
اینم از پارت بیست و چهارم امیدوارم خوشتون بیاد و نظر فراموش نشه.?
از زبان ادرین: نقشه این بود. من و مرینت خسته کننده و جوری که خسته نشیم با هم مبارزه میکنیم. بعد اونا ناچار میشن که با ما مسابقه بدن تا برنده و بازنده مشخص شه. ( اونا: روح جنگل قبلی که بازنشسته شده و همینطور رهبر گربه سانان قبلی که بازنشسته شده) خلاصه وقتش بود. کش و قوصی به خودم دادم و به مرینت گفتم: من اول میرم. برو بیرون. رفت بیرون از میدون که یکدفعه روح جنگل قبلی گفت: بایست. مرینت ایستاد. ادامه داد: با هم ،با هم مسابقه میدیم.
با تعجب نگاهشون کردم. اما مثل اینکه چاره نبود . سلاحمو آوردم بیرون و با اشاره سر به مرینت گفتم: ما میتوانیم.
رفتم جلو که با رهبر گربه سان ها روبرو بشم. موهاش مشکی بود و چشماش هم مشکی بود. لباس خیلی پف داری تنش بود اما مَرد بود. لباسشم مشکی بود. فکر کنم باید اسمشو میزاشتن مشکی.? رفتم جلو و گفتم: چی صدات کنم؟ گفت: اسمم لرد تاریکیه. گفتم: اها منم کت نوارم. گفت: قراره بمیری. گفتم: خیلی به خودت مطمئنی. گفت: بعد پنجاه سال تجربه؟ معلومه که هستم.? گفتم: بهت نمیخوره..... حرفمو قطع کرد و گفت: من تو جنگل بزرگ شدم و الان شصت و دو سالمه. گفتم: منو یاد یه نفر میندازی که بهش میگفتم پیری. گفت: قبل ازینکه بتونی حرفی بزنی مُردی.
بعد ناغافل حمله کرد. خیلی قوی بود . هم ضربه هاش هم جادوش. شروع کردم مثل مرینت و من هر کدوم یه خراش مینداختیم رو همدیگه. رفتم سراغ جادو. یه جن رده بالا احضار کردم اما اون یه رده بالا تر احضار کرد و جنش با جن من درگیر شد. رفتم سراغ جادوی سیاه،خب.....نباید زیاد ازش استفاده کنم اما الان نیازمه. وردو خوندم مه سیاه از ناکجا آباد اومد و بهش ضربه های قدرتمندی زد. حتی زخمیش هم کرد. یکدفعه اون یه ورد خوند که من تا حالا نشنیده بودم.
بعد به دیوار پشتم کوبیده شدم. کمرم داغون شد بلند شدم و یه لگد خواستم بزنم به کلش که جاخالی داد و یه مشت زد تو شکمم نمیدونم چرا انقد سوخت. یه مشت بهش زدم عقب عقب رفت. افتادم روش داشت بیهوش میشد که یه ورد خوند و هوشیار شد. یه لگد با جفت پا زد تو شکمم و من پرت شدم عقب. یه سنگ تیز دقیقا کنار سرم بود،خیلی شانس آوردم.
تازه به شکمم نگاه کرد،دیدم داره ازش خون میاد به دستش نگاه کردم یه پنجه بوکس داشت. داشت میومد طرفم رفتم جلو حرکات دفاعیشو حفظ بودم پس حمله کردم و تقریبا ضعیفش کردم. بعد یکی از خنجرامو برداشتم و رفتم روش نشستم خنجرو بردم بالا یکدفعه یه ضربه به سرم خورد و پرت شدم عقب. چشمامو باز کردم داشت سرم خون میومد و سرم بدجور صدمه دیده بود. چشمام که دید، دیدم روح جنگل سر لرد تاریکیو گرفته و میگه: خوبی؟
تقریبا شاخ در آوردم یاد مرینت افتادم رفتم ببینم حالش خوبه یا نه. به سختی بلند شدم و از کنار روح جنگل و رهبر گربه سان گذشتم . دیدم مرینت هم شاخ در آورده اما زخماش از مال من کمتره? رفتم جلو و گفتم: خو....ب....ی؟ گفت: ممنون اما تو خوب به نظر نمیای و به سرم اشاره کرد. گفتم: نه.....این.....خوب میشه? گفت: شک ندار...... یکدفعه یه چیزی پرید روم نتونستم نفس بکشم، اما سوزش هایی رو روی سینم حس میکردم. یه جن شیردال رده بالا بود. داشتم میمردم. داشتم همینطوری به همین آسونی میمردم. هیچی نمیدیدم. فقط نعره های یک زن که میگفت: بمیر گربه ی نحس.
بقیش از زبون مرینت چون......خودتون میدونید.
یکدفعه یه چیزی افتاد رو ادرین. ادرین حتی نمیتونست چیزی بگه یا حرکتی بکنه که کمک بخواد. پس من رفتم سراغ روح جنگل. رفتم جلو دیدم رهبر گربه سان نه تنها ضعیف شده بلکه جن و ضربه های ادرین تقریبا اونو کشته. اما.......یه چیزی اونجا بود.......سَم، یه شیشهکه روش نوشته بود سم دست روح جنگل بود و با اون یکی دستش داشت ادرینو میکشت? اِی ......( خودتون یه چیزی بگید) خلاصه رفتم سراغ رهبر گربه سان ها و از صحنه خارجش کردم و دادم دست درمانگاه اینا( اون دورو بریا جرئت ندارن برن تو میدون جنگ). بعد صدای بمیر گربه ی نحس رو از روح جنگل شنیدم و ادرین دیگع تکون نخورد. یجورایی ادرین مرد. رفتم سمت روح جنگل و با هزار بدبختی شکستش دادم. بعد تبدیل شدم. یه لباس جدید و زیبا داشتم که......الان وقتش نیست ادرینو برداشتم و بردم سمت درمانگاهشون.
( چون یکم زیاد شد میریم جلو)خلاصه بعد از یک ماه ادرین خوب شد. منم رفتم تو قصرم مسابقه پریروز برگزار شد و ادرین شد رهبر گربه سانان. رهبر گربه سان قبلی زنده موند اما روح جنگل رو اعدام کردند چون اونکار هارو کرده بود. من دارم رو آشتی دادن قبیله ها کار میکنم چون زودتر از ادرین رفتم تو قصر و با آداب و رسوم و اینجور چیزا آشنا شدم.
تقریبا یه نظریه هایی دارم اما قبلش میخوام به استاد فو نامه بنویسم. پس نوشتم که چه اتفاقایی افتاد و من روح جنگل شدم و میخوام هر چه زودتر قبیله هارو آشتی بدم. دارم دنبال یه جانشین میگردم اما یه نظریه دارم . اگه استاد فو خودش بتونه بیاد اینجا عالی میشه. تازه الان من نگهبان معجزه آساهام پس مشکلی پیش نمیاد، مطمئنم.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
اگه ارباب شرارتو اضاف کنی و کاری کنی کفشدوزک رو اثیر کنه عالیهاا?
پارت بعدی رو همین الان گذاشتم.☺
بچه ها بابت نظرات ممنونم و اینکه....بخاطر اینکه نتم ضعیفه پارت بعدیو دیر تر میزارم.لطفا صبور باشید. ممنون که درک میکنید.?
بابت همه نظراتتون متشکرم. واقعا بهم روحیه میدن،اما پارت بعدو هنوز ننوشتم به محض نوشتن قرار میدمش تو سایت. ممنون که صبورید و درک میکنید.?
سلام خیلی این قسمت هم قشنگ بود
عالی