
هق چه زود منتشر میشن 😢 اینو هم گذاشتم بعدی رو شنبه میزارم😅🤟
پ ۵ ق ۱ : /فلش بک / مشتشو میکوبه وسط میز - اون چطور به ا/ت ی من دست زد ...... چطور جرعت کرد همچین کاری بکنه ؟......نه نه اون کسافت بیشعور چرای بهش دست زد خودم دست اون جانگ کوک رو قطعه قطعه میکنم لیوان مشروبش یه قلوب خورد و بعد کوبید تو زمین خودم میکشمش / پایان فلش بک/( ا/ت ) از خواب بیدار شدم سرم درد میکرد بعد دستشویی رفتم پایین تو حال هیچ کسی نبود هیچ کس خالی + کسی هست - ببخشید ترسیدم برگشتم نگاه کردم - ببخشید ترسوندمتون + ن نه اشکالی نداره - بفرمایید این طرف + باشه دنبالش رفتم رفتیم ت آشپزخانه میز چیده شده بود - بشینین .....آها راستی آشنا نشدیم من یونگی ام + منم ا/ت خوشبختم نشستم سر میز و شروع کردم به خوردن
پ ۵ ق ۲ : روز عروسیش (ا/ت ) : جینهو: هی ا/ت بیدار شو مثلا عروسیته هااا ا/تتتتتت با کلی گریه ای که کرده بودم بیدار شدم جینهو تا قیافمو دید شکه شد جینهو : ا/ت ...... چرا گریه کردی؟ چیزی شده؟ بغضم دوباره ترکید + جینهو....جینهو ....من.....من نباید ازدواج کنم......جینهو من ....میترسم فقط به خاطر اون بابابزرگ .....یه غلطی کرده و من دارم تاوان میدم ....جینهو کمکم کن ترو خدا نمیخوام .....نمیخوام با اون ازدواج کنم جینهو سریع بغلم کرد - شیشششش آروم باش اگه بابابزرگ بفهمه بد میشه آروم + هق هق هق - ت واقعا اونو دوست داری؟ + اهوم.....آره....من خیلی اشتباه کردم دوستش دارم ولی الان ......دارم با یکی دیگه ازدواج میکنم .....اون..... حتما داره عذاب میکشه ....همش تقصیر منه - آروم باش شاید یه کاری بتونیم بکنیم تا اینو شنیدم بلند شدم و تو چشماش نگاه کرد + چی بگو؟ بگو؟ - من فراریت میدم و خودم جای ت میرم + چطوری؟ - ببین ....نقشه رو توضیح داد + آره خیلی خوبه بعد منم میتونم برم از اون معذرت بخوام - اهوم....حالا مگه چیکار کردی؟ + خوبببب.......
پ ۵ ق ۳ : /فلش بک / رسیدم کنار یه دختره دیدمش دلم گرفت رفتم پیششون تا دیدم گفت - ا/ت بیبی اومدی؟ + آره اون دختره گفتش ^ ایشون کی هستن؟ - میشه تنهامون بزاری؟ بعدا میگم ^ ببین اگه چیزی باشه که بینمون وایسته داغونت میکنم فامستی؟ا/ت خوش بگذره بعد رفت و تنها شدیم - خوب خوبه خلوت شد دستامو گرفت - دلم برات تنگ شده بود دستامو کشیدم - ا/ت......چیزی شده؟ + آمم.......من دیگه نمیام پیشت - چی؟......چرا؟ چیزی شده؟ من کاری کردم ؟ بابابزرگت چیزی گفته؟ اومد نزدیکم رفتم عقب به همون تعدادی که اون قدم برداشت + چرا اینکارو با من کردی؟من دیگه نمیام پیشت - چی ؟ا/ت چی داری میگه؟ برگشتم خواستم برم دستمو گرفت کشیدم تو بغلش و محکم گرفتم - حق نداری بری....این حرفای بیخودی چیه میزنی واسه خودت؟هان؟ + ولم کن - نه نمیزارم بری نمیری + گفتم ولم کن یه فن زدم روش و ازش جدا شدم تقریبا ۳ قدم فاصله گرفتم افتاده بودم چشمام پر اشک بود - ا/ت........ انگشتری رو که خودش بهم داده بود رو انداختم جلوش و با سرعت تمام از اونجا دور شدم /پایان فلش بک /
