15 اسلاید صحیح/غلط توسط: 𝐣𝐦.𝐲𝐠 انتشار: 3 سال پیش 399 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
خب خب خب این یه وانشات یک پارتی عه و امیدوارم بعد خوندنش نفرینم نکنید:/😐💔😂بریم سراغ داستان
یه مدت بود که انگار شوگا یکم سرد شده بود و خب ما ۳ ساله ازدواجکردیم اون خیلی منو دوست داشت تقریبا دیوونم بود و ما خب منتظر به دنیا اومدن دختر کوچولومون بودیم که تقریبا یک ماه دیگه بدنیا میومد و خیلی خوشحال بودیم همونطور تو افکارم غرق بودم که شوگا درخونه رو باز کردو اومد تو.
+سلام عشقم
_سلام هانی حالت خوبه
+عالی بهتر از ایننمیشم تو خوبی
_نمیدونم
+حالا ولش کن بیا شام بخوریم حالت خوب بشه
_نه من شام خوردم خودت بخور
+عام باشه
رفت توی اتاق کارش یه مدت بود شبا همش اونجا میخوابید منم شام یکم خوردم اونم بخاطر بچه و رفتم توی اتاقم دراز کشیدمو تصمیم گرفتم فردا سوپرایزش کنم شاید بخاطر کار زیاد خسته اس یکم خوشحالش کنم با خودم گفتم اره اینه عالیه حتما خیلی خوشحال میشه پس با همین خیال خوابیدم صبح زود بیدار شدم و اماده شدم برم بیرون وسایلای مورد نیازبخرم
ماشین روشن کردم دکتر گفته بود رانندگی نکنم و شوگا همگفته بود نباید اینکارو بکنم ولی خب فعلا اینکارم مهم تره پس بیخیالش رفتم فروشگاه و یکم وسایا تزعینی خریدم و سبزیجات تازه گرفتم تا غذای مورد علاقشو درست کنم تو اشپزخونه بودم که بش زنگ زدم که جواب داد:
_یوبوسیو(الوسلام به کره ایی)
+یوبوسیو شوگا خوبی
_اره چیشده که زنگ زدی
+میگم میشه امشب زود بیای خونه؟
_نمیدونم فکر نکنم
با حالت لوسی گفتم:
+لطفاااا لطفا لطفا
_باشه
+جیغغ مرسی عشقم
_خواهش حالا من برم کاردارم
+باشه باشه بسلامت
خیلی ذوق داشتم و کل خونه رو تزئین کردم و اماده شدم از اونجایی که باردار بودم کلا لباس تنگ نمیشد بپوشم تقریبا ساعت۷بود که یه پیام از شوگا دریافت کردم
_بیبی ببخشید کار پیش اومد نمیتونم امشب بیام
انگار اب سرد ریخته باشی روم افتادم زمین و تو خودم جمع شدم پس پس اینا چی من اینهمه زحمت کشیدم همه رو جمع کردم رفتم رو تخت و گریه ام گرفته بود
تو دلمگفتم شاید کار پیش اومده اما من اونهمه زحمت کشیدم با مشت تو بالشتا کوبیدم .....
به ساعت نگا کردم ۱۲شب بود و شوگا هنوز نیومده بود نیم ساعت گذشت و درو بازکردمو خودمو بخواب زدم که یکی از پشت بغلم کرد مست بود بوی الکل میداد و سعی میکردم گریه مو کنترل کنم و خوابیدم هفته ایی اینجور گذشت که شوگا عصر بود برگشت ولی بعد رفت پس تعقیبش کردم و دیدم رفت گل فروشی و گل رز مورد علاقمو خرید فکر کردم برای منه بعد رفت توی یه رستوران و به یه دختر داد رفتم تو رستوران و تا منو دید با حالت تعجبی اومد دنبالم
قبل اینکه بیاد دنبالم سوار ماشین شدم و روشنش کردم گریه ام گرفته بود با بالاترین سرعت داشتم رانندگی میکردم که شدای ماشینی شنیدم و همه چیز سیاه شد .
