
خب بزنین بریم برای ادامه +_+

بعد از اون روز سایفر ها به سرزمینشون عقب نشینی کردند و شروعی جدید برای نسلشون به عرمقان اوردند اونا شروع به زندگی عادی کردند ولی دور از نژاد های دیگه ؛ در اون زمان همه شروع به فراموش کردن اون سایفر سیاه و وجودیتش میکنند و اون هم قسم به برگشت و نابودی جهان و هرچه که ساخته شده میکنه « به صورت کامل تر گفته: روزی که توان بازگشت رو به دست بیاورم قسم میخورم که هرچه که ساخیته اید و دوست دارید رو ازتون میگرم تا هیچوقت نتونید من رو فراموش کنید ! » ( و البته که اون موقع خیلی خودمون حرف زده و چنتا فحش هم پشتش داده ولی خو دیگه داستانه پس نخواید حرف اصلیش رو بگم که عدم میخوره :/ )

با اینکه اکثریت مردم داشتند اون رو فراموش میکردند اما عده ای از مردم هم بودند که اون رو فراموش نکردند و با نام " ترایتور " که در زبان باستانی ( اینگلیسی :/ ) به معنی " خائن " هست در داستان ها و افسانه ها یاد کردند ، و برای کامل سازی اینم میگم که بعد از جنگ ارتش تا یه زمانی پایدار بود ولی از یه روز به بعد اونا توی دو قلمرو پخش شدند ولی بعضی هاشون با اسم جدیدی یعنی انجمن ابعاد به کاراشون ادامه دادن ( یعنی محافظ و دستگیری شیاطین و... ) » ویل : و این بود داستان و افسانه ی ترایتور ! ؛ کیل : پس اون دیوونه هایی که تو بازار سیاه دنبالمون بودن همون ارتشی های قدیمین بابا بیخیال سنی ازتون گذشته ! یهو بیل با چنتا ساک دستش یه دروازه باز کرد
ویل : هوی کدوم گروی داری میری !؟ بیل : میخوام برم محو شم مشکلی داری ؟ ویل : چیه مگه ؟ فقط یه شیطانی که بنیان گذار نسل سایفر هاست ازاد شده و میخواد با نابود کردن جهان انتقام بگیره و تقریبا هیچ کس جلو دارش نیست ! کیل : بعد توقع داری نخواد بره ؟ :/ فورد : شرایط وخیمه و زیاد وقت نداریم هر لحظه ممکنه ترایتور قدرتشو برگردونه و شروع به نابودی جهان کنه مارسیس : اما اگه درست حدس زده باشم ما هنوز یکم وقت داریم ! بیل : منظورت چیه ؟ چطوری ؟! مارسیس : خب همونطور که دوست من گفت ازاد شدن اون سه نشونه یا به عبارتی سه مرحله داره !

مارسیس یه تخته میاره و شروع میکنه به کشیدن اشکال و نکته هایی همراه با حرفاش و در ادامه میگه : هر مرحله از اون یه معنی خاصی داره ! به گفته ی اون مرحله ی اول میشه جا به جا شدن موجودات به طرز عجیب و غیر منتظره ! به نظرتون این معنیش چیه ؟ بیل : اممم مارسیس : غلطه ! ( اصن نذاشت بچه حرف بزنه +_+ ) وقتی که اون ازاد بشه یه هدف داره اون چیه ؟ ویل : نابودی جهان ! مارسیس : درسته ! و حالا برای نابود کردن جهان وقتی تقریبا قدرتی نداری به چی نیاز داری ؟ کیل : یه ارتش ! مارسیس : درسته پس مرحله ی اول جمع کردن یه ارتشه !
ویل : کاملا منطقیه و قضیه ی تروداکس بیرون خونه رو هم توجیه میکنه ! فورد : و به نظر میاد یه قدم از ما جلوتره و از همین الان کارش رو شروع کرده ! مارسیس : اما هنوز بحث قدرت مونده چون حتی اگه یه ارتش داشته باشه تا اونا بهش گوش ندن کاری از پیش نمیره ویل : و اگه اون ارتش هیولا ها باشن تنها راه کنترل اونا نشون دادن برتری قدرته ! فورد : درسته مارسیس : اگه بحث پس گرفتن قدرت باشه نمیتونه چون خیلی وقت پیش نابود شده فورد : پس باید جایی دنبال قدرت باشه که منبعش وجود داشته باشه ویل : و تنها جایی که اینطوریه بعد اکسپره !

کیل : اونا دارن چه زری میزنن واقعا ؟! بیل و استنلی : منم همینو از خودم میپرسم :/ استنلی : خوب بیاین نوشابه بخورین خوبه ! _بزنین بریم ! همینطور که اونا داشتند نوشابه میخوردند بحث ویل و مارسیس و فورد هم تموم شد و انگار تصمیم خودشون رو گرفته بودن که قراره چیکار کنن پس پیش بقیه رفتن تا تصمیم نهایی رو اعلام کنن استنلی : خب حالا قراره چه غلطی بکنیم ؟ مارسیس و ویل : قراره بریم به بعد اکسپر ! ( کیل و بیل نوشابشون رو از تعجب تف کردن بیرون و با داد پرسیدن : اکسپر ؟! مارسیس : اره مشکلی دارین...؟ کیل : ولی اونجا منبع جادو و قدرت کل جهانه ! بیل : درسته و ورود به اونجا اصلا راحت نیست !
کیل : تازشم یه اشتباه کوچیک کافیه تا دنیا به فنا بره ! بیل : یا همه ی جادو و کلا همه چیز نابود بشن ! ویل و مارسیس ( با لحنی ترسناک :/ ) : پس بهتره هیچ اشتباهی ازتون سر نزنه باشه ؟ کیل و بیل اب دهنشون رو قورت دادن با هم گفتن : چشم...! استنلی : خب عقل کلا اگه ورود بهش کار سختیه پس چطوری میخوایم بریم اون جهنمی که میگین ؟! فورد : خب اونجاش دیگه به عهده ی سایفر های تو خونس ! مارسیس : خب بچه ها بهتره اماده بشین چون میخوایم بریم به اکسپر جایی که منبع قدرت کل جهان رو تامین میکنه !

این داستان ادامه دارد...
اسلاید اضافی +_+
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خیلی عالییییی
فقط یکم طولانی ترش کن ×-×
هر پارت رو میگم
میدونی عزیزم...مشکل از حوصلس 😂
بدجور درکت میکنم ویپر😐💔
منم الان تو رو درک میکنم عزیزم 😐💔😂
مثل همیشه عالی😊
تشکر 😁
عالی بید و حالا...
*وی یک چاقو برمیدارد و زیر گلوی ویپر میگذارد*یا همین الان پارت بعدی فراموش نکنو مینویسی یا با این دنیا خداحافظی میکنی...
حدافظ زندگی :/
میبندی یا خودم ببندم 😐🔪
حوصله ندارم ببندم خودت بیا😂😂
اومد جون دل 😐🔪
عالی بید
ویپر فراموش نکن رو زودتر بنویس....ما چی می خوایم...ما فراموش نکن رو می خوایم😂😂😂😂(اصلا چی گفتم😂😂)
ایشالا 😂
واو😮چه زود اومد این پارت😍 فکر میکردم دو هفته دیگه بیاد😯
یه احساس بدی به پارت بعدی داستان دارم😶 احساس میکنم یه اتفاق خیلی بدی میفته😶
باید صبر کنین تا بفهمین 😁
عاعلی بید*-*
تشکر 😁