7 اسلاید صحیح/غلط توسط: MAMOOR12 انتشار: 3 سال پیش 233 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
😐😑😐😑😑😐😐😑😐😐😑😐😑
من: امروز داشتم تو گوشی میچرخیدم حوصلم سر رفته بود😐با خودم گفتم چرا نیام داستانو برا شما بزارم😐واقعا متاسفم برا اختلاف بین پارت ها😅
میریم پیش گابریل : ... گابریل : اون فرد کی بود که همه نقشه های منو خراب کرد نورو😤 نورو : قربان اون جک بود😰 گابریل : جک دیگه کدوم.... (خودتون جاش بزارید) نورو:قربان اون سازنده معجزه گرهاست... گابریل : یعنی میتونم مجبورش کنم برام معجزه گر بسازه 😈 نورو : نه قربان شما نمیتونید این کارو بکنید😥 گابریل :-چرا اونخت 🤨😤 نورو :( کل داستان همون توضیح که تیکی و پلگ دادن) گابریل: هممم که اینطور 🤔 خوب ببینم اون جک کجا ها وارد عمل میشه ... نورو : جک معمولا فقط تو جاهای دخالت میکنه که اشتباه پیش بده مثلا تو زمان نباید اون اتفاقات بیفته یا زمین و جهان درحال نابودی باشن دخالت تو دنیای ما میکنه و گرنه معمولا تو میان بعد ها (میان دنیا ها) درحال نظارت و جنگ با موجوداتی که ما فکرشم نمتونیم بکنیم ... گابریل : هوممم به هر حال هیچ جیزی نمیتونه حلوی منو برای گرفتن معجزه گر های لیدی باگ و کت نوار بگیره😈یوهاهاهاهاها
تیکی : مرینتتتتتتتت.. مرینت : ها چی شده😨 تیکی: هر روز چی میشه😑 مرینت:-وای مدرسه تیکی بدو بریم😬 ( بریم به داخل مدرسه ) مرینت: وقتی به مدرسه رسیدم داشتم با تمام وجود می دویدم 🥵 که وقتی به کلاس رسیدممممم
وقتی وارد کلاس شدم با مخ افتادم زمین 🤕 خانم مندلیف:: مرینت زود تر باشو برو سر جات 😑 مرینت : ببخشید خانم 😅( رفت سر جاش ) الیا : امروز چرا دیر کردی دختر.. مرینت : مثل همیشه خواب موندم😅 الیا:از دست تو دختر 😂 .. بریم به زنگ تفریح .. مرینت : داشتم با الیا حرف میزدم که یهو دیدیم آدرین داره میاد سمتم😬نمدونم چرا حسم بهش کمتر شده بود اونقدر استرس نداشتم بع خودم اومدم دیدم آدرین داره صدام میکنه .. مرینت : ببخشید چیزی شده آدرین 😅 آدرین: اممم مرینت امروز پدرم ازم خواست تا بهت بگم بیای و ببینیش... مرینت: من چ...چرا من😰 آدرین: فکر کنم بخاطر طراحی هاته چون اون کلاهی که طراحی کرده بودی خیلی نظرشو جلب کرده بود 😁 و گفت بهش بگم کی میتونی بیای ببنیش.. مرینت : امممم فردا ساعت ۴ وقتم خالیه 😅... آدرین: اوکی پس بهش میگم اون موقع منتظرت باشه فعلا 😁 مرینت :-فعلا😅 ... الیا: هوممم میبینم با ادرین بی لکنت حرف میزنی 😜 مرینت : اره نمدونم چرا احساس میکنم حسم بهش کمتر شده😅 الیا :- چییییی😳 پس حتمی رو یکی دیگه قفلی زدی بگو اون کیه😜مربنت :چی میگی بابا😂 درون دل مرینت : ولی واقعا احساس میکنم کت نوار رو بیشتر دوست دارم😬 ... الیا : باشه ولی من از زیر زبونت میکشم بیرون😌 مرینت : باشه فعلا بیا بریم که زنگ خورد😁 الیا: تو خوب بلدی در بری ها😒( الیا تمام حرف های آدرین و مرینت رو شنیده و میدونه گابریل بهش پیشنهاد داده)
خوب میریم به فردا روز ملاقات گابریل و مرینت .... مرینت :وایی خیلی استرس دارم😬چیکار کنممممم😩 تیکی : آروم باش مرینت همچی مرتبه ریلکس باش گابریل حتمی تورو بع عنوان طراح قبول میکنه مرینت : امید وارم فعلا بدو تیکی باید بریم😵... میریم به جلوی امارت اگراست... مرینت : زنگو زدم یهو اون دوربین رو مخ اومد بیرون😐 دوربین (با صدای ناتالی) مرینت : سلام😅 ناتالی:مرینت دوپن چنگ؟ مرینت: بعله😅 ..ناتالی: بیاید داخل .. در باز شد... مرینت : وقتی رفتم تو ناتالی رو دیدیم ... ناتالی: از این طرف گابریل داخل اتاق کارش هست .. مرینت : وقتی رسیدیم جلوی در اتاق آقای اگراست که یهووووو
