برید لذت ببرید😊😊ببخشید این پارت دیر شد چون شما ها نه نظر میدید نه لایک میکنید😞ولی خب من بازم میزارم☺
❤: بعد از جنگ بالشتی ماریتا خوابید منم شنلم رو پوشیدم و رفتم تا به بچه ها کوچولو و خانواده هاشون کمک کنم 😊رفتم و جعبه های ماکارون که خودم میپختم رو آروم جلو در ها میزاشتم و در میزدم و میرفتم پشت دیوار وقتی میدیدم بچه ها خوشحال جعبه هارو میخوردن حس خیلی خوبی پیدا میکردم😊💖 💜: خواب بودم دیدم در اتاق باز شد دیدم مرینت داره میره بیرون منم دنبالش رفتم تا کار زیباش رو دیدم و با خودم گفتم پس بگو چرا خواهر کوچولوی من بیشتر اوقات ماکارون میپزه😊 و رفتم از پشت دیوار بغلش کردم ❤: یه لحظه دیدم یکی بغلم کرد سکته رو زدم اما وقتی برگشتم دیدم ماریتاست گفتم اینجا چیکار میکنی💜: ام .. خب من کارت رو دیدم و منم میخوام کمکت کنم میزاری🙃 ❤: باشه حتما ولی به کسی نباید بگی حتی مامان بابا☺ 💜: باشهههه ❤: با ماریتا رفتیم و به بقیه در ها سر زدیم و رفتیم خونه و تا افتادیم رو تخت دو ثانیه نشد که خوابمون برد😴😴
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
20 لایک
عاولی
مرسی
عالی بید آجو 😘💖👑
مقصی نپص😘😘😍💖