
سلام اومدم با پارت 4. امیدوارم تستچی پارت 3 منتشر کرده باشه.امیدوارم خوشتون بیاد.خوب بریم سر داستان
آنچه گذشت: از زبان مرینت:اوووم تو یک دوربین عکاسی بگیر با هم عکس بگیریم. الیا: فکر خوبیه! خوب ادامه داستان... با هم رفتیم با دوربین عکاسی بگیریم اونجا من یک پسر دیدم که توی دوربین عکاسیش پر از عکس های یک مرد بود فکر کنم اسمش...
جگداستون بود چون اون یک گیتار زن حرفه ای هست و توی عکس گیتار دستشه و یک کورکدیل هم داره که توی عکس اونم کنارشه معروف هم هست! از مرینت مرسیدم و گفت:بله اون جگد استون هست اون جدیدا مغازه دوربین عکاسی داره میتونیم از اونجا بخریم. من:بعد من و الیا و مرینت رفتیم اونجا و یک دوربین خریدیم! مرینت:حالا برای تولد لوکا چی بگیرم😱
الیا:اوووم خوب گیتار زن مورد علاقش کیه؟ مرینت:فکر میکنم جگداستون باشه!الیا:خوب پس برو بخر من:حالا یعنی مرینت تنها میره؟ مرینت:اره میخوام یک چیز دیگم بخرم شما برید من کار دارم الیا:باشه ولی دیر نکنی ها جشن 2 ساعت دیگس.مرینت:باشه من:خوب پس خداحافظ مرینت:خداحافظ الیا:خداحافظ مرینت:خداحافظ. و من و الیا رفتیم خونه{من هتل الیا خونش} بعد خیلی خسته بودیم استراحت کردیم که...
من بیدار شدم و فقط یک ربع تا جشن مونده بود😱 انچه گذشت:من ساعت کوک کردم 30 دقیقه قبل از جشن و خوابیدم...ساعت زنگ خورد دستم روش زدم و خاموش شد و 5 دقیقه بعد دوباره شروع به زنگ کرد... اینکار تا 3 دفعه تکرار شد تا اینکه دفعه اخر الیا به گوشیم زنگ زد و بیدار شدم. حال:بعد سریع راه افتادم و الیا ادرس برام فرستاد خیلی دویدم که دوربین رو هم جا گذاشتم!برگشتم خونه و دوربین برداشتم که 5 دقیقه وقتم گرفت دوباره راه افتادم اندفعه مجبور شدم با ماشین برم تا رسبدم ساعت نگاه کردم و 3 دقیقه از جشن گذشته بود تا رسیدم😱
مرینت هنوز نرسیده بود و ادرین! اما انگار بقیه رسیده بودن رفتم میش الیا و پرسیدم:جشن هنوز شروع نشده؟ الیا:نه چون مرینت و ادرین نیستن من بیشتر شک کردم که لیدی باگ و کت نوار این دو نفر باشند چون موقع رفتن یک نفر در خطر بود و اونا نجاتش دادن و نتونستم برم ببینم چون ماموریت شون تموم شده بود و منم خیلی عجله داشتم...
دیگه وقت طلف نکردم و رفتم داخل که دیدم همه برچسب اسم دارند به نام[رز.جولیکا.ادرین.نینو.باب اسفنجی.الکس و...] من برچسب اسمم برداشتم و روی لباسم زدم تا که ادرین نفس نفس اومد و سلام کرد و برچسب اسمش رو برداشت ازش پرسیدم:چی شده؟ گفت:هیچی فقط دیر کردم بدو بدو اومدم اینجا😆😆 من گفتم:ولی مگه ماشین شخصی نداری؟ گفت:ام خوب پیاده اومدن ترجیح دادم😂
گفتم:ام خوبه بعد از 4 دقیقه مرینت پیداش شد و داشت با الیا صحبت میکرد. جشن شروع شد و همه رفتیم جشن بگیریم جشن خیلی طول کشید.. بعد جشن هدیه هامون دادیم و رز و لوکا خیلی خوشحال شدند. مخصوصا لوکا از هدیه مرینت😆
و همچنان رز از هدیه مرینت😆 کامل بگم مرینت همه دوس دارن چون خیلی مهربونه جشن تموم شد خیلی عالی بود خیلی خوش گذشت...
رفتم خونه شیرینی فروشی همه بسته هارو اماده کرده بود و وقتش بود که برم بیکینی باتم😨😨 یعنی دوستام ترک کنم؟؟
به اقای خرچنگ زنگ زدم گفت: تصمیم خودته باب
❤❤❤منتظر پارت بعدی باشید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (1)