یهوووو ناتالی گفت : ببین دختر میدونم الان استرس داری اما یه نفس عمیق بکش و برو تو گابریل اونقدر ها هم ترسناک نیست ... مرینت : ممنون😅 .... نفس عمیق... و در زدم یهو یه صدا گفت بیا داخل وقتی رفتم داخل در پشت خودم بستم آقای اگراست رو دیدیم ... مرینت : سلام آقای اگراست 😅 ... گابریل: سلام مرینت فکر کنم بدونی چرا اینجایی مرینت : بعله برای صحبت درباره طرح ها من خیلی از طرحامو با خودم اوردم... گابریل: میشه بینمشون .. مرینت : ااا بله😅... طرح هاشو گذاشت رو میز جلوی گابریل ... گابریل : هوممم🤔 طرح های خوبی داری مرینت بیشتر طرح های مجلسی میزنی ... مرینت : بعله😅 گابریل: خوبه مرینت اگه بخوای میتونی برای شرکت اگراست طراحی کنی 🙂 ( دقیقا گابریل اینجا یه لبخند اینجوری زد😐) مرینت : واقعا 😍 ممنونم باعث افتخارمه کارامو از کی شروع کنم ... گابریل : فعلا نمایشی نداریم میتونی بری هر وقت طرح خواستم به آدرین میگم بهت بگه ... مرینت : ممنونم 😅 گابریل : دیگه میتونی بری ... مرینت : ممنونم خدانگهدار 😁 ... مرینت : وقتی داشتم میرفتم یهو آقای اگراست گفت
به سوال مرینت تو میتونی طرح های اسپرت هم بزنی ... ( منظورم مثل لباس های سلیقه الکسه من زیاد اطلاعات ندارم ببخشید😅) مرینت : ااا😰 نه راستش نمیتونم یعنی میتونم ولی خاطرات خوشی از اون موقع هایی که همچین لباس هایی رو طراحی میکردم ندارم😞 گابریل : اوه😮 ببخشید اگه ناراحت شدی ... مرینت. : نه مشکلی نیست خدانگهدار آقای اگراست... گابریل : خدانگهدار مرینت ... مرینت : وقتی از امارت رفتم بیرون واقعا شک بودم🥶 آخه چرا باز اون خاطرات به ذهنم اومد😖 درسته اون ماجرا مال خیلی وقت پیشه ولی به هرحال باز خاطراتش خیلی اذیتم میکنه😢 تیکی : مرینت خوبی ... مرینت : اره من خوبم تیکی ممنونم تو همیشه پبشم بودی😢 تیکی : من به عنوان دوستت همیشه علاقه دارم بهت کمک کنم مرینت تو بهترین صاحبی هستی که داشتم😄 مرینت : ممنونم تیکی ولی حالا بیا برگردیم خونه که حسابی کار داریم😁تیکی: بوریم😁
خوببب اگر دوست دارید بدونید اون خاطرات چی هستن که مرینت رو عذاب میدن حتمی پارت های بعد رو از دست ندید😁 خدافظ 😆
7 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
15 لایک
عالییییی👌❤
مغزم دیگه کار نمی کنه ۲×۲ چند میشد؟
عالی بود پارت بعدی
ممنون و ببخشید این چند روزه کار داشتم نتونستم ولی سریعا پارت بعد رو سعی میکنم بدم😁
زود خاطره مرینطو میزاری و گرنه توی........ جرعت داری نذار
ببینیم چی میشه شاید گذاشتمش پارت بعد😁
عالی بود ❤️🍫
ایشالا که توی همین پارت 6 میگی که چی بودن دیگه 😑🔪
ممنون و کی میدونه شاید بگم شاید نگم😜ولی زیاد باهاش کار داریم😁
بیبین هرکی میخوای باشی باش به خدا اگه ندی دستتو میزارم کف حقت چیز یعنی خقتو میزارم کف دستت
اگه منظورت پارت بعدیه تمام تلاشمو میکنم سریع بنویسم ولی اگه منظورت خاطره مرینته😁 اگه خواسته ها خیلی زیاد بود همین پارت بعد میگم و گرنه طبق برنامه خودم که معلوم نیست تو پارت چند بگم میرم جلو😜