10 اسلاید صحیح/غلط توسط: Nika انتشار: 3 سال پیش 926 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام بچه ها خیلیییی ناراحتم چون از داستانم کپی شده . به این که از داستان اینو اون کپی کنید نویسنده نمیگن ما بهش میگیم متقلب
.....لویس:خب من میتونم اونو از اعدام نجات بدم...مرینت و امیلی: چیییی!!! گابریل:چه جوری میتونی؟ لویس:گابریل مثله اینکه یادت رفته شغل من چیه کافیه یه تلفن بزنم همین مرینت:اگه اینکارو بکنید ازتون ممنون میشم لویس:خب هر چیزی یه بهایی داره من برای اینکه این کارو انجام بدم شرط دارم امیلی و گابریل: چه شرطی....؟؟؟!!!
لویس:مرینت باید با پسر من ا.ز.د.و.ا..ج کنه مرینت:چییییییی؟؟؟گابریل:رفتم جلو یقشو گرفتم گفتم به چه حقی این حرفو میزنی؟؟؟هاااا!!امیلی:گابریل ولش کنن رفتم جلو و جداشون کردم گابریل:مرینت مثله دختر منه وسیله خونه نیس که بفروشمش به جاش یه چیز دیگه بگیرم تو داری سر مرینت معامله میکنییی؟؟؟😠😠😠لویس:این تنها راه نجات ادرینه گابریل:ادرین جونش به مرینت وصله مطمئنم خودشم حاضر نیس این کارو بکنه همین الان از خونه برو بیرون لویس:خیله خب باشه من بهتون و به ادرین شانس دادم ولی شما ردش کردید
مرینت:لویس رفت گابریل و امیلی هم رفتند تو خونه از خونه دوییدم رفتم بیرون رفتم پای ماشین لویس گفتم اقا؟(تو ماشین نشسته عقب و رانندش ماشینو میرونه و موقعی که مرینت میاد شیشه رو میکشه پایین) نگام کرد گفتم شما واقعا میتونید ادرینو نجات بدین لویس:سرمو به نشونه تایید تکون دادم مرینت:خب اگه من شرطو قبول نکنم چی؟ لویس:تو به نظر میرسه دختر عاقلی باشی اگه قبول نکنی ادرین میمیره ولی اگه قبول کنی ادرین زنده میمونه و یه خودکار و کاغذ از جیبم در اوردم و شمارمو روش نوشتم گفتم این شماره منه میتونی باهام تماس بگیری هر وقت که خواستی نتیجه رو بگی
مرینت:شماره رو گرفتم و گفتم فکرامو میکنم و بهتون اطلاع میدم و گاز دادو رفت منم اصلا حالم خوب نبود گریم گرفته بود بارونم شروع به باریدن کرد حوصله هیچ کسو نداشتم نه رفتم خونه خودمون نه خونه ادرین همین جوری گوشه خیابون راه میرفتم و گریه میکردم به سمت برج ایفل از اون برج رفتم بالا به بالاترین طبقش رسیدم
مری:به بالاترین طبقش رسیدم رفتم لب برج ایفل با گریه جیغغغغغ زدم و گفتم نباید اون شب نجاتم میدادی نباید نبایددددد(همون شبی که داشت خ.و.د.ک.ش.ی میکرد) نبایددد(همرو با جیغ میگه)باید میذاشتی بمیرم تا این روز نبینم 😭😭😭😭😭😭😭 ای خداااا اگه الان میشد خودمو میکشتم ولی تنها راه نجات ادرینم😭😭😭😭 خدایاااا اوردیم تو به کوچه بنبستتتت😭😭بین جون عشقمو خود عشقم قرارم دادییییی😭😭😭😭
(نیم ساعت بعد)مرینت:همین جوری داشتم گریه میکردم بارونم هی تند تر میشد کاملا خیس بودم اون کاغذه رو از تو کیفم در اوردم خیس شده بود ولی معلوم بود چی نوشته گوشیمم در اوردم خداراشکر ضد اب بود دیدم گابریل و امیلی چند بار بهم زنگ زدند زنگ زدم به اقای ویگسون چند تا بوق خورد....جواب داد....لویس:بله؟...مرینت:سلام..من.. شرطو..ق..ق..قبول میکنم لویس:فردا ادرین ازاده.............(یه سر بزنیم به گابریل امیلی به زمانی که لویس میره)امیلی: گابریل مرینت کووو گابریل:چی..مرینت ؟مرینت؟؟؟؟مرینتتتتتت کجاییی تو حیاط؟نبود...تو اتاق ادرین؟؟نبود...تو پذیرایی؟؟؟نبود به امیلی گفتم بهش زنگ بزن
