6 اسلاید صحیح/غلط توسط: тεαнүσηg انتشار: 3 سال پیش 194 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
خب خب سلام کیوتا اومدم با پارت دوم👋🎵و همونطور که قبلا گفتم برای سرگرمیه و دنبال دوست میگردم و البته این هم بگم که بلافاصله که هر پارت قبول شد پارت بعدی قرار میگیره تا قبول بشه 💕🙏ممنون از همراهیتون
خب بریم ادامه رمان؟! بزن بریم آرمی و بلینکی عزیز!! 🙌💯🚶♂️
از اون روز خواب به چشام نیومده نمیدونم واقعا چرا یا چیکار باید بکنم که دوباره بتونم ببینمش امیدوارم لیسا بتونه کمکم کنه وای چی دارم میگم بهتره بخوابم فردا روز مهمیه ولی من به خودم قول داده بودم که فردا روز تعطیلیه باید دنبال کار بگردم نه نه این مهم نیست مهم فعلا شمارست!! ولی نمیدونم اون کجا زندگی میکنه چی داری میگی رزی تو به لیسا قول دادی!حالا میخوابم تا فردا باز یک کاریش میکنم.....
وایییی ساعتو باش داره دیر میشه من به لیسا گفتم ساعت 7 جای نیمکت روبه رو پارک باشه ولی الان ساعت 8 شده خاک تو سرم واییی!! زود خودمو حاضر کردم لباس آنچنانی نداشتم برای همین یک شلوار لی با یک نیم آستین قرمز پوشیدمو سریع نون تستم رو برداشتمو راه افتادم خیلی سریع خودمو رسوندم دیدم که لیسا رو نیمکت خوابش برده واقعا کلی خجالت کشیدم رفتم و خیلی آروم دستمو زدم به شونش که یه وقت نترسه وقتی چشماشو باز کرد با یک لبخند رویه لباش گفت عیبی نداره پیش میاد^_^منم ازش عذر خواهی کردم وقتی لباساشو دیدم یکم حسودیم شد آخه خیلی بهش میومد با اینکه اونم اونقدرا لباساش آنچنانی نبود! عاعا راستی لیسا1 میشه شمارتو بهم بدی؟! که اینطوری نباشیم دیگه؟! لیسا:چرا که نه ^_^*وقتی داشت شمارمو سیو میکرد نگاش کردم اون واقعا خیلی هم جذاب بود هم مهربون من لیسا رو خیلی دوست دارم! لیسا:خب شروع کنیم؟! +آ آره فقط یک مشکلی هست نمیدونم خونه دوستم تو کوچه ۱۲هست یا ۲۱( از خودم در آوردم ببخشید )لیسا :خب چطوره هر دو کوچه رو بریم و از یکی بپرسیم؟!+آره اینجوری خوبه!
نصف راه رو که رفتیم خسته بودیم دیگه نا برای راه رفتن نداشتیم برای همین تصمیم گرفتیم زنگ بزنیم به تاکسی*تاکسی که اومد یک پسر خیلی جوون و باحال بود 19 یا 20 سالش بیشتر نمیخورد باشه.. گفت:لطفا بگید کجا میخواید برید؟؟ تو آینه همش نگاه لیسا میکرد لیسا هم اصلا حواسش نبود و فقط از شیشه ماشین بیرونو نگاه میکرد تو ترافیک که رسیدیم یهو گفت:لیسا!!!لیسا خودتی؟!!لیسا هم به خودش اومدوگفت چی شده؟! بله بفرمایید؟! إم خودمم چیزی شده؟!راننده تاکسی:منو نمیشناسی لیسا؟! منم .....
منم جیهوپ!!! •∆^لیسا:چییی؟! جیهوپ تویی؟! منم که اون وسط چیزی نمیدونستم با خودم گفتم دوست پسر سابقته!! وقتی به خودم اومدم دیدم با صدای بلند اینو گفتم کلی خجالت کشیدم بودم! لیسا:چ چییی؟؟! ن نه رزی جان من وقتی با خانواده عموم به کره اومدم تو یه سه سال پیش همه کارای پاسپورت و خارج شدن از تایلندو پدر جیهوپ انجام داده بود و ما تو یک فرودگاه با هم آشنا شدیم و کلی خاطرات خوبی رو با هم داشتیم نه جیهوپ؟! جیهوپ:آره همینطوره یادش بخیر! خب بگو ببینم چه خبر از عموت خوبه؟! +ممنون پدر تو چطور خواهرت خوبه؟! +آره خداروشکر هعییی هیچوقت فکرشو نمیکردم تو این موقعیت دوباره همو ببینیم واقعا خجالت آره که منو بعنوان یک راننده تاکسی داری ملاقات میکنی! (π^π)لیسا:نه بابا من خودم موقعیتم از تو بهتر نیست بعدشم الان ما جوونیم و شغلای ماجوونا هم بهتر نمیخواد باشه حالا بیخیال بزار با دوست جدیدم آشنات کنم اسمش رزیه *منم که هنوز از حرفی که زده بودم خجالت میکشیدم گفتم :س سلام من پارک رزی هستم خوشبختم! ولی اون واقعا آدم مهربون و قوی بنظر میومد با لبخند گرمش بهم آرامش قبلی رو برگردوند... بعد از آشناییمون ترافیک تموم شد و شروع به حرکت کردیم ؛ جیهوپ:خب حالا چرا به اینجا میخواید بیاین؟؟ لیسا:خب راستش دنبال یه نفر میگردیم قضیش مفصله***لیسا کل ماجرارو برای جیهوپ تعریف کرد و جیهوپ گفت:حالا اسم دوستتون چی هست؟! منم زیاد یادم نبود*یکم فکر کنم خیلی وقته که ندیدمش حدودا نزدیکای 5 سالی میشه که اونو ندیدم*حالا یادم اومد اسمش.....
