
سلام👋🏻پارت سوم
کمپانی_چند ساعت بعد) همگی مشغول تمرین بودن و ساعت تمرینش به اتمام رسید ۱۰ساعتی میشد که تمرین کرده بودن ....وقتی همگی ساعت رو دیدن که وقت تمرین تموم شده پخش زمین شدن جیمین با حالت خستگی که انگار تو بیابون افتاده بود گفت@نمیشه همینجا بگیریم بخوابیم؟...دیگه نمیتونم رو پام وایسم🥵 جیهوپ چشماش رو بسته بود و گفت$امروز خوب پیش رفتیم ولی موندم الان به جین چی میگذره یونگی به صورت دمر خوابید و گفت£بهتر نبود به جای نگهداری از اون بچه فقط خانوادش رو پیداکنیم...؟ جیهوپ چشماش رو باز کرد و رو به جیهوپ کرد$پس ما داریم چه میکنیم بنظرت؟ حالت چهره جیهوپ متعجب و مشکوک مانند شد$راستی...شما سه تا مگه پاتون تو گچ نیست چرا اومدید کمپانی اونوقت؟ ته و کوک و ارام:همینطوری... جیهوپ سرش رو به زمین کوبید$قانع شدم😐 ...ولی یه حسی بهم میگه الان جین بدجوری داره بدبختی میکشه 😑شما سه تا اونجا میموندین کمکش میکردین چیزی ازتون کم میشد؟🤨 ته و کوک و ارام سرشون رو به راست و چپ تکون دادن و گفتن:نه..ماهمینجا راحتیم @الان تصمیم ندارید به خونه برید شماها؟چرا مثل این سه مجسمه افسانه ای شدین😑 تهیونگ و کوک ارام رفتن به سوی خونه... $یونگی پاشو....نخواب میگم پاشووووو £ سکوت پیشه کن بزار دراسایش باشم $خداونداااااا😫.
(خانه) ا/ت:اخیش بلاخره گرفتیمش☺ ا/ت داشت نفس راحت میکشید که یه دفعه بازهم صدای شکستن چیز دیگه ای اومد😐 ا/ت که چشماش رو بسته بود و داشت نفس عمیق میکشید یه دفعه چشماش باز شد و با دیدن اون صحنه میخواست از دنیا استعفا بده😶 هیونا رفته بود اتاق کوک و تمام رنگ های نقاشیش رو شکسته بود😶 جین هم مثل یک مجسمه فقط داشت به کارهای هیونا نگاه میکرد... ا/ت: یاااااا خداااااا هیونا چیکار کردیییییی😵جین چرا کاری نمیکنی؟!🤨 جین عاحی سر داد و گفت+من دیگه از دست این بچه د-ی-و-ا-ن-ه شدم!!!!....امروز هر چی بود و نبود خراب شد و رفت...بشقابا شکسته شده درکابینتا در رفته...پرهای مبل ها کنده شده و الان هم رنگ های اتاق کوک به فنا رفتتتتتتت!!😤...خدایا من بای........
جین خواست ادامه حرفش رو بزنه که هیونا از اشپزخونه داد زد:خاااالههههه این چیه؟! جین و ا/ت خشکشون زده بود.... +صبر کن ببینم مگه همین الان پیش ما نبود!؟🤨😳چطوری رفت اشپزخونه!؟😳🍂 ا/ت:هیوناااااا به ماشین لباسشویی دست نزننننن.....نهههههه جین و ا/ت دویدن به سمت اشپز خونه...هیونا هم میخواست به درجه های ماشین لباسشویی دست بزنه... +هیوناااا بهت هشدار میدم به ماشین لباسشویی دست بزنی کلاهمون میره توهم!! ا/ت ارنجش رو به دست جین زد و گفت:هی!این ادم بزرگ نیست که اینطوری حرف میزنی باهاش....دوستانه عمل میکنیم! +باشه بابا دستم داغون شد😑.... ا/ت:روش اول ....از راه جایزه دادن میریم حتما جواب میده🙂👍🏻 +اخه جایزه مون کجا بود!🙄 ا/ت:اب نبات چوبی...😐👍🏻 دویو اندرستند؟! +یس آف کورس!👍🏻🙄.....
