10 اسلاید صحیح/غلط توسط: لیدی 🖤 انتشار: 3 سال پیش 500 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
اینم پارت ۹ خدمت شما 🤗🤗😘🍓 و بگم برید داستان آبجیه منو که اسمش مانیا هست رو بخونید با اسم یه آشنا تو تستچی هست و معرفی داستانش رو گذاشته خیلی خوجمله برید بخونید🤗☺کپی ممنوع
سلاممم بالا رو بخونید که مهمه 😉😉 برید ادامه .. که احتمالا تو اینجا کشف هویت باشه 😘👈
ادامه ... 👈 🖤:که ما رفیتیم پشت هرکدومشون من پشت مرینت و بقیه هم .... ❤️: با زور داشتیم خودمون رو حل میدادیم که دیدیم همه روون بدون اینکه خودمون بزور بریم داشتیم تاب میخوردیم که پشتمون رو دیدیم پسرا داشتن هولمون میدادن😍😍 ماهم هو میکشیدیم 🖤: یکهو دیدم مرینت که موهاشو دم اسبی بست موهاش واز شد و پخش شد تو هوا🤗 که یکهو مرینت با چهره ی نگران گفت آدرین وایسا وایسا 😥 که من تاب رو نگه داشتم و مرینت اومد پایین و دخترا هم پیاده شدن 🦊: دختر چی شده😕 ❤: کشم کش موم افتاد 🐝: اوف فکر کردیم چی شده 😫 ❤: نه نه کلویی اون کش خاصی بود اونو مامانم برام روزی که به دنیا اومدم برام بست اون گفت هرگز گمش نکنم ( کش موی مرینت درسته خاصه که بعدن میفهمید چرا😉) لطفا کمکم کنید پیداش کنم 🖤: نگران نباش مرینت پیداش میکنیم ☺ ❤: مرسی آدرین 🙂 .... و همه شروع به گشتن کردن.... 🖤: در حال گشتن بودم که برق یه سنگ سبز یشمی توجهم رو جلب کرد که یه ور دیگش هم قهوه ایه سوخته بود که به یه کش مو وصل بود فهمیدم کش مرینته ولی برای اینکه قافل گیر بشه وقتی دیدم همه درحال گشتنن خانومی توجهم رو جلب کرد که چیزای خوشگلی داشت 😍 آروم دویدم سمت اون خانوم که یه گیر موی نقره ای با نگین های سفید توجهم رو به خودش داد گفتم خانوم این چنده اون گفت این یه گیر خاصه که عشق عمیقی که پنهان باشه رو آشکار میکنه کسی تا حالا به این گیری مو چشم ندوخته بود و همه دنبال بهترین های جواهراتی که من میفروشم میگشتن و معلومه تو قلب پاکی داری من این رو به عنوان هدیه به تو میدم☺ 🖤: اوه واقعا خیلی ازتون ممنونم اون خانومه : بیا این جعبه ی زیبا رو هم بگیر به کارت میاد 😉 🖤: خیلی ممنون ... از اون خانم تشکر کردم و به سمت مرینت رفتم قبلش اون گیری مو و کش مرینت رو توش گذاشتم و دیدم مرینت با چشمای خیس نشسته روی یه نیمکت و ناراحته و بقیه هم درحال گشتن بودن رفتم سمتش و جعبه رو قایم کردم .... 🖤: مرینت ❤: ناراحت بودم که صدای آدرین رو شنیدم و گفتم ب..له 😢 🖤: بهش گفتم ناراحت نباش ❤: یکم آروم شدم ولی گفتم چه طور آروم باشم اون کش مو ارزش خاصی برام داشت مادرم گفت مراقبش باشم😓 🖤: غصه نخور این جارو ببین 😊 ❤: توی این جعبه ی زیبا چیه ؟ 🖤: واز کن تا بفهمی ❤: خیلی کنجکاو شدم وقتی باز کردم 😍