اسمش شوگا بود!!!یک پسر تقریبا خشک و سرد ولی ظاهرش اینطوریه اخلاق و باطنش از فرشته ها هم گرم تره!!جیهوپ با تعجب گفت:شوووگااا؟! من میشناسمش چرا زودتر نگفتین؟! منو لیسا هم با خوشحالی همو نگاه کردیم ؛ واقعا؟! کجا زندگی میکنه!؟ +اون تو خیابون 12زندگی میکنه دقیقا دو خیابون بالا تر! ما کلی خوشحال بودیم! منم با خودم گفتم خداروشکر مشکل لیسا داره کم کم حل میشه بعدش قراره اون منو کمک کنه تا بتونم جیمین رو ببینم!! یک نفس عمیق کشیدم و از جیهوپ پرسیدم که چطور همو میشناختن اونم شروع کرد به توضیح دادن:خب راسش رو بخوای شوگا مدت خیلی کمی نیست که از مزرعه اومده به شهر ولی لامصب از منم زودتر شروع به کار کرد و تقریبا آدرس خونه بیشتریا رو بلده حافظش از حافظه فیل هم رد شده منم وقتی که دنبال یک نفر به اسم نامجون میگشتم داخل یک شهر بازی به اون بر خوردم و باهاش دوست شدم اتفاقا همین یک هفته پیش اومد به خونم! +عالیه چقد خوب! واقعا شوگا معرکس وقتی نگاه به لیسا کردم بهم گفت تو از کجا شوگا رو میشناسی و با یک لهجه پر خنده گفت نکنه دوست پسر سابقته؟! منم با کلی خجالت و البته یک لبخند گفتم: نه بابا من وقتی خیلی بچه بودم همراه پدرم به یک مزرعه رفتم اون مزرعه مزرعیه پدر شوگا بود پدرش با بابای من دوست بودن و ما با هم کلی بازی میکردیم اونجا تقریبا 10سالم بود و البته بهتره بگم که دقیقا همون زمان پدرم با عمه شوگا که مادر خونده من باشه ازدواج کرد! جیهوپ :وای چ باحال پس یعنی تو دختر عمه خوندشی! +آره ولی بعد دوسال آبجی کوچیکم یعنی دختر عمه واقعی شوگا بدنیا اومد! چشم به هم زدیم دیدیم رسیدیم منو لیسا از ماشین پیاده شدیم و خواستیم کرایه رو حساب کنیم که گفت:لازم نیست برای اینکه دوباره بعد مدت ها لیسارو ملاقات کردم و دوست جدید هم پیدا کردم لازم نمیدونم! باکلی اصرار بالاخره کرایه رو حساب نکرد و سوییچ ماشینشو بیرون آورد و در های ماشینشو قفل کرد* گفت:منم همراهتون میام !!
منو لیسا هم لبخند زدیم و رفتیم که زنگ خونه رو بزنیم همین که زنگ رو زدیم یکی اومد و درو باز کرد! اون.......
خب خب تیکه حساس مثل همیشه تموم شد داستان امیدوارم لذت برده باشین گلا🌼 پارت بعدی همین که پارت دوم قبول شد میزارم قول قول🤝👌درسته یکم رمان طولانیه ولی همین طولانی بودنش جذاب ترش میکنه و همینطور بیشتر شبی رمانش میکنه😉خب بای بای دعا کن سریع قبول شه 🙌✌
آنچه خواهید خواند:باورم نمیشه شما اینجاچیکار؛ تو کی هستی ⁉️*ممنون بابت همه چیز خیلی ممنون راسش خیلی دنبالت بودم🙏🎵*کی نوبت من میشه⁉️💕
6 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
14 لایک
بیب بیب اومدم بگم پارت 4 اومد(`💥^💥)\🍺
بچ ها پارت سوم منتشر شد✌پارت بعدی الان میزارم تا بررسی بشه تنک❤
عالییییی بود منتظر پارت بعد هستمم
ممنون گل پارت بعدی درحال بررسی ممون از همراهیتون 🌸💜
بچ ها پارت سوم درحال بررسی 🖐بزن قدش گل فقط دعاکن زود قبول شه