گابریل:هم من هم امیلی داشتیم بهش زنگ میزدیم ولی جواب نمیداد من گفتم امیلی بیا بریم بیرون دنبالش بگردیم...سوار ماشینمون شدیم و رفتیم همه جارو نگاه میکردیم ولییی نبود....یهو.......مرینت:از برج ایفل اومدم پایین که ماشین جلوم ترمز زد بعد یه مرده اومد بیرون گابریل بود گابریل:مرینتتتت رفتم سمتش خشکش زده بود دستشو گرفتم بردمش تو ماشین دستاش سرد سرد بود با تته پته گفت مرینت: فردا ادرین ازاده امیلی:مرینت تو شرطو قبول کردییی؟؟؟
مرینت: اره😢😢یعنی راه دیگه ای نداشتم گابریل: منم دوست دارم ادرین ازاد بشه ولی اینجوری داری زندگی خودتو فدای ادرین میکنی امیلی: اره دخترم یه راه دیگه پیدا میکنیم مرینت:عشق همینه دیگه،حاضری خودتو براش فدا کنی بعدشم راه دیگه ای برای نجات دادن ادرین نیس تنها راه نجاتش منم امیلی:ولی اگه ادرین بفهمه دیوونه میشه مرینت:قرار نیس این قضیه رو بفهمه من یه کاری میکنم راحت منو فراموش کنه😭
مرینت:یه چیز دیگه نمیخوام مامان بزرگم از این قضیه بویی ببره اگه بفهمه سکته میکنه من بهش نمیگم که عاشق ادرینم بهش میگم دوستم افتاده بود زندان ولی الان متوجه شدن که بیگناهه و ازادش کردند و بهش میگم که من جیمو د...وس..ت.د..ارم و اینجوری اون فک میکنه که دختر یکی یدونش خوشبخت شده همین لطفا شما هم چیزی نگین امیلی:باشه عزیزم ولی چه جوری میخوای مانع ادرین بشی؟مرینت:اونش با من لطفا منو برسونین خونه.......(یه فلش بک بزنیم به لویس موقعی که تلفنو قطع کرد)لویس:به یکی از خدمت کارا گفتم برو به جیم بگو بیاد اتاق من.....(جیم اومد)جیم:بله بابا؟ لویس:تموم شد دختره قبول کرد جیم:جدی میگییییی؟؟؟لویس:اوهوم جیم:واییییی ایولللل دیگه از هیجان خوابم نمیبره لویس:حالا بیا برو تو اتاق خودت من خوابم میاد😒😑😂جیم:باشه از تو اتاق بابام رفتم بیرون رفتم تو اتاق خواهرم خیلییی هیجان داشتم(ز.ه.ر.م.ا.ر😒)خواهرییییی کارولین:چه م.ر.گ.تهههه داشت خوابم میبرد جیم:کارولین نقشم جواب داد کارولین:خب جیم:خب؟همین؟؟ کارولین :انتظار داشتی بلند شم ب.ر.ق.ص.م؟؟جیم:انتظار داشتن خوشحال بشی کارولین:خوشحال شدم هیشش برو بیرون ببینم اقا داره ا.ز.د.و.ا.ج میکنه من باید ب.ر.ق.ص.م😒....
کاتتتت لایک بکنننن🙏🙏🙏🙏ناظر عزیز لطفا منتشرش کن ممنون🌷🌷🌷
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
61 لایک
وایییی من نخونده لایک میکنم عالییییه خییییلیی خوبه ناظر منتشر کن دیگه 🥲
😭😭😭😭😭الله کارتسین😢😢😢😢😢(ترکی گفتم تا نفهمین😁)خدایااااا من فقط منتظر پارتیم ک مرینت از دست این.........خلاص بشه و دوباره بره با آدرین😄
عالی بود بعدی لطفاااا😃
عالی بود آفرین لطفا سریع تر پارت بعد رو بذار
ببین داستانت عالیه ولی خیلی دیر منتشر می کنی
من روزی یه پارت مینویسم ناظرا دیر منتشرش میکنن😭الان دارم میرم پارت ۲۰بنویسم
ولی عالی بود
کاش مرینت با قدرتش ادرین از زندان نجات میداد و باهم فرار میکردن
عالی بود پارت بعدی
دستانت رو دوست دارم ولی نمیشه یه راه دیگه هم براشون بزاری خواهش
عالیییییییییییی بود