شوگا:
اون اینجا چیکار میکرد الا فکر بدی راجبم میکنه باید برم دنبالش خیلی سرعتش بالا بود ترسیدم تصادف کنه که یهو یه ماشین با ماشینش برخورد کرد خدای من چطور ممکنه رفتم سریع ب ارژانس زنگ زدمو بغلش کردم خون از سرش میومد
_بیدار شو عزیزم لطفا بیداررررر شووووو من بدون تو نمیتونم بیدارشو لطفا
به گریه افتاده بودم که امبولانس اومد
بردنش به بیمارستان خصوصی دکتر سریع اونو برد به اتاق عمل تثریبا ۴ساعت تو اون اتاق کوفتی ان به پسرا زنگ زدم اومدن پیشم ایلی حالم بد بود .
جین:شوگا خوبی لطفا امیدوار باش اون چیزیش نمیشه
جی هوپ:اره بازم میادو بغلت میکنه نترس
جیمین:هیونگ اون دختر قوی عه نترس
_مرسی بچه ها ولی میترسم فکرای بدی راجبم کنه
جونگ کوک:خب هیونگ منم عشقمو با یه پسر دیگه ببینم اونم درحالی که گل بش داده فکر بدمیکنم
همه باهم داد زدن:کوککککک
کوک:چیه خو
شوگا:
نه اون زنه یه طراح جشن بود بم گفت گل مورد علاقه همسرتو بیار تا دکور باغو با اون تزئین کنم برای تولدش باور کنید من به عشقم خیانت نمیکنم
تهیونگ:میدونیم هیونگ
نامجون:اره شوگا لطفا اروم باش
بلاخره دکتر اومد
_چیشده دکتر لطفا بگو
*ما تاجایی که میتونستیم تلاشمون کردیم و زیاد خونریزی کرده بود و خانمتون به حالت کما رفتن
_بچه چی؟
*عا یادم رفت حال بچتونم خیلی خوبه و به خوبی به دنیا اومده میتونید برید پیش پرستار ببینیدش
همه خوشحال بودیم که حداقل بلای بدی سر عشقم نیومده و ربتن تا بچه رو ببینن
جیمین:هیونگ نمیای دخترتو ببینی؟
_الا باید کنار میا باشم بعدا میبینم
جیمین:پس منم میمونم هیونگ
_مرسی چیم چیم ولی توبرو بچه رو ببین
جیمین:باشه هیونگ
الا یک هفته اس که میا تو کماس و هیچ اتفاقی از بیدار شدنش نیست که دکتر گفت:
*بهتون تبریک میگم ایشون چشماشون باز کردن
_میتونم ببینمش
*بله فقط پنج دقیقه و یک نفر
_مرسی
رفتم تو اتاق رو تخت بود و چشماش بسته بود که دستشو گرفتم چشمش باز شد
دستشو گرفتمو گفتم:
میا باور کن بت خیانت نکردم اون دختره طراح باغ بود که برای تولدت بش پول دادم اون گلا هم گل مورد علاقه تو بود دادم تا باغو تزئین کنه باور کن من فقط عاشق توعم لطفا زود خوب شو میاتازه دخترمونم بدنیا اومد اونم سالم بیا و ببینش لطفا
با گریه گفتم که گفت:
+یونگی
_جان
+میشه اگر من نبودم از دخترمون مراقبت کنی اسمشو بزار سونگی و همیشه کنارش باش بخاطر من
_میا چیمیگی طوری نگو که انگار قرار نیست برگردی لطفا
+یونگی میخوام ب*و*س*ت کنم
رفتم و اروم بوسیدمش که با لبخند گفت:
+یونگی من میخوام بدونی تا ابد عاشقتم و همیشه توی قلبت هستم
_من بیشتر عشقم
که یهو دستگاه توی اتاقش صدای بدی داد و چشمای میا بسته شد که دکترو صدا زدم دکترا اومدن و چندین بار بش شوک وارد کردن و من و پسرا پشت شیشه درحال داد زدن بودیم که دستگاهارو از برق کشیدن و دکتر اومد بیرونو گفت:
*متاسفم تسلیت میگم
اینو که گفت دنیا رو سرم خراب شد چی گفت؟یعنی میای من مرد؟داد زدم دروغگوووووو داری دروغ میگی میااااااا منو تنها نمیزاره دروغ نگووووو میاااا داد زدم میا که دکتر به بادیگاردا گفت:
*ولش کنید همسرش از دنیا رفته
رفتم تو اتاق جسم سرد میارو بغل کردمو سرشو روسینم گذاشتم
میااااا تنهام نزار میا لطفا اینکارو بامن نکن نابودم نکن لطفااا میا بی تو نمیتونم جیمین با دکتر اومدو با گریه گفت:
جیمین:هیونگ بیا بیرون هقق
دکتر اومد پارچه سفیدو رو میا بکشه که داد زدم:
_بششش دست نزنننن دست نزن عو*ضی بش دست نزن میا نمرده میا خوابه میا پاشو همه ببینن خوابی اعضا منو بغل کرده بودنو گریه میکردن و من داد میزدم
تو اتاق بهم یه سرم زده بودن حالم خوب نبود چطور این اتفاق افتاد همش تقصیر منه که عشق زندگیم رفت همش تقصیر منه ننم باید بمیرم سرمو از دستم دراوردمو رفتم رو پشت بودم که پسرا اومدن
جیمین:هیونگ لطفا اینکارو نکن تو اینکارو انجام بدی میا ناراحت میشه یادته گفتی بت گفته از دخترتون مراقبت کنی تو بری سونگی تنها میشه و روح میا ناراحت میشه هیونگ لطفا اینکارو نکن .
