
سه لام علیکوممممم😀😀😀😀
مری:تیکیییییی چیکار کنمممم😭😭😭این از مرگم بد تره این یه بار مُردن نیس این مُردن با شکنجه که به نظرمن از هزار بار مُردن بدتره😭😭😭😭تیکی:مرینت خودتو کنترل کن این چیزیه که خودت انتخاب کردی مری:به نظر تو چاره دیگه ای هم داشتم؟؟؟نه تیکی راهه دیگه ای نبود مجبور بودم،تو مسیر سعی کردم خودمو محو جذابیت جیم کنم ولی نشد هر لحظه ادرین میومد جلو چشمم رنگ کاکتوس میبینم یاد چشای ادرین میفتم میبینی تیکی؟؟ تیکی:مرینت باید بگم که کار تو از عشق گذشته تو دیوونه ادرین شدی
مری:از یه دختری که از زندگی خودش سیر شده داره پرت میشه تو تاریکی تنهایی و ازش خیلی میترسه ولی بعد یه پسر جذاب و خوشتیپ میاد تو زندگیش و زندگی اون دخترو زیرو رو میکنه چه توقعی داری هر کی دیگه هم بود عاشقش میشد😢 (اینجا مرینت کت قربونش..چیز یعنی کت رو میگه😂)تیکی:درکت میکنم مری:افتادم رو تخته که اینجا بود و گوشیمو در اوردم و به عکسایی که وقتی با کت بودم گرفته بودیم رو نگاه میکردم😔😔کههه
مری:که در زدن خودمو جمعو جور کردم و گفتم بفرمایید جیم بود جیم:مرینت بیا تو اتاق کار بابام،کارمون داره مری:خیله خب ولی اتاقش کجاست؟؟ جیم:با هم میریم مری:با جیم رفتیم تو اتاق باباش درو که باز کردم.لوسیا و لویس تو اتاق بودن لویس داشت با تلفن حرف میزد رفتیم نشستیم رو مبلی که اونجا بود تلفتش که تموم شد جیم گفت جیم:بابا چیکارمون داشتی؟؟لویس:گفتم بیاین اینجا تا درمورد عقدو عروسی حرف بزنیم
مری:چی؟؟؟؟😨😨😨جیم و لویس و لوسیا برگشتن نگام کردن گفتم اممم منظورم اینه که من هنوز دبیرستانم تموم نشده بعد اممم من تازه دارم میرم تو ۱۸سال یکم سنم پایین نیس؟؟؟ لوسیا تو دلش:دختره از اینکه فهمید میخواد با جیم عقد کنه اصلا خوشحال نشد بلکه تعجبم کرد یه کاسه ای زیر نمیکاسه هست لویس: خب میتونیم ۴ماهه دیگه که دبیرستان شما هم تمومه مراسم رو برگذار کنیم بعدشم نه منو لوسیا هم ۱۸سالمون بود عقد کردیم و ۵سال بعدم بچه دار شدیم لوسیا تو نظری نداری؟؟؟؟ لوسیا: به نظر من جوری باشه که مرینت راحت باشه مری: به اجبار گفتم من با ۴ ماهه دیگه موافقم
لویس:خوبه خب میتونید برید جیم مرینتو برسون خونه جیم خیله خب بیا بریم مری:از اتاق بیرون اومدیم تموم شد چهار ماهه دیگه من خودمو به اسارت ابدی محکوم میکنم 😭😭 دم در بودیم که به جیم گفتم اگه میشه دلم میخواد پیاده برم جیم:باشه هر جور راحتی خدافظ مری:رفتم بیرون جیم:مرینت رفت بیرون یکم بهش شک کردم که چرا میخواد تنها بره به یکی از ادمام گفتم به طور نامحسوس تعقیبش کن
