده گفت : چی میخوای؟! یکه خوردم و فهمیدم خیلی وقته نفس نکشیدم، یونگی عقب کشید و من با مشت به پیشونیم زدم : دختره ی احمق..خودمو جمع و جور کردم و صدامو صاف کردم : میخواستم ببینم چته-من طوریم نیست+عه جدی؟! پس عمه ی من بود که سر میز ناهار جواب سلام کسی که نجاتش داد رو نداد، نه؟! -باید تشکر کنم؟! +مین یونگی تو خیلی پررویی -من که ازت نخواستم نجاتم بدی.تعجب کردم ، این آدم بی احساسی که جلوم وایساده بود..لعنتی مکالمه داشت خیلی بد پیش میرفت
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
50 لایک
عالی بود پارت بعدی رو کی میزاری عاجی
مرسی عزیزم، آجی نتم ضعیفه احتمالا تا جمعه نتونم بزارم 🥺
خیلی عالی بود 👌🏻🥰
جواب چالش هم براشون یه نامه می نوشتم و از اونجا فرار میکردم😣
ممنونم💜واو چه جالب..
این داستان باعث شد تا چند ساعت دیگه نتونم چیزی بخونم 😳😳خیلی رفتم تو فکر🤭🤔
یادم افتاد که یه روز توی مدرسه دوستام سر من باهم دعوا کردم😬🤧منم از اونجا فرار کردم😐الان مینسو باید وقتی دعوا داشت شروع میشن از اونجا فرار میکرد به سمت جنگل من اگه جاش بودم زیر این فشار اصلا نمیتونستم تحمل کنم😂و زود تر فرار میکردم🤔🥴
واو خوشحالم تحت تاثیر قرار گرفتی 😂
شاید.. مین سو هم تصمیمشو گرفت که یهو یونگی زودتر رفت😂
😂💜💚💜
😳😳😳😳اصلا عالی بود عالی خیلییییییییی خوب بود ممنون 💜💜💜
ممنونمممم💛
اول اینکه بازم مثل قبلی اا عالی بودد
جچ اگه از نظر عملی برسی کنیم میگن که نباید فرار کرد و تا آخرش جنگید
اما این اتفاق مثل باتلاق میمونه مین سو هر چقدرم سعی کنه بیشتر فرو میره من اگه جاش بودم میرفتم و ناپدید میشدم .
هم اینکه یونگی جوری گفت برا خودت نمیخوامش احساس کردم داره درباره وسیله حرف میزنه
اما عاجییی میشههه به یونگی برسه گوناه داره ادم دلش میخواد به یونگی برسه ربطی به این که بایسمه یا نه نداره دراصل بایسم جیمینه اما دوس دارم به یونگی برسه ❤❤منتظر پارت بعدی هسم
ای خدا مرسی🥺
خیلی حرف قشنگی زدی منم باهات موافقم، مین سو هم همین حس رو داره چون عشق واقعا نامفهوم و سخته..و آره اینکه یونگی گفت مال خودت دقیقا میخواست این حس رو به جیمین القا کنه که من نمیخوامش..این باعث میشد جیمین بیشتر مین سو رو دوست داشته باشه درواقع یونگی از خودش گذشت..
چه جالب😂
خیلی زیبا بود🥲💔
اگر جای مین سو بودم همین کار مینسوتا رو میکردم خودمو گم و گور میکردم🥺🥲💔
مرسی نفسم🥺
واو...
آجی بازم مثل محشر بود خیلی خوب می نویسی آجی قشنگم 😍😘
ج چ : والا آجی نمی دونم اگه جای مین سو بودم چی کار میکردم رو نمی دونم 🤷♀️🤦♀️
ممنونم آجی جونم نظر لطفته😍🤩
😂😂
تیتسنسننیتبکینس وای اسلایدهای آخر فکم به زمین چسبیده بود و اینجوری بودم که اوکی پشمامممممم🥲🥲🥲 وای این پارت خیلی غیرقابل پیش بینی بود توروخدا پارت بعدیش رو زودی بزار🥲🥲🥲
امممم اگه جای مین سو بودم میرفتم با کسی که واقعا دوسش دارم و فرد اونیکی هم بهش میگفتم بیخیال من بشه آه😔😔😂ولی خب خوبه که جای مین سو نیستم 🤲😂وگرنه یه گروهی رو از هم میپاشوندم😔😂
😂😂خوشحالم که تحت تاثیر قرار گرفتی
خداروشکررررررررر😂
ج چ= تمام تلاش برای صلح و اینکه دعوا کردن بزارند برای داخل شهر نه در جنگل باتشکر 🙏🏻🙏🏻🙏🏻😜😜
😂😂😂😂😂ایده ی خوبی بود
مثل پارت های قبل عالی بود همینجوری ادامه بده 💜
مرسیییی🥺حتما