
یه تک پارتی از چانیول.
تو و چانیول خیلی بچه بودید حدودا تو سه سالت بود و اون شش سالش بود و شما با هم همسایه بودید همیشه با هم دیگه دعوا می کردید تو مشکل شنوایی داشتی و اون همش از این مشکل تو سواستفاده می کرد و تو اذیت می شدی همیشه سمعک هایی که تو گوشات بود رو می کشید و این باعث می شد که گوشات خون بیاد. ولی یه روز خانواده ی چانیول تصمیم می گیرن اون محله رو ترک کنن و برن. تو هم با اون هیکل ریزه میزه ای که داشتی اومده بودی بیرون و دمه در داشتی رفتنش رو تماشا می کردی اونم تو رو دید و اومد پیشت از جیبش یه دستبند مشکی در اورد و کردش تو دستت. چانیول : یه روز دوباره هم دیگه رو می بینیم و اون رو بازم سمعک تو گوشت رو می کشم دختر مو صورتی. چون موهای تو صورتی بود بهت اینجوری می گفت بعد رفت.
چند سال بعد. امروز روز اول دانشگاهت بود و داشتی آماده می شدی موهات رو ریختی دورت تا سمعک ها معلوم نشن. کتابات و کوله پشتی ات رو برداشتی و رفتی بیرون مادرت از آشپز خونه اومد بیرون و ظرف ناهارت رو بهت داد. _دختر قشنگم مراقب خودت باش اینو یادت باشه تو با همه یکی هستی و هیچ فرقی نداری. _مرسی که بهم امید می دی. لبخندی زد و صورتت رو بوسید بعد ازش خداحافظی کردی و به سمت دانشگاه حرکت کردی. با استرس وارد کلاس شدی تا پان رو داخل کلاس گذاشتی سر و صدا ها ساکت شد و همه داشتن به تو نگاه می کردن ولی تو بی توجه به اونا سرتو انداختی پایین و رفتی یه جای خالی برای خودت پیدا کردی و نشستی چند دقیقه بعد استاد وارد کلاس شد هنوز سرتو بلند نکرده بودی.
_من استاد درس فیزیک شما هستم و الان می خوام یکی یکی خودتون رو معرفی کنید. همه سر تکون دادن و به نوبت خودشون رو معرفی کردن وقتی به تو رسید استاد با قدم های آروم به سمتت اومد و جلوت ایستاد. _هی دختر مو صورتی نمی خوای خودتو معرفی کنی ؟ مو صورتی مو صورتی مو صورتی اون به تو گفت مو صورتی. سرتو به آرومی بلند کردی و باهاش چشم تو چشم شدی. هنوزم از چشماش شیطنت می بارید و همه چیز واضح بود. _...........اسم خودتون. چشماش تا ته باز شد و لی بعد چند ثانیه به حالت اول برگشت و رفت سره میزش تمام تایم کلاسی فقط و فقط حواسش به تویی بود که با دقت داشتی کتاب درسی رو مطالعه می کردی. _وقت استراحته می تونید برید بیرون. همه از کلاس خارج شدن تو داشتی وسایلت رو جمع می کردی ولی اون نرفت اومد جلوت خم شد ولی تو توجه نکردی بهش دستت رو گرفت و با دقت بهش نگاه کرد. چانیول : هنوزم اون دستبند دستته یعنی میگم نگهش داشتی دختر مو صورتی. _اون دیگه جزئی از خاطراتم به حساب میاد. چانیول : ازت معذرت میخوام که وقتی بچه بودیم همش اذیتت می کردم. _مهم نیست گذشته ها گذشته. از جات بلند شدی و خواستی بری که موهات از پشت کشیده شد جیغ خفیفی کشیدی و برگشتی سمتش. چانیول : هنوزم مثل اون موقع ها ساده لوحی. با شدت ولت کرد که با زمین برخورد کردی و اشک تو چشمات جمع شد اونم با یه نیشخند از کنارت رد شد و رفت.
روز ها می گذشت و چانیول بیشتر تو رو اذیت می کرد تا اینکه یک روز طلبکار های پدرت به خونه ی شما حمله کردن و مادرت زخمی شد و وقتی برگشتی خونه دیگه فرداش نرفتی دانشگاه چون باید از مادرت مراقبت می کردی. تو یک هفته تو خونه موندی تا به مادرت آسیبی نرسه وقتی فکر کردی اوضاع آرومه رفتی دانشگاه.

یکمی دیر رسیدی و همه تو کلاس بودن در زدی وقتی چانیول اجازه داد وارد شدی با چهره ای گرفته و قدمایی سست رفتی سمت میزت و نشستی وقتی کلاس تموم شد چانیول(اینجوری که تو عکس میبینید)ایستاد. چانیول : یه هفته ازت خبری نبود دختر مو صورتی. تو خیلی خسته و کلافه بودی پس جوابش رو ندادی اونم عصبانی شد و دستاش رو کوبید روی میز. چانیول : وقتی ازت سوال می پرسم جوابم رو بده. دستات رو مشت کردی و از جات بلند شدی توی یه قدمیش ایستادی و با حرص غریدی. _تو نمی تونی به من زور بگی دست از سرم بردار و برو. دستبندت که تا به امروز نگهش داشتی رو در اوردی و پاره اش کردی اشکات سرازیر شدن دیگه تاب و توان نداشتی از روزی که پدرت مرده بود طلبکارش دنبال تو و مادرت می گشتن و شما دو نفر همش در حال فرار بودین. چانیول با تعجب به تویی که هیچ وقت این رفتار رو نداشتی خیره شده بود محکم چسبوندت به دیوار و 💏 محکم به عقب هولش دادی و سیلی محکمی بهش زدی و کوله پشتی ات رو برداشتی و از اونجا اومدی بیرون.