جعبه روکه باز کردم😍 وایی آدرین ممنونم این گیره خیلی خوشگله و کش منم هست😍🥰😘 🖤: مرینت پر..ی.د ب..غ.ل..م 😳 واییییییی🤩.... آخی بچمون زق زده شده😂😂... ادامه👈 منم محکم ب*غ*ل*ش کردم و گفتم خواهش میکنم مرینت و ❤️: نمیدونم ولی یکهو یه حس خاصی بهم دست داد و بعد از ب*غ*ل*ش اومدم بیرون و رفتم به بقیه گفتم که پیدا شده و دست برداشتن💙: وایی مرینت این گیر موی خوشگل کجا بوده😍😍.... گیر مو رو زده به سرش.. ❤️: خیلی ممنونم عالیس اینو آدرین بهم داد ه و کش موم رو هم آدرین برام پیدا کرده😊 💙: چه عالی😊 🦊: وایی دخترا یه چیزی بگم😢 ❤️💙💛🐝: چی شده آلیا☹️ 🦊: اونجارو ببینید یه بچه گربه ی ناز که زخمی شده🥺... همه نگاهشون رو کردن به اونطرف.... ❤️: آخی چه گولیه🥺 دویدیم سمتش 🐍: میگم حالا چه جوری خوبش کنیم؟ 🐢: نمیدونم داداچ هی نگا کنید😮 🖤: به ببینم اون چه جوری داره راه میره اون که زخمی بود😮.... کمی قبل.... 💜: وقتی آلیا بچه گربه رو نشون داد دویدیم سمتش همشون داشتن باهم پچ پچ میکردن که چیکار کنن و من یواشکی رفتم پشت یه دیوار و گفتم فنی 🌸: بله ماریتا؟ 💜: بیا این کروسان رو بخور کار داریم🍪 🌸: باشه 💜: فنی بیا بر پا بشیم و تبدیل شدم به بانوی خفته و رفتم آروم پیش گربهه وایی خیلی ناس بود چشمای آبی داشت با بدن پشمالوی سفید😍 وقتی منو دید آروم با بی جونی میو میو کرد که من تا اونا نفهمیدن دست گذاشتم رو زخمش و گفتم جوانه تازه شو و گربهه بلند شد و خودش رو به پام مالید و منم زود رفتم پشت دیوار و تبدیل به خودم شدم فنی بیا این کرو سان رو بخور و قایم شو🌸: ممنون ماریتا😊
💜: از پشت دیوار اومدم بیرون😜 و رفتم پیش بچه ها همه عین این گیج شده ها نگا گربه میکردن که خوب شده😉😂😂 و منم خودمو تعجب زده نشون دادم و گفتم وایی این گربهه چه جوری خوب شد😛 ❤: همه پچ پچ میکردن که چه جوری گربه رو خوب کنیم که دیدیم پاشده و قشنگ داره راه میره 😮 دیدم ماریتا گفت چه جوری خوب شد؟ یکهو همه دیدیم گربهه پرید تو بغل ماریتا و لیسش زد که همونجا بود که فهمیدم ماریتا قدرتش خوب کردن هر زخمی رو داره که یه چشمک به ماریتا زدم😉 💜: دیدم مرینت چشمک زد پس موضوع رو فهمیده😀 💛: ام میگم ماریتا این گربهه چرا انقدر تو را دوست داره 😐🤨 💎: آره راست میگه چرا ؟ 👑: منم متعجبم 🖤: منم همین طور 🤔 💜: خب ام .. ا من از کجا بدونم 😅 🐝: خب حالا اون گربه رو بزار زمین بیاید بریم اونجا رو ببینید پشمک فروشی🤩 💙: آخ جون من عاشققق پشمکم 😋😍 👑: وا.. قعا 💙: آره خب 🧡: باشه پس بزنید بریم که منم حوس کردم ☺ ( بگم مرینت و ماریتا و آدرین و آدریا با لباس های عادی اومدن که مردم نفهمن اونا شاهزاده و شاهدخت و ملکه و شاه آینده هستند برای راحتی ) 🧡: ... تو دلش.... ماریتا واقعا خوش قلبه حتی حیوانات هم اونو دوست دارن 😊 💜: گربه رو از بغلم گذاشتم زمین دیدم آدریا تو فکر و یکم بلند داشت فکر میکرد که حرف هاشو شنیدم ولی خب هیچکی دیگه نشنید چون آدریا پیش من بود اوه واقعا اون همچین فکری درباره ی من میکنه😊 گربه رو گذاشتم زمین که گفتم بچه ها بریم که پامو گرفت 💙: فکر نکنم بزاره بری بنظرم اونم بیار 😉😊
