سلام بچه ها 👋اینم از قسمت یازدهم قسمت بعدی یا دو قسمت دیگه قسمت آخر ماست😍 اما قول میدم خیلی سریع فصل ۳ رو بنویسم چون فصل دوم با پایان باز تموم میشه و احتمالا فصل ۴ هم داریم چه اتفاق ها که قراره بیوفته بریم واسه این قسمت کامنت یادتون نره🌹
اون آقای ناکس بود😰(اقای ناکس اینجا اقای ناکس اونجا اقای ناکس همه جا😅) در حالی که داشتم از ترس میلرزیدم پرسیدم:«اینجا چه خبره😰» اون با لحنی عجیب گفت:«اگر چیزی که میخوام رو بهم نگی اتفاق خوشایندی قرار نیست بیوفته» اومد روی لبه ی تخت نشست و پرسید:« از راه آسونش جلو میریم روی گردن تو جای یه دندون نیش این به معنای اینه که تو داشتی به سمت قلمرو خونآشام ها میرفتی و یه یکیشون بهت حمله کرده شانس آوردی که زنده موندی حالا بهم بگو اونا کجان» من که واقعا یادم نمی اوند برای همین یکم وقط خریدم تا بتونم دستمو باز کنم گفتم:«خب اگرهم تو اونارو پیدا کنی نمیتونی دووم بیاری مثل یه تیکه گوشت دخلتو میارن😅» ناکس با قدرت گفت:«نه! دیگه نه! من تونستم به کشف جدیدی برسم من نقطه ضعف خونآشام هارو پیدا کردم من فهمیدم که ترکیب خون یه خونآشام پیر با یه اسید مخصوص بدست اومده از نیش عقرب سلاح کشتار خونآشام فقط کافیه گلوله هامون رو با این ماده ی خطرناک آغشته کنیم و بعد تا چشم کار میکنه جسد روی زمین😈» یکم مکث کردم و گفتم:«ایده ی خوبیه فقط یه مشکل کوچیک داره باید دست هامو محکم تر میبستید😉» سریع دست هامو بستم و با سینی ابزار جراحی زدم تو صورت ناکس😅» به سرعت به طرف در اتاق دودیم اما قبل از اینکه خارج بشم یهو انرژیمو از دست دادم و بیهوش افتادم جلوی در اتاق😖(عکس اقای ناکس)
7 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
1 لایک
محشر بود 💓 💓
منم همه مدلی داستانو دوست دارم 👩❤️👩
خیلی عالی 👌🌸🌸
من که شخصا همین مدلی داستان رو دوست دارم ✌