
ببخشید خیلی معذرت میخوام

(بچه ها عکس اسلاید عکس لباس مارینته یادم رغته بود پارت قبل بزارمش)از زبان آدرین:با انگشتم اشکشو پاک کردم که فک کنم تعجب کرد ولی به روش نیور.گفت:مجبور شدم بهش بگم بهم مشکوک شده بود که چرا گوشیمو جواب نمیدم منم مجبور شدم حقیقتو بهش بگم بعدش که فهمید امروز قراره ببینمتون عصبانی شد و در اتاقمو بست و قفل کرد که من نتونم بیام ولی من یه جوری اومدم و رفتم خونه دوستم آلیا و چون اونم عصبانی و نگرانم بود مجبور شدم به اونم بگم ولی اون مخالفت نکرد,خب البته یه دلیله دیگه هم دارم که نمیخوام بگم😭😭)دلم براش شیش سیخ جوجه کباب شد🍢یهو آدریانا اومد پیشمون و رو به مارینت گفت:چرا گریه میکنی مامانی)وقتی بهش میگه مامان دلم یه جوری میشه😋
مارینت آدریانا رو بقل کرد و گفت:چیزی نیست آدریانا دستم کثیف بود زدم به چشمم ازش آب اومد همین)آدریانا آروم روی پلکاشو بوسید و رفت☺وقتی رفتش مارینت بدونه اینکه بهم نگاه کنه گفت:میتونم دوباره برگردم پیش شما?)شوکه شدم اون که همش میخواست بره حالا میگه برگرده پیش من😶😳ینی انقدر از مامانش ناراحته🤔آروم باشه ای گفتم و تازه یه چیزی یادم افتاد.برگشتم سمتش و دستشو گرفتم و کشوندمش سمت خودم(منظورش اینه که کمرش چرخید و برگشت سمت آدرین)از چشماش تعجب میبارید.دستمو کردم تو جیبم و یه جعبه در آوردم ازش جعبرو باز کردم و بهش گفتم:مارینت من عاشقتم با من ازدواج میکنی?)بلند گفت:بلههههههه)و پرید بغلم☺
با تکونای یکی به خودم اومدم و چشمامو باز کردم دیدم مارینت داره منو تکونمیده فکر کنم رفته بودم تو خلسه😶از تو جیبم گوشیشو در آوردم و گرفتم به سمتش.چشاش برق زد و ازم گرفتش.چند ساعتی پارک بودیم و بعدش موقعه رفتن به مارینت گفتم که فردا شب ساعت ۲:۰۰ بیاد همینجا و اونم قبول کرد و بعد از خداحافظی با منو و آدریانا رفت سما خونه دوستش. از زبان مارینت:رفتم خونه آلیا و همه چیزو براش تعریف کردم.موافق نبود که از پیشش برم ولی اگه اونجا میموندم مامانم میومد دنبالم منو برمیگردوند خونه.خلاصه با هزار بدبختی آلیا راضی شد و رفتیم که شام بخوریم شام از بیرون پاستا گرفته بود و خودشم برای دسر سوفله درست کرده بود🍝بعد از خوردن غذا و دسر رفتیم تو اتاقی که خالی بود و آلیا با کمک من اونجا رو اتاق سرگرمی کرده بود.رفتیم اونجا و با چند تا آهنگ رقصیدیم(فک کنم اسمش {جاست دنسه}نمیدونم چون فقط یه بار با دوستم کردم پس دقیق نمیدونم اسمشو)
تا ساعت ۱۲:۴۲ رقصیدیم و بعد رفتیم سراغ گیم بازی کردن🕹بعدشم رفتیم ۳ تا فیلم دیدیم بعدم uno بازی کردیم که اون گراز🐗😒برنده شد.خلاصه ساعت نزدیکای ۷ بود که خوابیدیم(چقدر خوبه آدم با دوست صمیمیش تا صب بیدار باشه😋)احساس کردم شونم خیس شده چشمامو نیمه باز کردم و دیدم آلیا روی شونم خوابش برده و تفش داره میریزه رو شونم و میره تا پایین دستم😶🤢با شتاب پرتش کردم اونور که بدبخت یهو انگار بهش برق شده باشه پرید باشه و سیخ وایساد😅بعدم کلی فوش بارونم کرد و رفتیم برای صبحونه.بعد از خوردن پودینگ با سس کارامل و توت فرنگی شکلاتی🍮🍓🍫(کوف تت بشه😑)با هم رفتیم و وسایلای منو جمو جور کردیم.
کارمون که تموم شد ساعت ۵:۱۳ بود تعجب نکنید بستن چمدون طول نکشید اتفاقا ۱ ساعته تموم شد ولی ما ساعت ۳ بیدار شده بودیم😑خلاصه بعد از اون رفتیم بیرون و یکم گشتیم.وقتی برگشتیم ساعت ۷:۲٦ بود رفتیم و ناهار و شامو یکی کردیم و فیله سوخاری با پیتزا از بیرون سفارش دادیم و لمبوندیم😋🍕🍗بعدم تلویزیون دیدیم.ساعت نزدیکای ۱۱ بود که آلیا گشنش شد😐دروغ چرا منم کشنم شده بود😶رفتم و یه ندل درست کردم و خوردیم🍜بعدم ساعت ۱۱:۴۳ با آلیا خداحافظی کردم و رفتم همون پارکه.ساعت ۱۲:۰۰ یه ونه مشکی اومد و درو برام باز کرد منم سوارش شدم.خوشم میاد خیلیم وقت شناسه😶رفتیم عمارت و......
پوزش میطلبم بابت تاخیر بچه ها لطفا درکم کنید منم یه سری مشکلات دارم داخل زندگیم و نمیتونم هر وقت بخام بزارم پارتارو پس لطفا کمتر غر بزنید که کم مینویسم یا دیر میدم سعی میکنم پارت بعدو زود تر یه هفته بدم ولی قول نمیدم❤برا بعدی نظرات و لایکا مهم نیست🎈خداحافظ💛⭐
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
بچه ها پارت توی بررسیه💋بازم بابت تاخیر معذرت میخوام
بعدی رو بزار اجی
اجولی عالی بوددددددددد
اولین تک پارتیم از بتس رو گذاشتم ماله کوکا برید بخونین
عالی بود پارت بدش بده لطفااااااااااا
بعدی رو بزار
احتمالا فردا یا امروز میزارم
هرچه سریع تر بهتر دارم دغ میکنم
بی نظیره
داستانت عالیه ، محشره واقعا داستانت قشنگه
لطفاً پارت بعدی رو زودتر بزار
دقیقا درسته بازم بزار
عالی بود 👏🌹
عالی بود
پارت بعدی رو زود بزار
عااااااااااالیییییییی بود❤❤❤❤❤❤❤❤