Black moon☀p2

مسابقه پس فردا شروع میشد ولی من زیاد بلد نبودم بازی کنم تو فکر بودم که یه گربه ی سیاه از زیر پام رد شد.میخواستم به مسئول مسابقه بگم که دیدم گربه داشت میرفت سمت بلک مون.اومدم داد بزنم و به بلک مون بگم که گربه داشت میرفت سمتش.

یهو گربه پرید روی شونه ی بلک مون.بلک مونم یکم براش شیر گذاشت روی زمین تا بخوره.فکر کردم شاید حیوون خونگیش باشه.یه لحظه ذهنم جرقه زد،چرا نمیرم از بلک مون بازی کردن رو یاد بگیرم؟؟

رفتم جلو و گفتم:"سلام"ولی چیزی نگفت فقط بهم نگاه کرد.بازم گفتم:"سلاممممم"بازم چیزی نگفت.منم این بار تو گوشش داد زدم:"سلاممممممممممممم"۳ متر پرید بالاو گفت:"چه خبرته"گفتم:"تو تو الان با من حرف زدی؟؟؟"گفت:"آره مگه نمیشنوی؟؟؟"

گفتم:"چرا میشنوم ولی باور کردنی نیست"گفت:"چرا؟؟"گفتم:"آخه شاین میگفت تو با کسی حرف نمیزنی"گفتم:"با بعضیا میزنم با بعضیا نه"فهمیدم که خجالتیه.گفت:"چیزی میخواستی؟؟؟"گفتم:"آره،میخواستم بهم بال اند وال یاد بدی"

یه نگاهی بهم انداخت و گفت:"باید فکر کنم الانم برو بیرون"من رفتم بیرون.ولی استرس داشتم که نکنه بگه تو فکر بودم که.......

هینطور که بالا گفتم اگه میخوای پارت بعدی رو ببینی لایک یادت نره هرچی لایک کمتر پارت بعد دیرتر☀