
سلام گایز.....پارت قبلی باید 12 میبود اشتباهی نوشته بودم 11 امیدوام متوجه شده باشید ببخشید اشتباه کردم....
پارت ۱۳ ق ۱ : ..... لبخندی رو لبام نقش بست و سریع رفتم پایین دویدم تا بهش برسم ولی....از در خروجی گذشت و رفت ..... نزدیک جونگ کوک ایستاده بودم جونگ کوک ... رفت!...تو هم برو حاضر شو کار داریم!.... جیهوپ به برو به سوکجین بگو حاضر شه اونم باید بیاد جیهوپ سری به نشانه تایید تکون داد....دوباره همون رئیس!......جونگکوک رو دوباره کُشت!.....حس انتقامش دوباره زنده شده بود!.... با اخمی ک رو صورتم نقش بست خودمو به اتاقم رسوندم و حاضر شدم ......یعنی تهیونگ دید!.....یعنی دید ک من هانا بودم!؟......دید ک جونگ کوک بوسیدم!؟.....برای همین ناراحت شد؟.....اههه اصلا چرا قبول کردم...... یهو کسی در اتاق رو هول داد و اومد داخل یونگی... زود باش بیا! باشه ای گفتم و دنبالش راه افتادم ...... تو ماشین منتظر بودیم......جونگ کوک اومد و پشت فرمون نشست ...... با نگرانی گفتم + تو چرا راننده گی میکنی؟ دستت هنوز خوب نشده! با اخمای تو هم رفته اش با تندی پاسخ شنیدم جونگ کوک... به درک!.....تو هیچ حقی نداری پس زر نزن و تو کارای من دخالت نکن! با این حرفش بغضم گرفت......چشمام رو به پنجره ماشین دوختم ......دیگه هیچ حرفی نزدیم .....شده بود همون سنگ .....دوباره........رسیدیم....... قبل از ما رسیده بودن.....این بار جونگ کوک اصلن نزدیک خودش نگهم نداشت رئیسشون : باید تست کنیم جونگ کوک ... سوکجین نمونه رو بیار سوکجین بسته ی یک کیلویی رو آورد و داد به یکی از آدمای اونا و رفتن تستش کنن
پارت ۱۳ ق ۲ : .... بعد تست کردنش سری به نشانه تایید تکون داد رئیسشون.... خوبه تقلبی نیست ...... جونگ کوک درحالی ک سه نگشتش رو جمع کرده بود انگشت اشاره و شستش رو بهم مالید و گفت جونگ کوک ... حاضره؟ یارو سری تکون داد و یکی کیفی رو آورد داد به یونگی یونگی هم درش رو مقابل جونگ کوک باز کرد.....توش پره دلار بود.....،۱۰۰ دلاری...... جونگ کوک با دیدن اون پولا نیشخندی زد و گفت جونگ کوک .... ما خیانتکار نیستیم...خوبه شما هم نیستید یارو چشمش به من خورد .... اشاره ای بهم کرد و گفت رئیسشون..... ایشون همون هانا هستن؟ جونگ کوک لبخندش محو شد جونگ کوک ..... نه گفتم هانا مرده این همسرم مین ا/ت هستن .... تو شب عروسیم شما نیومده بودید رئیسشون ک اسمم رو شنید صورتش در هم پیچید جونگ کوک .... ما هم باید بریم برگشتم نگاه کردم جونگ کوک داشت میرفت طرف ماشین منم برگشتم ک برم......ولی......یکی یه چاقو گذاشت روی گردنم ....... شاید با این وجود بتونم از دست جونگ کوک فرار کنم......پس یارو رو کاری نداشتم وگرنه میتونستم خودمو نجات بدم جونگ کوک برگشت و دید جونگ کوک.... هی عوضی چیکار میکنی؟ زنمو ول کن! اومد نزدیک ک چاقو رو روی گردنم فشار داد..... بازیگر قشنگی هستم و اینو قبول دارم.....گریه های الَکی کردم و با درد گفتم + ...جلو...جلو نیا!.....خواهش میکنم!