غافل از اینکه بدونی چانیول هم داره میاد دنبالت برگشتی خونه ولی طلبکارا داشتن مادرت رو کتک می زدن اونو از زیر دستشون کشیدی بیرون ولی یکی از اونا چاقو در اورد و خواست بزنه بهت که جا خالی دادی ولی با کناره چشمت برخورد کرد و خراش برداشت یکی دیگش سمعکت رو کشید که باعث شد اونم خون ریزی کنه و جیغ بکشی چانیول طاقتش تموم شد و اومد همه ی اونا رو زد جوری که به نفس نفس افتاده بود بعد اومد طرف تو کمکت کرد بلند شی و تو هم به مادرت کمک کردی اشکات رو پاک کردی مادرت رو بردی داخل چون حالش خوب نبود بعد دوباره برگشتی بیرون تا از چانیول تشکر کنی. _ازت ممنونم. چانیول دستمالی از جیبش در اورد گوش تو رو که خونی شده بود و خراش کناره چشمت رو تمیز کرد بعد محکم بغلت کرد و در گوشت نجوا کرد : دیگه هیچ وقت تنهات نمی زارم این حس جدیدی که تو دلم لونه کرده نفرت نیست ولی فکر کنم اسمش عشقه پس عشقم عاشقتم......

از اون روز به بعد همش ازش دوری می کردی و خودتم دلیلش رو نمی دونستی فقط و فقط تو ذهنت اینو مرور می کردی که چانیول برای تو ضرر داره و نباید نزدیکش بشی ولی اون برعکس بود و همش نزدیکت می شد. تا اینکه بالاخره روز فارغالتحصیل شدن تو رسید و یه حشن بزرگ براتون گرفته بودن یه لباس خیلی قشنگ پوشیدی داشتی از پله ها میومدی پایین که دیدی چانیول(همین جوری که تو عکس میبینید)داره نگاهت می کنه.(چان لاورا الان سکته ی ناقص رو رد می کنن)زیر نگاهاش اومدی پایین رفتی پیش بقیه ی دوستات اونم که دست بردار نبود اومد و به زور دستت رو کشید و برد تا باهاش برقصی. دستاش رو دورت حلقه کرد بعد از اینکه باهات رقصید جلوت خم شد و یه حلقه ی ناز گرفت جلوت. چانیول : دختر مو صورتی میشه بشی تموم دنیای من ؟ لپات سرخ سرخ شده بود همه داشتن با لبخند نگاهتون می کردن لبات رو گزیدی. اشکایی که داشت می ریخت رو پاک کردی. _بله....................................سه سال بعد. _بیا با هم بریم گل بکاریم فسقلی. _باشه مامان بریم ولی بابا هم بیاد. _باشه اونم میاد مگه نه ؟ چانیول : اومدم. با هم رفتید کنار باغچه و شروع کردید به کاشتن گل های جدید و خوشگل. چانیول : دختر مو صورتی تو برای من تمومی نداری مثل این گلا روز به روز تازه تره و زیبا تر میشی عشق من مگه نه فسقلی ؟ _آله بابایی. بجه اتون رفت تا بازی کنه تو هم بلند شدی و رفتی روی تاب نشستی چانیول هم اومد کنارت نشست و دستاش رو دورت حلقه کرد. چانیول : می دونستی تو بهترین اتفاق زندگیمی دوست دارم دختر مو صورتی. بعد آروم خواست بوست کنه که بچه اومد. _ااااا بی ادبا. _ههه چانیول خیلی بدی ببین چیکا کردی ؟ چانیول : میگم این بچه چقدر به موقع سر می رسه ها نه ؟ خنده ای کردی و بچه اتون رو محکم تو بغلت جا دادی و چانیول هر دوتاتون رو بغل کرد. #پایان#
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عععععر چرا اینقدر خوب مینویسی دلیلیش چیه؟ چی میخوری اینقدر خوب مینویسیییییی عععععر عالییی بودددد
راستی حس میکنم اونجایی که سمعکاشو میکشید شبیه انیمه صدای خاموش بود😂😂😂😂😂😂
بعد اینکه این دختره اسم نداش بابا حداقل ا/ت ای ا/د ای لامصب اخه مو صورتی؟😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂
ولی واقعا خیلی خوب مینویسی افرین💖💖
بازم بنویس
مرسی عزیزم آره مثل اون بود ولی فقط همون قسمتش خودتم دیدی که بقیش شبیهش نبود مرسی که خوندی عزیزم😊💖🍓
وااااااااااااااااااااای عااااااااااااااااالیییییییییییییی بود 😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍
من وسط خوندنش هی لبخند میزدم بعد چون مامانم روبه روم نشسته مجبور بودم جمعش کنم 😂
میسیی عزیزم😹😹🍭🍭