
اینم از این قسمت واقعا شرمندم که انقدر دیر شد همش امتحان داشتیم ولی فردا هم قسمت ۳۲ رو مینویسیم و بعد روز جمعه وارد سایت میکنیم بارم ببخشید کمه نظرات فراموش نشع❤
رفتیم پیش نینو و الیا گفتم باید بریم سراغ بچه ها نمیتونیم اجازه بدیم بچه هامون دست لایلا و فیلیکس بمونن همه تایید کردن آدرین رو بلند کردم و گفت الان حالت خوبه؟ گفت با بودن در کنار تو هر لحظه بهتر میشم حلقش رو دستش کرد و بعد تغییر شکل داد الیا گفت : زودباشید نباید دیر کنیم ادامه از زبان ادرین
یکم بدنم درد میکرد ولی هنوز میدونستم گربه سیاه باشم .... کامن بهم نیاز داره و من کاملا آماده ام دست مرینت گرفتم و گفتم تصمیم نداری دوباره بشی بانوی پاریس؟ مرینت خندید و گفت تیکی بیا بیرون تیکی گفت : مرینت الان شما دقیقا میخواید کجا برید؟ ما که نمیدونیم اونا کجان نینو گفت : راست میگه رفیق الان کجا بریم؟ مرینت گفت مطمئنم براش یه راه حلی پیدا میکنم ولی اول باید بریم خونه ما گفتم بریم خونه؟ الیا گفت نکنه میخوای ... مرینت گفت جعبه!! گفتم راست میگی
مرینت گفت الیا متاسفم خودت میدونی که شما نباید از جای جعبه معجزه گرا خبر دار بشی? نینو گفت : حله مرینت، منو الیا میمونیم تا شما بیاد تایید کردم و گفتم مرینت بیا بغلم تیکی رفت تو کیف مرینت و بعد من چوبم رو از پشت کمرم برداشت و رفتم به طرف بالا خیلی طول نکشید تا برسیم خونه مرینت بدو بدو دوید تو اتاق خوابمون یکی از تابلو های رو دیوار رو برداشت و رمز صندوق رو زد و جعبه معجزه گر ها اومد بیرون
مرینت گفت روزی که من نگهبان شدم رو یادته؟ گفتم معلومه که یادمه مرینت گفت همونایی رو برمیداریم که اون روز هم بهمون کمک کردن(منظورش معجزه گر مار و اژدها هست) گفتم تو باهوش ترینی بانوی من?? مرینت گفت بسه دیگه الان وقت شوخی نیست ، تیکییی خال ها روشن و بعد تغییر شکل داد و معجزه گر اژدها رو کرد تو دستش و منم معجزه گر مار رو انداختم تو دستم همون موقع بود که لایلا اومد داخل کفشدوزک گفت : فقط همینو کم داشتیم داد زدم وای بانوی من تا حالا انقدر بد شانسی تو یه روز دیده بودی؟? کفشدوزک گفت : کم کم دارم حس میکنم تو هم داری شبیه کوامیت میشی???♂️ خندیدم و بعد به طرف لیلا حمله ور شدم
کفشدوزک زنگ زد به الیا و نینو که خودشونو برسونن و بعد داد زد تیکی ، لانگ ترکیب شید‼️ گفتم چرا من اینو یادم نبود؟??♂️و بعد داد زدم پلگ ، سس ترکیب شید و دوباره شدم اسنیک نوار گفتم بانوی من باور کن دراگون باگ بهت بیشتر میاد?گفت : بس میکنی یا نه؟ گفتم اره ببخشید و بعد رو کردم به سنجاب (لایلا) و گفتم: با بد کسایی در افتادی جونده? از زبان مرینت یه حس عجیبی بهم گفت که باید یجوری بکشونمش تا پشت بوم اروم اروم رفتم سمت پنجره و د اد زدم کت از این طرف ، و با وایپرنوار رفتیم رو پشت بوم
وایپرنوار گفت : فرصت دوم ، و قدرتش فعال شد ، یه چندباری جنگیدیم ولی نتونستیم موافق شیم تا اینکه زمان سس تموم شد و وایپرنوار دوباره شد هوم کت خودمون? گفتم : اژدهای آب ، و بعد تونستم لایلا رو با این حرکت متوفق کنم و بعد که دیگه راهی غیر از استفاده از اخرین برگ برندهام نداشتم . داد زدم گردونه خوش شانسی .... یه طناب افتاد تو دستم دوروبرم رو نگاه کردم سر طناب رو بستم به یه جای محکم ، به پیشی گفتم وایسه ان طرف بالکن تا وقتی من لایلا رو تاب دادم گربه بتونه معجزه گرش رو برداره،
دست سنجاب رو گرفتم و سر طناب رو با اونیکی دستتم گررفتم از پشت بوم آویزون شدم تا تاب بخورم و لایلا رو پرت کنم تو بغل گربه یهو طناب باز شد??و منو لایلا افتادیم پایین ، گربه داد زد نهههههه و پرید و وسط هوا منو گرفت و با چون دستیش منو نجات داد اما ... لایلا افتاد روی رمین ودیگه تکونی نخورد (اینم درخواست مرگ لایلا?) دست گربه رو گرفتم و دویدم به سمت حیاط گربه رفت سمت لایلا و یکم تکونش داد و صداش کرد ، که یهو دیدیم از سرش داره خون میاد...?