پارت ۱۳ ق ۳ : وایستاد اون یارو عقب عقب رفت و منو سوار ماشینشون کرد.......از قصد خودمو به تَلِه دادم.....نمیدونم این عوضی ها کی ان.....به هر حال کمکم کردن دستشون درد نکنه.....بعد راه افتادن ماشین مثلا برای اینکه ترسیدم خودمو به گریه انداختم....یه راننده و رئیسشون تو ماشین بود رئیسشون.... مین ا/ت!....نوه ی آقای مین!......اول خودش بعدم نوه اش!....چه خوب پیش رفت! از حرفاش هیچی نفهمیدم! + م.منظورت چیه؟ رئیسشون... میفهمی! .....چند دقیقه ای بود تو راه بودیم.....داشتن از یه خیابون خاکی میرفتن ....وقتش بود.... باید نقشمو عملی کنم.....آروم دستامو رد کردم و یهو گردن رئیسشون رو فشار دادم اون یارو هم سعی کرد ک منو بزنه ........فرمون رو ول کرد ....نگاه کردم ماشین از راه منهدم شد و رفت طرف یه دره.......با لگد زدم تو صورت راننده ک بیهوش شد رئیسشون هم چون گردنشو محکم گرفته بودم خفه شده بود ........ رفتم تا پامو بزارم رو ترمز ک......ترمز بریده بود....نشد و ماشین از دره به طرف جاذبه زمین کشیده شد......چه گهی خوردم......ماشین در حال افتادن به یه سخره خورد ک منم سرم به شیشه ماشین بر خورد کرد .......بعد ماشین افتاد توی آب.....سرم گیج میرفت .....ماشین داشت میرفت زیر آب......به خودم اومدم....نفسمو تو سینم حبس کردم ......تو جیب اون دوتا دنبال کلید ماشین گشتم ک در و باز کنم برم بیرون......چشمام تار شده بود.....سرم درد میکرد .......کم کم نمیتونستم تحمل کنم.....فشار زیادی به سینم وارد میشد....
پارت ۱۳ ق ۴ : تا اینکه پیداش کردم!.......سریع در و باز کردم و خودمو کشیدم بالا.......سرمو ک از آب دادم بیرون چند تا نفس عمیق کشیدم ...........نمیدونستم کجا بودم......از آب بیرون رفتم ......پام رو روی شن های نرم کنار ساحل گذاشتم.....ولی قدمی راه نرفته بودم ک بر زمین تپیدم ......سرم خیلی درد میکرد..... چشمام بسته شد احساس کردم کسی داره چیزی رو روی سرم میزاره بیدار شدم و نگاه کردم......یه پیر مرد مهربان و سن خورده داشت پارچه خیس میکرد و روی سرم میزاشت......به دور و برم نگاهی انداختم....اینجا دیگه کجا بود؟......یه خونه با خشت و گِل....خیلی خونه ی قدیمی ای بود.....به طرف اون پیر مرد نگاه کردم و گفتم + اینجا کجاست؟ پیر مرد: بیدار شدی فرزندم؟.......اینجا خونه ی منه..... ما جونتو نجات دادیم + من اینجا چیکار می کنم؟ پیر مرد .... سبر کن.....بعد صدا کرد ...... میلدا...میلدا....یه زنی فک کنم ۲۸ ساله اومد تو پیر مرد... بیا برای این دختر جوان همه چی رو بگو دختر پیر مرد رو کمک کرد و از اتاق خارج کرد بعد اومد کنارم نشست.....بلند شدم و نشستم + من...چرا اینجام؟ میلدا...من وقتی رفتم آب بیارم تو رو دیدم ک کنار دریا افتاده بودی ...لباسات خیس آب بودن..... از سرت خون رفته بود .... آوردمت اینجا تا ازت مراقبت کنیم .....اینجا خونه ی پدر منه ..... این لباسا رو هم من بهت دادم نگران نباش نگاهی به خودم انداختم ..... لباسام شبیه لباسای مردم روستایی بود.....دور سرمم یه پارچه بسته بودن....سرم خیلی می سوخت میلدا....حتما گشنته صبر کن برات غذا میارم
