بچه ها ببخشید ولی من دیگه این داستانو ادامه نمیدم چون کسی خوشش نمیاد و لایک و کامنت نداره و این پارت پارت اخره😔😔😥
از زبان مرینت: چند هفته از روزی که مارک بهم اون دستبندو داد می گذره و من خیلی فکر کردم و تصمیم گرفتم که با مارک باشم و امروز قراره همدیگرو تو پارک ببینیم دستبندو دستم کردم و رفتم سمت پارک وقتی رسیدم مارک اونجا بود منو که دید به طرفم اومد و بعد از سلام و احوالپرسی من اون دستیو که بهش ذستبند بودو نشون دادم و اونم خر کیف شد😂 و منو بغل کرد . فردا تو دانشگاه بعد از اینکه کلاس مد و طراحی تموم شد خواستم از کلاس برم بیرون که ادرین صدام کرد برگشتم بهش نگاه کردم گفت: مرینت هنوزم نمی خوای با من باشی ? من واقعا دوست دارم اخه چی کار کنم که باور کنی? ) تا خواستم حرفی بزنم مارک اومد و دستم و گرفت و گفت : عشقم بیا بریم .) ادرین چشاش از تعجب کف دستش بود😱 بعد با بغض گفت : پس انتخابتو کردی 😓😓 .) و بعد از کلاس رفت بیرون یکم عذاب وجدان گرفتم ولی خب تخسیر من چیه درسته پسر خوبو , مهربونو , جذابو , جنتلمنیو , بانمکو , 🤤🤤...صبر کن ببینم من چرا دارم به اینا فکر می کنم 😐😳 سرمو برای بیرون اومدن از این افکار تکون دادم و بعد با مارک رفتم .چند روز بعد از الیا شنیدم که ادرین از دانشگاه استفا داده و رفته به لندن
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
21 لایک
سلام نه بزار باشه من هرشب پارت میخونم پارت ها تمام شد میام سراغ پارت تو
من داستانت رو دوست داشتم😭
نه دیگ نامردی ممنوع من حالا نبودم ندیدم داستان هات را ک لایک کنم و کامنت بزارم از الان همه داستان های میراکلسی ک ببینم و لایک میزارم(اوه لایک میکنم)و کامنت میزارم قول میدم
نههه لطفا ادامه بده آخه من عاشق داستانتم🥺
راستی آجی میشی من کیانام ۱۳ سالمه🍡🌸
ممنون ازتون نمی دونم شاید فصل دوم رو بنویسم راجب مشکلاتشون در رابطهشون
وای من با داستانت تازه آشنا شدم واقعا عالی بود ای کاش زود تمومش نمی کردی اگه پارت هات رو بیشتر می زاشتی مطمئنم هی تعداد طرفدار ها بیشتر می شد به نظر من که این رو مثلا بگو خواب بوده و ادامه بده چون واقعا قشنگه
نههههه
نباید تموم میکردی 🥺