امروز با یه پارت عالی اومدم به خانه هاتون بریم برای شروع داستان♥
مشخصات مارین :خیلی نازه موهای سرمه ای مثل مرینت، چشمای سبز مثل آدرین، فرم صورتش هم به مادر آدرین و مادر مرینت رفته 😉 خلاصه که خیلی نازه😇که یهو کارین گفت من تا میاید از بچه مراقبت میکنم گفتیم باشه و رفتیم دیدیم تو برج ایفل هست یهو دیدیم وای دوباره شهردار بورژوا هست رفتیم شکستش دادیم بعد آکوماش را گرفتیم بعد هم دستشو گرفتیم بلندش کردیم گفت ببخشید من و دخترم کلویی دعوامون شد و من آکوماتیز شد و گفتیم طوری نیست بعد گفتم اگر اجازه بدید ما دیگه بریم بعد رفتیم خونه به خودمون تبدیل شدیم و رفتیم شام خوردیم و بعد خوابیدیم صبح از زبان آدرین بیدار شدم دیدم که مرینت خوابه پس منم اومدم برم بیرون که چشمم افتاد به دفترچه مرینت با خودم گفتم اگه بخونمش که نمیفهمه بعد شروع به خوندنش کردم بعد یه صفحه دیدم
نوشته بود من خیلی گربه ی سیاه را دوست دارم ولی به عنوان همکار نه به عنوان همسر من عاشق آدرین هستم آدرین خاص ترینه🥺 بعد کتابش را بستم و رفتم بیرون دیدم مرینت اومد بیرون گفت آدرین خوندیش گفتم چی را گفت خودتو به اون راه نزن دفترچه خاطراتمو گفتم ام اره خوندمش از صفحه 6 خیلی خوشم اومد بعد گفت واقعا بعد این که گفته بودم بهت دوستت ندارم گفتم بله عشق من به تو نه کم نیشن نه زیاد😛 بعد رفتیم صبحانه خوردیم که کارین اومد و باهم رفتیم بیرون بستنی اندره که گفتیم بریم وقتی ما را دید گفت مرینت آدرین چقدر خوشحالم که میبینمتون گفتیم ما هم خوشحالیم بعد یه بستنی 4 اسکونه داد سبز به رنگ چشمای آدرین، آبی به رنگ چشمای من و یه قرمز با تکه های شکلات یعنی دختر کفشدوزکی و یه اسکوپ هم مشکی باهم رفتیم بخوریم
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
1 لایک
آهاییییی اسم داستانت کپیه😡😡😡حیف تبلتم شکسته وگرنه بهت
نشون میدادم