
یه رمان ترسناک،غمگین،هیجان انگیز
💔نام رمان=عشق اشتباهی💔 پارت=35✍🏻 از زبان مرینت= چی چی میخوای بگی😨میدونستم بگو ادرین کجاستتتتتت🥺😭😭😭😭 از زبان الیا = در ذهنش= نمیتونم بهش بگم *طاقت نداره* لاقل چند روز از اون ماجرا بگذره مرینت فقط التماس میکرد و گریه میکرد که بگم ولی نمیتونستم با داد گفتم=مرینت بس کن❌ برای خودت میگم طاقت نداری من بخوام بگم بس کن❌ مرینت گفت=ییییعنی یه اتتتففاق خیلیییی بدی برای ااادرین افتاده😬🥺 هرکاری میکردم بس نمیکرد مجبور شدم رفتم سرم بیهوشی اوردم زدم بهش 🧪 بیهوش شد اینکارا فقط برای خودش کردم رفتم و کذاشتمش روی تختش🧖🏻♀️ و اروم اروم از پله ها رفتم پایین و از خونشون رفتم بیرون 👣🏃🏻♀️ تو راه که داشتم میرفتم فقط به ادرین فکر میکردم 🥺 نمیدونم چجوری به مرینت بگم از زبان لوکا= چی چی من الان چیکار کردم😨 نه وای😨 دوستم گفت=ولش کن بیا بریم من گفتم=نمیتونم دوستم گفت=ولش کن بیا بریییم من=باشه بریم از اونجا رفتیم واقعا استرش داشتم 😨 از زبان الیا= باید فردا بهش بگم اره مجبورم چاره ی دیگه ای نداشتم 😔 فردا شد رفتم تا به مرینت ماجرا را بگم 🏃🏻♀️ بقیش پارت بعد🙃 منتظر هیجانی تر شدنش باشین😉
💔نام رمان =عشق اشتباهی💔 پارت=36✍🏻 از زبان الیا= فردا شد رفتم تا به مرینت ماجرا را بگم🏃🏻♀️ رسیدم دم خونشون رفتم در زدم کسی جواب نداد دوباره در زدم یهو دیدم یه صدایی از پنجره اون بالا خونشون میاد👆🏻 مرینت بود لب پنجره ایستاده بود😨 گفت= الیا یا میگی چه اتفاقی واسه ادرین افتاده یا من خودمو پرت میکنم پایین شوخی هم ندارم🙅🏻♀️ 😨😨مرینت این چه کاریه میکنی باشه باشه میگم اونده بودم بهت بگم بیا پایین خواهش میکنم باشه قول میدم🙇🏻♀️ مرینت گفت=راستشا باید بگی من گفتم=باشه راستشا میگم🥺🙇🏻♀️ اومد پایین اخیش به خیر گذشت اومد و درا باز کرد،رفتم داخل گفتم بشین تا همه چیزا بگم نشستیم روی مبل🧎🏻♀️ طاقت نداشت گفت لطفا زودتر بگو🙏🏻🙇🏻♀️ باشه گفتم=من نمیدونم قبلش چه اتفاقی افتاد 🤷🏻♀️ولی بقیشا میگم من داشتم از یه کوچه ی خلوت رد میشدم 🚶🏻♀️ یهو دیدم مقدار زیادی اونجا خون بود خیلی زیاد بودن ، کنجکاو شدم ببینم چیه یهو دیدم کلی خون داره از ادرین میاد😱خون ها خیلی زیاد بودن ،تو هم اونجا بیهوش بودی🧖🏻♀️ یهو یکی محکم زد تو سرم بیهوش شدم وقتی بهوش اومد فقط تو اونحا بودی خون هاییم که از ادرین رفته بود هم بودن اما اما مرینت گفت=اما چی😱😨 گفتم=اما خود ادرین نبود نمیدونم چه بلایی سرش اوردن 😔🖤 زنگ زدم اورژانس تو رو بردن مم دنبالت اومدم تا بعدشم که بهوش اومدی همین به خدا فقط همینا میدونستم هی مرینت حالت