اوکی میدونم که شما التن دوس دارید سرمو بکنید ولی پارت بعدو نمیتونم بعد این بنویسم همینم به زور دارم مینویسم تازه خداروشکر کنین مث جرمی نیسم سه ماهی یه پارت بدم
امیلی خانوم تفنگی که از الکساندر گرفته بودو به کمرش وصل کرد و با یه حرکت خفن دستای اونو از پشت گرفت من و آدرین از شک دهنمونم باز نمیشد چه برسه به حرف زدن امیلی:نگران نباشین پلیسا دارن میان صدای آژیر پلیس اومد و بعدش پلیسا اونو بردن امیلی:اون یه سلول مخصوص داره نمیتونه فرار کنه آدرین:مامان!امیلی خانوم وایساد:بله؟آدرین:تو....چط...و به اطراف نگاه کرد امیلی:اینجوری بگم که تنها کسی که دوست داره کاراگاه بازی در بیاره شما نیستین😉راه بیفتین بریم خونه مرینت:تازه به خودم اومدم و یادم افتاد چی شده بوده و بعد از اینکه فکر کردم این قراره آخرین حرفم و بزنم چیو به عنوان آخرین حرفم انتخاب کردم😵سریع از اونجا رفتم امیلی:این چرا رفت؟؟؟آدرین:فک کنم دلیلشو بدونم😄😂مرینت:از اونجا رفتم و همینطور توی خیابونا میگشتم و با خودم فکر میکردم من چی گفتم؟؟؟؟ولی آدرینم حرف منو زد یعنی اونم....یهو جلومو دیدم😳😳😲😲
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
53 لایک
من حدود ۱ ماه پیش داستانت تموم کردم ولی بازم از اول دارم شروع میکنم خیلی باحاله و اینکه خدایی مردا نمیتونن بزای اولین تجربه هوندا ۱۰۰۰ سوار بشن😕
نیاز به سانسور نیست
عالیییییی❤❤
عاشقش شدم بعدی رو زود بزار لطفا
راستی لطفا به داستان های منم سر بزنید و خواهش میکنم نظر بدید
ممنون ❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤🌹🌹🌹🌹🌹
عالی بود بعدی رو زود بزار
داستانت محشره😍😍😍😍😍😍😍
بعدی رو زودتر بزار
عالییییییییییی بود لطفا بعدی رو زود بزار🙃🌝
گفتی دو پارت میدی
وااااااایییییی😍😍😍عاااااالییییی بوووددد💖💖💖💖
بعدی رو زود بزار🥺🥺