یونجونگ ۲💜

وقتی فیلمم تموم شد زنگ زدم اول به میا و بعد به سورا که گفتم آماده شن تا یک ساعت دیگه میام دنبالشون تا بریم پارک آبی یه خورده خوش بگذرونیم😍و بعد که فکر کردم گفتم بزار به امیلیا هم بگم بیاد و بعد به اون زنگ زدم و خیلی ذوق زده شد تا میخواستم بزن توی اتاق گوشیم زنگ خورد شورا بود گفت من زنگ زدم به جیمین گفتم اونم اما بی داد اما گفت لباس باز نپوش🙄منم گفتم باشششششههههه البته این باشه باشه ی بچه گونه بود مگه میشه آدم تره پارک آبی و لباس باز نپوشه 😁یونا:😂😂😂😂😂آفرین حالا برو آما ده شو منم برم اول بلیط بگیرم بعدش میرم لباس میپوشم اوه پشت خطی دارم بعدا بهت زنگ میزنم بای سورا:بای جونگ کوک بود جواب دادم(کوکی:میزد ستی ۱ ساعت بگذره بعد به بقیه ی دخترا خبر میدادیم راستی لباس باز نمیپوشیا توی اون جایی که معلوم نیست بار و کلوب یا پارک آبی😑تهیونگ و جیمین و حس هوپ هم حرف شو تایید کردن😑منم گفتم :باشه بای و قطع کردم و گوشیم رو گذاشتم رو حالت مزاحم نشوید و سایلنت کردم🙄و رفتم بلیط هارو گرفتم با اینکه میدونستم جونگ کوک خیلی بدش میاد تو روش گوشی رو قطع کنم و سایلنت باشه عصبی میشه اما دل رو زدم به دریا و گفتم جهنم والضرر😂😂😂(چه ربطی داشت😐🤔)

بعد که بلیط هارو گرفتم گوشیم رو از حالت مزاحم نشوید و سایلنت برداشتم که دیدم ۶ تا تماس از دست رفته از جونگ کوک😨دوباره زنگ زد جواب دادم (کوکی:مگه نمیدونی بدم میاد گوشیت رو سایلنت کنی اصلا حالا که اینطور شد ما نقل مکان تفریح میدیم و میایم پارو آبی که شما میریم منتظرم آدرس رو بفرستی😤یونا"اولت شما نمیدونی و جاهای شلوغ برید دومن من آدرس نمیدم الانم داره دیر میشه اصلا گوشیت رو بزار رو بلند گو🙄کوکی😑گذاشتم.یونا:نامجون هیونگ مگه شما میتونین برین جاهای شلوغ که این میگه میاین پارک آبی نامجون:اگر خلوط باشه و بادیگاردامونم بیان آره اما نترسین نمیارمشون برین خوش باشین 😉یونا:آآاااا مرسییییی هیونگ بای که همون موقع تا میخواستم قط کنم غر غر ویکوک و هوپمین در اومد😂😄😄و منم حاضر شدم و اول رفتم دنبال میا و امیلیا چون توی یه آپارتمان خونشون و نسبت به خونه ی سورا و جیمین خونشون نزدیک تر به خونه ی ما هستش اول اونا رو سوار کردم و بعدش رفتیم دنبال سورا و تو راه تا برسیم به پارک آبی کلی حرف زدیم و خندیدیم😆😆(علامت بنده که راوی داستان هستم@)(@خوب خوب بریم پیش اعضا ببینیم اونا دارن چیکار میکنن😉البته بعد از قطع کردن تلفن😂)کوکی:چرا اینجوری گفتی الان اونا لباس باز میپوشن بقیه هم حرفش رو تایید کردن منظور وی و هوپمین است😊

نامجون:نترسید من یه نقشه دارم😈و نقشه اش رو میگه(@الان نمیتونید بفهمید نقشه اش چی بوده بعدا میگم🙄)اعضا:الکی نیست که آیکیوت ۱۴۸😂نامجون:هم بخواطر آیکیوم نقشه ام میگیره هم بخواطر اعتمادی که به من دارن کوکی:البته اعتمادشون با این کارت از بین میره اما ارزش رو کردن دستشون رو داره😎اعضا:اوهوم😈

@بریم پیش دخترا😄 ‌ .‌‌‌ .‌ .یونا:بعد از کلی حرف زدن رسیدیم😄رفتیم بلیط هامون رو نشون دادیم و رفتیم داخل و بعد از عوض کردن لباس هامون رفتیم اول سراغ بازی گرداب(*@اسم یه بازی خیلی هیجانی و باحاله😄)کلی پله داشت بعد اط کلی بالا رفتن رسیدیم و ولی نفس نفس میزدیم اما با دیدن خلوط بودنش چشمامون برق زد و دو تا تیوب برداشتیم چون هر کدومشون دو نفرو توش جا میده بعد باطم یه طبقه ی دیگه رفتیم بالا تا رسیدیم به جایگاهش ازمون تیوب هارو گرفتن و گفتم سبک ها جلو بشینن از اوجایی که من و امیلیا اط همه یبک تر بودیم جلو نشستیم و پشت من میا نشست و پشت امیلیا هم سورا😄و بعد از شمارش معکوس رفت پایین یه حا یهو وایساد و از اون ارتفاع به اون بلندی مثل سر سره رفتیم با لا و پایین و کلی آب ریخت رو صورت من و امیلیا بد بخت و هیچ جارو نتونستیم ببینیم در کل خیلی باحال بود و خیلی خندیدیم ‌ . .بعد از کلی بازی گفتم بچه ها من صبحونه نخوردم معدم داره سوراخ سوراخ میشه بیاین بریم یه چیزی بخوریم بعد بریم سقوط آزاد اونا هم گفتن باشه رفتیم تو رستورانی که اونجا داشت و (خودم:🍔سفارش دادم میا:🍱🍛سفارش داد و سورا:🍤🍣سفارش داد و امیلیا هم 🍗🍖سفارش دادو چند تا هم🍾🍾گرفتیم😁(ناظر عزیز خواهشا منتشر کن😥)و رفتیم نشستیم تا غذا هامون آما ده شه و کم و بیش حرف میزدیم وه با دیدن چیزی که جلوم بود شاخ در آوردم😵😵😨😨😨

خوب بچه ها اگر پارت بعد رو میخواین بزارم ۷ تا لایک یا حالا ۵ تا و ۵ تا هم کامنت خیلی خیلی کم گفتم پس خواهشا داستانم رو به دوستاتون یا فامیلاتون که تستچی دارن و آرمی هستن معرفی کنید

بای بای تا پارت ۳ تا آخر برید کارتون دارم🤗😘