خوبه😨‼️ مرینت =نباید اینکارا میکردی باید دنبال ادرین میگشتی من که حالم خوب بود🥺😭😭💔🖤 باید لوکا را پیدا کنیم همش تقسییر اونه 😡 من گفتم=ولی مرینت دیدی که چه اتفاقاتی افتاد بهتره همینجا بمونیم لوکا خطر ناکه مرینت گوش نکرد مجبور شدم باهاش بیام تنهایی خطرناک تر بود گفتم=پس اگر میخوای بری منم میام مرینت گفت=واقعااا مرسی🥺🖤 راه افتادیم گفتم=هالا باید کجا بریم 🤷🏻♀️ گفت=لوکا بیشتر اوقات اونجا بود بهتره بریم اونجا همش یه مارایی اونحا میکرد من نمیدونم چه کارایی گفتم=باشه پس راها نشون بده بیا بریم🙃 شب شد تا رسیدیم اونجا به ذره عجیب غریب بود از زبان مرینت= ای کاش این دفعه اتفاق بدی نیافته لوکا واقعا ادم خطرناکیه رفتیم داخل تاریک بود یهو...😱 بقیش پارت بعد🙃
💔نام رمان = عشق اشتباهی💔 پارت=37✍🏻 از زبان مرینت= یهو جیغ الیا بلند شد😨 تاریک بود هیچی نمیدیدم یهو یه چراغ روشن شد⚡ هیچکسی اونجا نبود عه اون الیاست یکی داشت میکشیدش😨ولی من کسی را نمیدیدم میترسم 😬الیا جیغ میزد و کمک میخواست انگار یکی گرفته بودم نمیتونستم تکون بخورم الیا مدام جیغ میزد و کمک میخواست تا اینکه یهو دیدم لوکا جلوم اومد صورتش وحشتناک بود 😨 دستشا جلوی گلو الیا گذاشته بود و یهو😱 چاقو رو زد داخل قلب الیا 😨 الیا نهههه از قلب خون میپاشید صدای جیغ زدناش تموم شد یهو افتاد😨😱 من جیغ زدم الیا الیا طاقت بیار لوکا دیگه اونجا نبود چطور ممکنه 😨 یهو دیدم صدای یه جیق ازار دهنده ای میومد از پشت سرم روما اون طرف کردم یه دختر بودصورتش پر خون موهای بلند چشماش ویی چشماش از حدقه داشتن نیزدن بیرون خیلیییی ترسناک بود 😨 قلبم داشت میومد توی دهنم یهو با همون جیغ ازاردهنده بدون پا داشت میدویید به سرعت سمت من 😱 یهو غیب شد خدای من اون دیگه چی بود😱 قلبم داشت تند تند میزد یهو ادرینا دیدم وییی😱 اونجا با پر از خون افتاده بود دختره هم اونجا بود😨 یهو غیب شد ادرینم غیب شد از همه بدتر این بود که نمیدونستم ادرین مرده بود یا زنده😨 وای این دختره چی بود دارم میترسم چراغا خاموش شدند😨 دوباره روشن شدند⚡ دوباره خاموش شدند ولی وقتی دوباره روشن شدند دختره بود😱با یه چاقو خونین دوید سمتم یه جیغ بلندی کشیدم نه نه😨 بقیش پارت بعد🙃