پ ۵ ق ۴ : جینهو: خوب......از کجا معلوم خواهرش نبوده؟ + من اون دختره رو میشناختم - کی بود پس؟ + هانا......کیم هانا - هانا؟ نفهمیدم کیه؟ + اون روزا که میرفتیم باشگاه من کلاسم با هانا یکی بود - ما الان تقریبا یه سالی میشه بابابزرگ نمیزاره بریم اون باشگاه + همون روز آخر این اتفاق برام افتاد - خوب........باشه.....چی میشه گفت بهتر اینه بری از خودش بپرسی + اوهوم - الان برو یه حموم کن باید بابابزرگ گفت باید بریم خونه جانگ کوک آماده شی اینجا حرف و حدیث در میاد + باشه رفتم حموم .........بعد یک ساعت.......... تو اتاق جونگ کوک بودم خودش نبود داشتم لباس عروسمو نگاه میکردم باید جامو با جینهو عوض کنم تا اون آرایشگر نیومده ولی خوب نمیدونم کجا مونده دیر کرده
پ ۵ ق ۵ : نشستم رو تخت یونگی اومد تو - آرایشگر پایین منتظره + باشه ممنون بعد رفت عروسی بودم که از عروسیش میخواست فرار کنه کار سختیه خیلی سخت یارو وقتی بابابزرگمو راضی کرده حتما یه کاره ای هست ولی چی؟ این سوال هنوز تو سرم بود هرچند دیگه اهمیتی نداشت چون داشتم فرار میکردم + جینهو کجا موندی تو پس؟ که اومد تو اتاق سریع ایستادم + چرا دیر کردی کجا بودی؟ - ببخشید رفتم اونو رو خبر کنم + باشه - هی میگم جلو در خیلی نگهبانه سخته بتونی رد شی + با نقشت میریم دیگه - اهوم جینهو لباسو پوشید تور لباسو انداختم رو صورتش فهمیده نشه + تموم شد - من میرم در پشتی در پشتی + اوکی اوکی جینهو رف بیردن منم گوشمو چسبوندم به در ببینم چی میشه
صداهاشون میومد جینهو : ببخشید شما میتونین یه کمکی به من بدید؟ نگهبانا : ببخشید ما از دستورات پیروی میکنیم جینهو : اون وقت من با این لباس سنگین و این کفشا اگه بخوام برم پایین میزنم اون عکسای تو راه روتون میوفته بعد مجبورین به رئیستون جواب بدینا یه دقیقه به من کمک کنین چیزی نمیشع ک نگهبانا : خوب ........ باشه انگار رفتن صدای پاهاشون کم گم شد زدم بیرون اصلن خونه رو نمیشناختم! خوب ولی مجبور بودم از طرف مخالفی که دفعه قبل اومده بودیم رفتم از پله ها رفتم پایین ک سر از ی راه رو عمودی در آوردم یه بالکن جلوم بود و دور و بر پنجره سرمو چسبوندم و در پشتی خونه رو دیدم لبخندی زدم + خوب حالا چپ برم یا راست؟ میرم راست رفتم جلو پله بود انگار میخورد ب طبقه پایین خواستم از پله ها برم پایین که صدای دو نفر که حرف میزدن اومد.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خب امروز شنبه است چرا نزاشتی بزار دارم از فضولی میمیرم مغزمم هی داره سوال می پرسه
عالی بود پارت بعدی رو زودتر بزار
عالی بود
عالییییییی پارت بدو زود بزار
یک ساعت نشد گذاشتمش ^~^
چه زود انتشار پیدا کرد