
بریم برای پارت۴ 😂😂 ، بچه ها منو دنبال کنید
....زنگ خورد و یونا به همه گفت ، جیوان اومده ، همه به سمت درب رفتن و منو جیمین هم همین کارو انجام دادیم ، که یونا درب رو باز کرد و جیوان و دوست پسرش(موجین) اومدن و موجین از همه چی خبر داشت ، ولی جیوان شوکه شده بود ولی خوشحال بود و گریه میکرد و همیمطور از همه تشکر میکرد منم رفتم جلو بغلش کردم تولدشو تبریک گفتم و جیمین هم همینطور ، بعدجیوان نشست و با بقیه صحبت کرد، و منم رفتم تو اشپزخونه تا به یونا کمک کنم که کیک رو داشت روی ظزف میذاشت و بعد کیک رو بردیم و جیوان کیک رو برید و بعد نوبت کادو ها شد و بعدش نوبت رقص شد ، منتظر جیدوی شدم تا بیاد و بهم پیشنهاد رقص بده ولی به اون دختره دوران دبیرستانش پیشنهاد داد و من بدجوری عصبی شده بودم ، (یه نکته ، جیدوی قبلا بهت گفته بود یکم ازت خوشش میاد و تقریبا نزدیک بود که باهم برین تو فاز دوست پ*س*ر و دوست د*خ*ت*ر) یه دفعه دیدم جیمین اومد و گفت: کسی بهت پیشنهاد رقص نداده؟ ا/ت : فکنم از بدشانسیه ، جیمین: خب میتونیم به عنوان دوتا دوست باهم برقصیم ، ا/ت : خب..ام...آ...آره....چرا که نه ، بعد باهم رقصیدین و بعدش موقع شام شد ،شام به صورت سلف سرویس بود ( منظورم اینکه همه یه گوشه غذا میخوردن ، سر یخ میز جمع مشده بودن) یه لحظه چشمت به جیدوی خورد که یه گوشه داشت اون دختر دوران دبیرستانشو م*ی*ب*و*س*ی*د ( ناظرین عزیزم لطفا بخاطر این تیکه اش حذف نکنید، بداموزی نداره🥺🥺❤❤مرسی) خیلی عصبی شدم ....
.... جیمین اومد پیشم و گفت: ا/ت حالت خوبه؟، ا/ت : اره خوبم ،ممنون ، جیمین: میگم فردا دیگه قرار ندارم میتونی بیای به بقیه پروژه برسیم ، ا/ت : اهان باشه ) بعد شام همه داشتن میرفتن که از جیمین و جونگ کوک خدافظی کردم و بعدش جیدوی داشت میرفت ، منو دید اما نادیده م گرفت و این خیلی عصبیم میکرد ، بالاخره همه رفتن و جیوان و موجین هم رفتن ، منم رفتم خوابیدم ، وای امروز دانشکاه داشتم ،وقتی کارامو کرم با یونا یه سمت دانشگاه رفتیم ، بازم جیدوی رو دیدم ، انگار داشت حالمو بهم میزد که دیگه بهش نگاه نکردم ، یونا گفت من برم کلاسم دیر شد ( تووبعضی از کلاسا با یونا همکلاسی نیستی و الانم کلاست نیم ساعت دیگه شروع میشه ، ولی توو همه کلاسات با جیمین همه کلاسی هستی)....
بعد اینکه یونا رفت جیدوی اومد و بهم سلام داد ، منم بهش توجه نکردم و رفتم که یه دفعه دستمو از پشت گرفتو منو به سمت سرویس بهداشتی برد ، ا/ت: ولم کن....ولم کن ...منو کجا میبری منو برد دسشویی دانشگاه و منو چسبوند به دیوار ، ا/ت : ولم کن میخوام برم ، جیدوی: نخیر ، چرا جواب سلام منو نمیدی، (از زبان جیمین: داشتم میرفتم به ا/ت سلام بدم که دیدم جیدوی اومد پیشش و دستشو به زور گرفت و به سمت دسشویی بردش، ا/ت داشت خودشو از دست جیدوی خلاص میکرد ، منم دنبالشون رفتم ، پشت دستشویی منتظر موندم تا ببینم چه اتفاقی میفته که یه دفعه دیدم جیدوی میخواد ا/ت رو به زور ب*ب*و*س*ه(اینجاش بدآموزی نداره ، لطفا حذف نکنید🥺)
سریع رفتم و از پشت جیدوی گرفتم و انداختمش زمین ، روش نشستم و زدمش و اونم سعی میکرد بزنه اما من اجازا نمیدونم که چِشَم به ا/ت افتاد که رو زمین نشسته و تکیه به دیوار داده و دستش رو قلبشه و داره نفس نفس میزنه ، جیدوی رو ول کردم و فرار کرد رفتم سمت ا/ت وبا استرس گفتم : حالت خوبه؟؟؟!!! دیدم هیچی نمیگه، ترسیده بود ، واسه همین بی اختیار بغلش کردم و موهاشو نوازش کردم تا اروم بشه ، صدای نفساشو توی گوشم میشنیدم که کم کم اروم شد و ازش جدا شدم ، باز پرسیدم : ا/ت حالت خوبه؟ ا/ت: اره خوبم ، ممنون، جیمین : میخوای امروز بری خونه؟ ا/ت : نه حالم خوبه ، میشه بریم سر کلاس ، جیمین : اره پاشو بریم ، ( دیگه ازین به بعد از زبان نویسنده است😂😂) جیمین دستتو گرفت تا بلند شی ولی بعدش افتادی ، پاهات سست شده بود ، جیمین بغلت کرد و تورو برد توی ماشینش و گفت فکنم امروز باید بری خونه ، ا/ت : امروز امتحان داریم، نمیتونم....
جیمین بدون اینکه جوابتو بده لبخندی زد و رانندگی کرد ، توعم دیگه هیچی نگفتی و تمام راه داشتی بهش نگاه میکردی، وقتی رسیدین پیاده شدو اومد بغلت کرد و تورو برد داخل خونه ، ا/ت : ممنون ، جیمین : کاری نکردم، راستی فردا خودم میام دنبالت و بعد ازت خدافظی کرد و رفت ، بعد ساعت دانشگاه یونا باترس درب رو باز کرد و گفت ، ا/ت کجایی ؟؟؟ ا/ت : اینجام ، یونا: وای دختر ، بمیری مردم از استرس و بعد بغلت...
و بعد همه چیو براش تعریف کردی و.....منتظر پارت بعد باشید😂😂💜
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
پارت بعدی رو کی میزاری؟ آخه خیلی خوبه
پارت بعدی رو کی میزاری؟
عالییی پارت بعد زود بزار💜
چشم گلم ، الان میذارم
علیایی پارت بعد هم بگذار
عاللیییی😂👏