
خب هب به قولم باید عمل کنم و ۳پارتو عاپ کنم
سلین: الا تقریبا یه هفته از قضیه کتابخونه میگذره و من با ادمای تویی این خونه اشنا شدم و میرفتم به سویون سر بزنم اونم از دیدنم خوشحال میشد و وقتمو میگذروندم شوگا هم هرشب دیر وقت میومد خونه و م*س*ت میکرد و من از پنجره اتاقم میدیدمکه میومد از اونجایی که شبا تا دیر وقت بیدارم و درکل عادت کردم بیدار بودم و کتاب میخوندم بعضی وقتام گوشیمو بم میدادن اما منکه میدونستم تحت کنترله پس هیچ کاری نمیتونستم انجام بدم
شب بود و ساعت تقریبا۴صبح بود بیدار بودم و داشتم از پنجره بیرونو نگا میکنم پنجره لبه داشت و نشسته بودم رو لبه پنجره و به ستاره ها نگا میکردم خیلی زیبا بودن امشب و تقریبا باهاشون حرف میزدم و دوست میشدم به افکارم میخندیدم هیچوقت فکر نمیکردم با ستاره ها دوست بشم و براشون حرف بزنم و دردودل کنم لبخندی زدم .
هیچوقت فکر نمیکردم که گیر یه خلافکار بیوفتم یا تو خونه یه خلافکار زندگی کنم هیچوقت فکر نمیگردم سرونوشتم فقط بخاطر یه خرید رفتن عوض بشه یادمه از بچگی عاشق خرید کردن بودم و الا بخاطر خرید اینجا گیر افتادم ،همچین چیزایی و فقط تو فیلما و رمانا خوندم نمیدونستم تا این حد به واقعیت تبدیل میشن و توشونگیر میوفتم به سرنوشت نکبت بارم پوزخندی زدم که در خیاط اصلی باز شد و شوگا با موهای سفیدو بهم ریختش و پیراهنی که دکمه هاش نیمع باز بود اومد
با پوزخند نگاش کردم که اونم همزمان پوزخند زد و رفت داخل همچنان درحال دید زدن ستاره ها بودم که صدای اتاق شوگا اومد اره صدای کوبیده شدن در اتاقش بود چون اتاقامون جفت هم بود میتونستم صداشو بشنوم و هیچکاری نکردم و روی تختم دراز کشیدم و به سقف تاریک خیره شدم و نفهمیدم کی بخواب رفتم
یک ماه بعد.... نفهمیدم چطور یک ماه توی این خونه گذشت و من با خدمتکارا کار انجام میدادم و امروز قرار بود همکار شوگا بیاد که فهمیدم اسمش جئون جونگ کوکه و یه مهمان خیلی مهمع پش باید سنگ تمام بزاریم بعد از چند ساعت تقریبا ساعت ۱۲بود که در باز شد و شوگا و یه پسر جوون جذاب اومدن حدس زدم اون پسر جئون باشه رفتن نشستن و قهوه خوردن ماهم میز غذا خوری اماده کردیم
میزو چیدیم که جئون با یه نگاه خاصی بم نگا کردو گفت: &عجب بانوی زیبایی داری شوگا از کجا خریدیش. _راستش قضیه اش طولانیه و اینم بگم اون برده نبوده &عجب مشتاق شدم بشنوم _حتما میگم بعد از نیم ساعت رفتیم تا میزو برداریمکه شنیدم جئون خندیدو گفت: &خیلی خوش سانسی شوگا پس دس نخورده اس برده هم نیست میگم چقدر میفروشیش ازت بخرم با گفتن این حرف ترسیدم که شوگا گفت: _نمیفروشمش جونگ کوک ببخشید &عیب نداره هروقت خواستی بفروشی اول به خودم بگو _حتما اهی از رو اسودگی کشیدم و رفتم کمک کنم
شب بود که دیدم دارن اتاق سویونجمع میکنن که رفتم گفتم: +این..اینجا چخبره پس سویون کجاس؟ *فکر کنم ارباب ایشون دادن به اقای جئون داد زدم :چیییییییی دویدم سمت اتاق شوگا و درو کوبیدم که گفت چخبرته با چه حقی اینجور وارد میشی دختره خیره سر . +کی بت گفته سویون بفروشی به اون جئون _خودم نکنه باید از تو اجازه بگیرم +ته چه غلطی کردی مرتیکه عو*ضی؟ رفتم یقشو گرفتمو گفتم: +برش گردون فا**ک*ی که هولم داد گفت: _نکنه میخوای بمیری گلدون جفتی دستم که رو میز بودو شکوندم و شیشه ایی از رو زمین برداشتم و گفتم: +اره میخوام بمیرم موندن تو خونه یه ادم عو*ضی که دوستمو ازم میگیره بدتره . یه پوزخند زدو گفت: _اگه میتونی بزن در اون لحظه شیشه رو روی شاهرگم کشیدم و چشام سیاهی رفت و نفهمیدم چیشد و به خواب رفتم.
خب خب این پارت ۶لذت ببرید خنده شیطانی نویسنده یوهاهاها چه جایی فیکو تموم گردم فعلا تو کف بمونید😈🤸🏻♂️😂🦋بابای لاولیا بوس به کلتون😂🦋♥️💋
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
پارت ۷ کی میاد
توروخدا پارت ۷ رو بزاررررررررررررر بدوووووووووو
واااای توروخدا پارت بعدروبزار
۳ هفته گذشته اما هنوز پارت بعد نیومده من برم گلدون خونمون بشکونم شاهرگم رو بزنم که پارت بعد رو ندادی بیرون 😶😑🗡🙂💔
بعدی کی میاد🍭🌈
پارت بعد رو کی می زاری عزیزم
دیگه نا امید شده بودم که رفتی😐چراااا انقدرررر دیررررر😭😐🔪
خیلی مینویسی اما پارت بعد کوش لطفا بزار من هر روز چک میکنم اما نیست😢😢
عالی پارت بعد لطفا😍😢
جای خیلی کات کردی بعدی رو بزار💜🧷