👑Silrmoon👒پارت1

11 اسلاید صحیح/غلط توسط: 🖤 제니 💜 انتشار: 3 سال پیش 45 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست

خوب این برای اوتاکوها هست اونایی که خوب انیمه سیلورمون رو میشناسن 😁بریم که رفتیم

اول بالا رو بخون 😁😀

واییی خستمه😐اساگی_چان هم رفته بیرون با امُی_چان (بچه ها این بیشتر درمورد سیلورمون هست (ملوان ماه)که شاید کارکتر های انیمه های دیگه باشن ولی درمورد سیلورمون هست از الان بتون گفته باشم😁😇)ارتمیس امد داخل و مثل اینکه ملوان_وی هم بود که بهشون خیره شده بودم ملوان_وی گفت که:اساگی_چان کجاست؟لونا:با امُی_چان هست ارتمیس:توهم امروز خستته؟لونا:اهوم😪ارتمیس:هر گربه ایی رو که ببینم مثل ما شده نمیدونم چرا😫لونا:بریم بیرون😀ارتمیس:باشه داشتیم میرفتیم که ملوان وی:اینا هم عاشق هم شدن!😁😍ارتمیس و لونا:نهههههه!😐🤨ملوان_وی:باشه حالا یه چی گفتم 😐😐😐

که رفتیم بیرون کلی گشتیم که یه جا ارتمیس منو کشوند:همه ملوان ها اونجا بودن! تعجب کردم!😳لونا:شما اینجا چیکار میکنید و ماسک تسکدو‌‌! مامو_چان:خوب من امدم از اساگی خواستگاری کنم! لونا:واقعا؟ مامو_چان:اره ارتمیس:پس بهتره بری پیششون و یه کاری کن شک نکنه😁لونا:باشه ولی شوکه شدم 😳همه خندیدن😂و من با مامو_چان(ماسک توسکدو)رفتم بقیه قایم شده بودن که اگه اساگی قبول کرد اونا بیان بیرون مامو_چان:اساگی چه میخوری؟اساگی:سوشی🙂مامو_چان:تو چی لونا؟ لونا:من نمیخام مامو_چان:منم سوشی میخورم که رفت سفارش بده

که مامو_چان امد😁گفت:الان غذا رو میارن😀که کلی حرف زدن و خندیدن و من حالم زیاد خوب نبود😕💔که غذا رو خوردن و بیاره مامو_چان امد رو زمین و گفت:اساگی با من ازدواج میکنی؟؟اساگی:.....شوکه موند ویه باره با صدای بلند گفت:ببببلللللههههه😁🤗که بقیه در امدن و کلی خوشحال بودم من دقیقه به دقیقه حالم بدتر میشد که من......💔

افتادم زمین☹😭💔😪ارتمیس:حالت خوبه اساگی:لونا! لونا!............ که چشمام باز شدن من پیش یه دام پزشک بودم که دیدم اساگی داشت گریه میکرد لونا:اساگی گریه نکن من خوبم 🙂💔اساگی:چطور ممکنه تو دوستمی گربه می همه چیزمییییی😭 و همه گفتن حالت خوبه؟ من بهشون گفتم خوبم برگشتیم خونه من خوابیدم صبح که بیدار شدم دیدم که یکی داره با موهام از جلو و پشت بازی میکنه! چمام رو باز کردم دیدم اساگی بود! پشتمو دیدم که مامور چیبا بود ! که بهم گفتن حالت خوبه من گفتم :اهوم