💔نام رمان=عشق اشتباهی💔 پارت=38✍🏻 از زبان مرینت= نه نه😨من اینکارا نکردم 😱 اااون دختره تقصییر اون دختره بود😨 من نینو رو نکشتم😨 نه😱 نمیدونم یهو ویشد وقتی اومد سمتم 😨جیغ زدم و چشماما بستم یهو چشماما باز کردم دیدم چاقو دست منه و من با اون نینو رو کشتم 😨😱 نمیدونم چرا یهو خوابم برد😴 فردا که بیدار شدم 😨 من من روی تختم بودم یعنی خواب بود😍 اخیششش😍 عجب خواب بدی بود🤧🥴 اما اما انگار واقعی بود😨 زنگ زدم به گوشی الیا برای اینکه متمان بشم جواب نداد سریع لباساما پوشیدم رفتم خونشون در نیمه باز بود 😳 رفتم داخل گفتم= الیا الیا نینو کسی خونه نیست 🙂🙃 کسی جواب نداد صدایجیغ همون دختر اومد😨 وای خدای من یعنی اون واقعی بود من خواب ندیدم رفتم سمت همونجایی که صدای جیغ دختره میومد میترسیدم😨🥺😭 😨😨😨😨😨😨😨😨 اااالیا😱 بدنش از پسط نصف شده بود دار شده بود به دیوار😨 یهو دختره با یه خنده شیطانی از جلوم رد شد جیغ بلندی کشیدم😨 الیا😭😭😭😭 خدایا چرا داره این اتفاقات میافته😭😨 ادرین کمکم کن کجایی🥺😭💔 رفتم طبقه پایین وقتی اون صحنه وحشتناک را که برای الیا اتفاق افتاده بود را دیدم تمام بدنم میلرزید😨 رفتم طبقه پایین یه صدایی میومد😨 تلوزیون بود فکر کردم نینوعه رفتم سریع پایین دیدم اره نینوعه نشسته روی مبل 😍 رفتم جلوی مبل 😨😨😨😨 نه نه😱 نینو مرده بود 😨با همون چاقویی که دیشب دستم بود😨 جیغ زدم و از خونه دویدم بیرون😨 جایی رو نداشتم ،کسی رو نداشتم باید چیکار میکردم🥺 یهو😨 بقیش پارت بعد🙃
💔نام رمان = عشق اشتباهی💔 پارت=39✍🏻 از زبان مرینت= یهو😨 یه ماشین میخواست بزنه بم 😨 همون دختره سوارش بود😱 از چشماش خون می امدند با اون صورت وحشتانکش به من نگاه میکرد یهو ماشینه رفت اون طرف و به من نخورد جایی نداشتم برم غیر از خونمون(خونه ای که با ادرین اونجا بودن) حتما اون جنه اونجا هم عضیتم میکنه ، کسیا ندارم برم پیشش 😔 از اون موقع که اون اتفاق برای ادرین افتاد تا حالا فقط دارم زجر میکشم😭💔 فهمیدم😍 میرم پیش کاگامی اون خیلی شجاعه امیدوارم اتفاقی واسه ی کاگامی نیافته رفتم خونه ی کاگامی 🚶🏻♀️ یکم استرس داشتم😬 در زدم کاگامی اومد و در باز کرد گفتم=سلام کاگامی اجازه دارم بیام تو🙂 گفت=عه مرینت تویی معلومه که اجازه داری بیا تو فقط بدو تا کسی ندیده رفتم داخل ولی تعجب کرده بودم چرا گفت بدو تا کسی ندیده اصلا چه اتفاقایی داره میافته خسته شدم😣🥺 یهو گوشیم زنگ خورد= از بیمارستان بود😨 دستام میلرزیدند یعنی چه اتفاقی دوباره افتاده😨 جواب دادم= چی😨😱 بقیش پارت بعد🙃
امیدوارم خوشتون بیاد❤️
بقیش پارت بعد
پارت بعد رو زود میزارم براتون
نظر یادتون نره لطفا نظر بدین❤️
.................
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
چقدررر ترسناااااکه
مرینتو بکش بجای ادرین
آشغال ادامه نده
اه اه اه اه
ببخشید میتونم بپرسم چرا و کجای داستان شما ازش خوشتون نیامده و بگین که چطوری میتونه مورد پسندتون باشه ،من به نظر ها اهمیت میدم و انجام میدم
به چه حقی فحش میدی