🧡🖤❤: به نظر ماهم بیارش بامزست 😊 💜: باشه پس میارمش و گربهه رو بغل کردم و بهش گفتم اسمتو میزارم یخمک 💙: آره به چشاشم میاد 😊 ...راه افتادن به سمت پشمک فروشی ..... 🖤: شما اینجا وایستید ما پسرا میریم میخریم ❤: باشه .. ۲ دقیقه بعد ... 👑🐢🐍🧡💎🖤: بفرمائید اینم پشمک خدمت شما ❤: پشمکا رو از پسرا گرفتیم و خودشون هم داشتن میخوردن که من گفتم بیاید راه بریم و بخوریم 🦊: آره بریم .... و راه افتادن ... ❤: یکهو دیدم چنتا خلافکار یه بانک رو زدن رفتم دست ماریتارو گرفتم و چون نزدیک اون بانک بودیم و بچه ها دزدا رو دیده بودن فرار کردن منو ماریتا هم از فرصت استفاده کردیم و رفتیم پشت دیوار همون بانک خب ماریتا آماده ای 😉 💜: البته مرینت فنی بیا برپا بشیم ❤: تیکی خال ها روشن و رفتیم پیش اون دزدا 💜: هی شما احمقا هوس تنبیه نکردین 😏
🖤: همه فرار کردن و دیدم دوتا ابر قهرمان اومدن جلوی اون دزدا شاید تو ایتالیا هم معجزه کر هست با آدریا رفتیم پشت دیوار همون بانک و گفتم آدریا آماده ای 🧡: البته داداش😎 پالگو بیا آماده ی ساختن بشیم 🖤: پلگ پنجه ها بیرون ( یه بار دیگه اسم ابر قهرمانیشون رو میگم مرینت : بانوی عشق ماریتا : بانوی خفته آدرین : گربه ی سیاه آدریا : باربیکو) .... 🖤: ببینم کمک لازم ندارین ❤: شما ها کی باشین 😏 .... در حال جنگیدن با دزد ها ...... 🖤: من کت نوارو ایشون هم باربیکو هستن 💜: خوش وقتیم بیاید کمک😊 🧡: نمیدونم حس کردم دختره رو میشناسم ❤: اسم من هم بانوی عشق و ایشون هم بانوی خفته هستند 🖤: خوش وقتیم ❤: یکی از اون دزد ها داشت با یه ماشین پول هارو میبرد که داد زدم بانوی خفته زود برو جلوی اون ماشین رو بگیر 💜: باشه رفتم ❤: ماریتا رفت یکی از اون هیکلی هاش اومد سمتم اومد با چاقو منو بزنه که دستش رو پیچوندم و چاقوش رو پرت کردم خورد به دیوار و دیدم یه طناب اون جاست باهاش بستمش در حال مبارزه با یکی دیگه بودم که داد زدم قدرت شما چیه ؟ 🖤: من نابود کردن هرچیزی 🧡: منم ساختت هر وسیله ای که بخوای ❤: خب باربیکو عجله کن و یه قفس بزرگ درست کن
🧡: باشه چشمامو بستم و یه قفس بزرگ رو تو ذهنم تجسم کردم و گفتم قفس که یه قفس بزرگ ساخته شد بیا درستش کردم ❤: عالیه حالا گربه ی سیاه گوش کن کربندت رو بهم بده 🖤: بفرما ❤: ممنون 🤗 💜: من برگشتم بیا اینم اون مرده خب بانوی خفته اینو با اونی که من اونجا با طناب بستم بنداز تو قفس 💜: باشه ❤: اون یکی که داشتم باهاش مبارزه میکردم با مشت زد تو شکمم بد درد گرفت و بعدش اومد منو با تفنگ بزنه که با پا تفنگش رو پرت کردم و کبر بند کت نوار رو دور پاهاش بستم و پرتش کردم تو قفس که دیدم کت نوار و باربیکو هم در حال مبارزن با دوتا مرد هیکلی که یکی دیگه اومد کت نوار رو از پشت با چاقو بزنه که داد