یکم رفتم نزدیکتر و نبضشو گرفتم ... هیچی نبض نداشت ? پریدم و عقب داد زد اوه خدای مننن ، نفس نفس میکردم... ترسیده بودم گربه گفت پنجه ها داخل ، بعد دستاشو گذاشت رو سینه لایلا و شروع کرد به احیای قلبی یکم گذشت ولی اون برنگشت? آدرین گفت:دیگه نمیشه نجاتش داد داد زدم : نههههه همش تقصیر منه ، من اونو کشتم من یه قاطلم....? وقتم تموم شد و مرینت شدم ، آدرین اومد سمتم : بغلم کردم و گفت تقصیر تو نیست هیجوره نتونستم جلوی خودمو بگیرم با اینکه لز لایلا متنفر بودم ولی مرگش برام عذاب وجدان اجاد کرده بود آدرین گفت نه تقصیر تو نیست ? انقدر خودتو مقصر ندون داشتم گریه میکردم که یهو صدای ماشین پلیس اومد?
به اطرافم نگاه کردم که بفهمم کی زنگ زدن و دیدم اشپز خصیم داره از ترس میلرزه و گوشیش دستشه آدرین گفت تو به چه حقی ... مامور پلیس حرفشو قطع کرد و گفت دستا بالا همه ترسیده بودیم به زور منو و ادرین رو سوار ماشین پلیس کردن و ... یکماه بعد. از زبان آدرین? من و مرینت رو حدود یک هفته بردن زندان یه مشکل اثاثی وجود داشت اینکه الان یکی از پلیس ها هویت مارو میدونست و این یکم هم واسمون بد بود هم واسمون خوب بود وقتی اومدیم بیرون سریع مهفی شدیم و رفتیم تغییر شکل دادیم و اونجوری بدون دیگع شدن بین مردم رفتیم خونه از شانس خوبمون خبرنگارا از چیزی خبر دار نشدن? ولی از نبودمون یکم داشتن شک میکردن دخترمون روهم پلیسا پیدا کردند توی زندان یه ملاقاتی با خواهر عزیزم و پسر خالم داشتم? ولی بالاخره برگشتیم خونه و مردم یکم از شک در اومدن?
نظرات فراموش نشه❤
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
سلام
شما نمی خواید این داستان رو ادامه بدید؟؟؟؟؟؟
عالیییییییییییی پارت بعدی رو بزار دارم دیوونه میشم😯😯😯😯😯
لطفا داستان من قلب یخی روهم بخوانید و در پارت۳ نظر بدید (۳قسمت داره و درباره ی میراکلسه)
عا لی عالی
دوستانم نظر عوض شده و دارم تمام سعیم رو روی قسمت ۳۲ میزادم پس ممکنه طول بکشه میخوام هم هیجان هم عشق و عاشقی داشتان برگرده به حالت اولیش از صبوریتون ممنونم ? خودمم اونقدرا از این حالت داستان راضی نیستم???
بزار دیگه تو نفر اول تستچی بودی ولی وقتی زندگی جدید من رو شروع کردی افتادی نفر ۴ رم و از وقتی دیر دیر گذاشتن هارو شروع کردی شدی ۱۰ ام زود بزار تا برگردی به نفر اول
عالی بود مثل همیشه لطفا ادامه رو زود تر بزار راستی مرسی که لایلا مرد
بهار جان لطفا بگو چیکار کنم برای داستانم ترو خدا
جالب نبود .انقدر دیر به دیر میزاری . تازه دو نفر هم هستید و به جای اینکه پیشرفت کنید دارید هر قسمت پست رفت میکنید من قبلا با علاقه داستاناتو می خوندم ولی الان شور و هیجانی داخلش نداره.یکی از مشکلات شما این هستش که تا یه داستان رو تموم نکردید رفتید داستان زندگی جدید من. با این کار طرفدارات از نصف هم کمتر شدن. واقعا برات متاسفم. ببین اون موقع تست میزاشتی بعد یه ساعت دو هزار نفر می خوندن الان از صبحه اومده دویصد تا بازدید کننده داشتی . این یه پست رفت خیلی عجیبه. اشتباه شما بهار خانم همونیه که گفتم. نباید دو تا داستانا با هم بچرخونی. تازه ببین هر روز زندگی جدید من رو میزاری.ولیMiraculous رو هفته ای یک بار تو واقعا تا قسمت بیست و پنج داشتی فوق العاده می رفتی ولی یه دفعه از دره افتادی.واقعا داستانات قشنگ بودن.حیف شد که همون روند رو ادامه ندادی.در ضمن اینو به عنوان یک انتقاد در نظر بگیر و ناراحت نشو.
خیلی بده که بیننده ها دیگه نیومده ببینن?اما تو بذار بعدی رو من می بینم و لطفا دیگه آخرین پارت باشه
مثل همیشه عالی بود ?❤
از داستانهای مهشید خیلی بهتره
خدا رو شکر لایلا مرد اما چرا مرنت از گردونه خوش شانسی استفاده نکرد ؟