پارت ۱۳ ق ۵ : بلند شد و رفت.....چه اتاقی بود....انگار خونه ی روستایی بود بلندم شدم و از پنجره ای ک شیشه نداشت بیرون رو نگاه کردم......یه ساحل و یه روستا......من کجا بودم؟.....خونه های گِلی و خِشتی.... با باز شدن در چوبی برگشتم میلدا یه ظرف غذا آورده بود و گذاشت روی یه فرش رو زمین رفتم و کنارش رو زمین نشستم میلدا...ببخشید چیز زیادی نیست ولی خوب امیدوارم همینم در حدی باشه ک سیر بشی نگاهی به ظرف کردم ...... اونقدر گشنم بود ک نفهمیدم چطوری دارم میخورمش میلدا...خیلی گشنت بود نه؟....آخه یه هفتست اینجایی با این حرف از حرکت ایستادم + چی گفتی؟ میلدا....منو پدرم یک هفته هست داریم ازت مراقبت میکنیم + یعنی چی؟....یعنی من یک هفته هست اینجا بیهوشم؟ میلدا...آره... نا امید شده بودیم ک زنده بمونی آخه زخم سرت خیلی عمیق بود .... ولی بهوش اومدی راستی اسمت چیه؟ + اسمم.....ا/ت میلدا...قشنگه منم میلدا + خوشبختم همون پیر مرد در و باز کرد و پا به اتاق گذاشت پیر مرد...میلدا آماده باش سیاه پوش ها دوباره اومدن میلدا....باشه بعدم رفت ..... تعجب کردم ..... سیاه پوش؟ + منظورش از سیاه پوش چی بود؟ میلدا....نگاه کن ما تو این روستا قوانین داریم.....مثلا این سیاه پوش ها ماهی یک بار میان و مالیات میگیرن
پارت ۱۳ ق ۶ : + مالیات؟...چرا اون وقت از اینجا؟ میلدا...نمیدونم قانونه دیگه بعدم از زیر فرش یه کیسه در آورد و از اتاق خارج شد ...... بلند شدم و قدم برداشتم با گذاشتن سرم روی در سعی کردم حرف هایی رو ک میزنن بشنوم ناشناس... آقای لی! ببینید اگه دفعه بعد مالیاتتون کامل نباشه خونتون رو ازتون میگیریم! پیرمرد...همسرم بس نبود ک میخواین خونه رو هم بگیرید؟ صدای چک اومد ناشناس...این حرفا رو جای دیگه ای نمیزنی! خودت خوب میدونی اگه کسی بفهمه چی میشه میلدا...باشه دفعه بعد مالیت رو کامل میدیم و همینطور بدهی امروز ناشناس... امیدوارم در همین لحظه بود ک سریع در رو باز کردم و سرم رو بیرون اتاق انداختم ......دری ک به بیرون ختم میشد پشت کسی رو تو خودش جا داده بود.....یه علامتی رو لباسش بود.....شبیه یه B بود .....بعد کوبیده شدن در اون علامت از نظرم ناپدید شد ..... یعنی کی بودن؟... رفتم طرف میلدا و پدرش..... + چه اتفاقی افتاد میلدا با بغض...ما در آمد خیلی کمی داریم ولی در عوض مجبوریم مالیات بالایی بدیم اگه نتونیم دفعه بعد مالیات رو بدیم خونمون رو میگیرن خودمون رو هم اعدام میکنن با این حرفا تعجب کردم.....در آغوش سوالت ذهنم قرار گرفتم....چرا اعدام کنن؟چرا نباید اون حرفا رو جای دیگه ای بزنه؟......با صورتی که ازش تعجب میبارید طرف میلدا نگاه کردم و زبان به سخن گشودم + چرا راجب مادرت نباید کسی بفهمه؟
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
اگه داستانت رو نمیخوای ادامه بدی من بگم بقیشو 🤣
میدونستی قصد دارم اگه پارت بعد نیاد دیگه داستانتو نخونم 😐
خواهشنننننننن پارتتتتتتت بعددددددددد😐🤝
واییی عالی بودددد پارت بعد لطفاااا
سلام تستت عالی بود😻👑
میدونستی یه گروه تازه تو تستچی دبیو کرده؟اسمش های لاوه😽✨
این گروه خیلی تازه کاره و نیاز به حمایت از طرف شما داره😿💫
برای اطلاعات بیشتر راجبش و حمایت کردن ازش بیاین توی پروفایلمون😻💕
چرا پارت بعد رو نمیزاری؟
خیلی خوب بود ولی چرا پارت بعد رو نمیزاری؟
لطفا پارت بعدو زود بزار🙏
اگه بشه گوشیم خراب شده 😭 باید ببرمش تعمیر
ناموصا اول داستان مثل سریال تردید شد😂😂😂 یا از روی همون سریال تقلید کردی😁😂
نمیدونم من همچین سریالی ندیدم🙂😂
آره دقیقا 😂منم هیمن فکرو میکردم
عالی بود 👍🏻💫
مرسی :)