زدم نهههه و تا کت نوار پشتش رو اومد ببینه پریدم جلوی چاقو و خورد تو پهلوی من خیلی درد داشت 😖 🖤: دیدم اون دختره دادزد نه که پشتمو دیدم دیدم اون مرده اومد به من چاقو بزنه که اون دختره خودشو پرت کرد جلو اون و چاقو به اون خورد😲😥 سریع منو باربیکو اون دوتا رو بستیم و انداختیم تو قفس و اونکه مرینت رو چاقو زد داشت فرار میکرد که بانوی خفته دوید و اومد پیشمون که اون دختره رو دید فریاد زددد نهههههه و دوید و دختره رو بغل کردو اشک میریخت 😢 و با فریاد گفت به چی نگا میکنید برید اونو دستگیر کنید 🧡: باشه باشه آروم باش رفتم
💜: نه نه خواهر کوچولوی من نه 😢😢😭😭چرا تو چرااا 🖤: چی اون خواهر..شه 😟 من متاسفم 💜: چرا چرا گذاشتی آسیب ببینه 😭😭 🖤: من .. من 🧡: من گیرش انداختم و اون مرده رو انداختم تو قفس و در قفس رو قفل کردم که پلسا اومدن پلیس:👮♂️ 👮♂️: خیلی ممنون از شما 🖤: داشتن اونارو دونه دونه میبردن داخل ماشین که اون دختره گفت 💜: وایستید 🖤: اون دختره که بغلش بود رو گذاشت زمین و رفتو یه سیلی محکم به اون مرده که خواهرشو با چاقو زده بود زد و پلیسا رفتن 💜: خواهر جون نه😢 راستی من میتونم یه کاری کنم😃 دستم رو گذاشتم روی زخم مرینت و گفتم جوانه تازه شو کمی از زخمش درمان شد ولی چون خیلییی عمیق بود کامل نتونستم و چون معجزه گر هم با مرینت آسیب دیده بودمرینت تبدیل به خودش شد و تیکی افتاد زمین ولی چون مرینت عنوز زخمی بود افتاده بود روی زمین که من بغلش کردم و خودم هم به حالت عادی برگشتم دیگه برام هویت ها مهم نبود گفتم چرا مرینت چرا 😭😭 🖤: چی اون او..ن 😨مرینت بودددد 💜: تیکی بیا اینو بخور تا بتونی بلند بشی 🐞:ممنون ماریتا ولی زود مرینت رو به بیمارستان برسون چون هنوز زخمه 💜: باشه فنی بیا برپا بشیم 🧡: چی اونا مرینت و ماریتا بودن منو آدرین که خوشکمون زده بود و آدرین داشت اشک مریخت دیدم ماریتا تبدیل شد و مرینت رو بغل کرد و با صورتی از اشک و خنده گفت ممنون برای کمکتون و لطفا هویت مارو به کسی نگید و رفت به سمت بیمارستان
🧡: دیدم آدرین با پاهاش افتاد روی زمین 🖤: نه من چیکار کردم گذاشتم مرینت آسیب ببینه😭😭😭 🧡: آدرین آروم باش تقصیر تو که نبود حالا هم گریه کردن رو ول کن بیا بریم سمت بیمارستان و به بچه ها هم من قضیه رو میگم 🖤: باشه 😭😭 🧡: زنگ زدم به همه و بهشون گفتم ما قایم شده بودیم داریم با مرینت اینا برمیگردیم خونه اونا هم قبول کردن و قطع کردم و با آدرین به سمت بیمارستان میرفتیم آدرین انقدر تند میدوید که زودتر از من رسید تو بیمارستان ...
دوست دارید بدونید مرینت چی میشه یا چه اتفاقی میوفته پس منتظر باشیدامیدوارم خوشتون اومده باشه ناظر عزیز لطفا منتشرش کن 🤗🌻🌻باییییی تا پارت بعد
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
19 لایک
عالی
مرسی
عاللییییی منتظر ادامه هستم 🧡 🧡 🧡 بااااااییی
ممنون باشه😊