کت:همین جوری بیرون نشسته بودم تا مرینت از تو اون خونه بیاد بیرون که دیدم اومد بیرون تنها بود دنبالش کردم اون رفت تا رسید به خونشون...رسید خونه رفتم پایین تغییر شکل دادم رفتم جلوش مری: ادرین دوباره سر راهم سبز وایی خدا نمیدونه با این کاراش داره شرایطو برام بدتر میکنه ادرین: تو با این پسر جیم چیکار میکردی؟؟😠😠 مری:باید به شما جواب پس بدم؟؟؟ادرین:اره رفتم جلو بازوشو گرفتم تکونش دادم گفتم باید جوابمو بدیییی مری:ولم کننن یادت میاد بهت گفتم احساسات میتونن عوض بشن؟؟من احساسم عوض شده و عاشق جیم شدم ادرین:چیییی😨😨😨😨
ادرین: موقعی که داشت میگفت عاشق جیم شدم قلبم تیر کشید ولی یه لرزش خاصی تو صداش بود بازوشو ول کردم اونم بدون هیچ حرفی رفت نه نه نهههه این امکان ندارهههههه مرینت (و زد زیر گریه)😭😭😭مری:رفتم تو خونمون از لای در که نگاش کردم داشت نابود میشد منم هیچ کاری از دستم بر نمیومد خدایاااا این چه کابوسیه به لباسش که دقت کردم چیی اون خودش بود همون پسری که تو کافه رستوران دیدم پس خود ادرین بوده خیال نبوده...یه سری بزنیم به ادم جیم:سلام قربان دختره با یه پسره داره حرف میزنه جیم:پسره چه جوریه ؟؟؟ ادم:موهای بلوند و چشمای سبز جیم:ادرین اگراست😠😠😠😠 تو دلم گفتم خیله خب مرینت خانوم خودت خواستی اون روی دیگمو نشون بدم حساسیت زیاد
۴ ماه بعد
مری:تو این ۴ماه رفتم دبیرستان جام هم عوض شده بود رفته بودم پیش جیم نشسته بودم هر روز ادرینو میدیم.نابود شدنشو با چشمای خودم میدیم و هر روز درد میکشیدم یه هفته به عقد منو جیم مونده بود یه هفته تا اسیر شدن ابدیم مونده بود جیم بهم گفته بود که بعد از عقد قراره تو خونه باباش زندگی کنیم منم قبول کردم به جیم هم خیلی مشکوک بودم هی با خودم فک میکردم که از اول ماجرا تا اخرش کاره خودشه چون خیلی نسبت بهم حساس شده.....
پایان😐 پارت بعد قراره اشک درار شود😢دوست داشتی بکوب لایکو😉ناظر عزیز لطفا منتشرش کن ممنون🌷🌷🌷🌷
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عرررررر رر
اخرین حرفت چیه
میخوام ترورت کنم
اشهدت را بخوان
کههههه
دارم
میاممممم
سراغت
جان
دل
من امادم برای ترور کردن
عالی بود
چراپارتبعدینمیاداصابمخورشودهریکساعتمیامتاپارتبعدرابخونمولیمیبینمنیستاگهننوشتیزودبنویسواگهنوشتیوناضرامنتشرنمیکننهرچهسریعترمنتشرکنن🤬
والا گذاشتم تا پارت ۲۴ گذاشتم منتشر نمیشههههه😭😭😭
تروخدا عقدو بهم بزنننن🙏🏽🙏🏽🙏🏽😭😭😭😭داستانتم عالیییی😍😍😘😘
مرسی
عالیییییییییییییی 😍
😭😭😭😭😭😭😭😭😭بعدی رو زود بزار خیلی قشنگه😭
تا پارت ۲۳ درگیر جیمه ولییییی از پارت ۲۴ هیجانی میشه بازم میگم بهم اعتماد کنید بعد اگه پایان داستان مورد پسند نبود بیاین ترورم کنید😂😂😂
عالی بود
ولی🥺🥺🥺🥺گریم گرفت😭😭😭😭😭😭