داشتم گریه میکردم که جیمین و اعضا منو گرفتن .
.......الا یک ماهع میگذره و من روزا فقط با سونگی که خیلی بچس حرف میزنم اون فقط میخوابه و عین خودم خوابالاعو بش نگا میکنم یاد میا میوفتم خیلی شبیه مادرشه با دیدنش گریه ام میگیره من باید از یادگاری میا مراقبت کنم اون بم گفت همیشه توی قلبم وجود داره .
۷سال بعد
هفت سال گذشت هفت سال از رفتنش گذشته با یه دسته شاخه رز برای هفتمین سالگرد میا رفتم من هرروز با این گلا میام پیشش و باش حرف میزنم به سنگ قبر نگا کردمو گفتم:
_میا ۷ساله دارم میام اینجا و زیر این جسم خاکی میبینمت هفت ساله بت میگم خیلی ظالمی که تنهام گذاشتی چطور زدی زیر قولت بم قول داده بودی حتی مرگم مارو از هم جدا نکنه چطور الا زدی زیر قولت؟چطور تونستی ولم کنی؟میدونی سونگی هرروز سراغ مامانشو میگیره؟
میدونی بش گفتم مامانت رفته بهشت چی بم گفت؟گفت کی برمیگرده چرا منو بابایو تنها گذاشته؟میا سونگی داشت گریه میکردو میگفت که بچه ها هرروز ماماناشون میان دنبالشون پس مامان من چرا برنمیگرده؟
میا سونگی گفت کع دوستاش توی مدرسه بش گفتن مامانش کجاس؟میا سونگی هرروز دنبالته چی بش بگم؟بگم تو بدقولی کردی و منو تنها گذاشتی؟میا خیلی بدجنسی من بدون تو اخه چیکار کنم هفت ساله دارم از یادگاریت مراقبت میکنم بخاطر تو هرروز خودم میرم دنبال سونگی هرجا میره دنبالشم با دیدنش یاد تو میوفتم میا سونگی خیلی شبیه توعه من با دیدن اون چیکار کنم چرا هرروز قلبم بم فشار میاره؟چرا روز به روز بیشتر دارم نابود میشم میا فقط بخاطر اینکه گفتی از یادگاریت مراقبت کنم نیومدم پیشت عزیزم واگرنه میومدم هه باز وقت خداحافظی شد باز باید برم تو خونه ایی که هر نقطه اش منو یاد تو میندازه نمیتونم از اون خونه برم نه میتونم برم توش ولی فقط سونگی اینجا موندم وثتشه باهات برای هزارمین بار خداحافظی کنم ولی بازم فردا میام عشق من عاشقتم
خب خب اینم از این تک پارتی غمگین خودم سر نوشتنش خیلی عرر زدمو گریه کردم خداکنه هیچوقت همچین اتفاقی برای هیچکس نیوفته هعییی فقط اگر کمی یا بدی داشت تو کامنتا بگید نظرتونو🤧🚶🏻♂️
15 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
6 لایک
عرررررررر
ببخشید پارت های بعدی داستانت کی میاد💜🧷