چند دقیقه بعد) ا/ت:هیوناااااا!بیاااا هیونا درجا به سمت ا/ت دوید ...... ا/ت:اگه دختر خوبی باشی و به جایی دست نزنی ....بهت جایزه میدم😇 هیونا:چه جایزه ای؟ ا/ت:اونو دیگه بهت نمیگم ....اگه دختر خوبی باشه بهت میدم وگرنه..... ا/ت داشت حرفشو میزد که جین یه دفعه پرید و سط گفت+وگر نه کلامون میره توهم😐👀 ا/ت به جین نگاه کرد و تو چیمیگی این وسط خاصی تو چشماش موج مکزیکی میرفت.....و جین فهمید که باید سکوت پیشه کنه و سوتی نده...و بله نقشه ی ا ولشون به نابودی کشیده شد...😐🍂 ا/ت دست به سینه نشست ......ا/ت:میریم سراغ نقشه دوم😐👊🏻 _____________________________________ جیمین=اخیش....رسیدیم....☺ تهیونگ بویی رو احساس کرد و گفت:بوی رنگ میاد!😳 ارام=حتما یکی از همسایه ها دیوارشونو رنگ میزنن🤷♂️ کوک:نه.....این شبیه به بوی رنگای خودمه!😐 جیهوپ:خب.....پس حدسم درست بود🤝🏻🙂
همگی به سمت جیهوپ برگشتن .....و جیهوپ ادامه داد: خونه.....به فنا رفته🙂🍂 بقیه چشماشون چهار تا شد و حتی کوک هم دستش رو گذاشت رو قلبش... یکی از همسایه هاشون که خانم پیری بود بچه ها رو دید:اوه سلام پسرا👋🏻😊 بقیه هم سلام کردن خانم پیر:راستی از خونتون خیلی سر و صدا میومد صدای شکستنی هم همینطور...میخواستم بگم که....یکم مراعات حال مارو هم بکنید😊(و بعدش رفت) جیهوپ به صورت تاکید مانند سرش رو تکون داد :دیگه مطمئن شدم خونه خراب شدیم🙂.... بقیه در چند لحظه هنگ کرده بودن و لی یه دفعه به سمت در هجوم بردن و رفتن داخل که با صحنه ای رو برو شدن......خونه که کاملا تمیز بود!😐🍂
بقیه در چند لحظه هنگ کرده بودن و لی یه دفعه به سمت در هجوم بردن و رفتن داخل که با صحنه ی ای رو برو شدن......خونه که کاملا تمیز بود!😐🍂 یونگی:اینجا که خبری نیس! ا/ت از داخل اتاق امد بیرون:عه! سلام اومدیدن؟☺👋🏻 یونگی=نه ....اومدیم سر بزنیم 🙄... و بقیه خندیدن..... نامجون:خب پس همهچی خوبه و ما الکی نگران بودم😊.......راستی جین کجاست؟ ا/ت: خب...اون؟....الان میاد اره😅 نامجون به سمت اتاقش رفت ولی ا/ت گفت : نه نه نه اوپا اونور نرووو اونور نهه😬 اما دیگه دیر شده بود و نامجون در رو باز کرد و سیل عظیمی از وسایل خورد شده خونه به همراه جین بیرون اومد و نامجون لای اونا غرق شد......😐🍂🍂
کوک تا رنگهاشون دید دستش رو روی قلبش گذاشت و غش کرد.... تهیونگ هم هی به پیشونیش میزد....جین که زیر وسیله ها مونده بود دستش رو اورد بالا و درخواست کمک کرد +دارم له میشم...کمکککک...🍂 جیمین هم تا وسایل خورد شده اتاقش رو دید غش کرد....و جیهوپ هم سرشو به دیوار میکوبید و هی میگفت شوگا شوگا.... و شوگا هم پوکر مانند داشت صحنه رو نگاه میکرد و به خودش میقبولوند که چطوری این همه وسیله تو اون اتاق فسقلی جا گرفته... ادامه دارد.....😁👋🏻
و پایان....امیدوارم خوشتون اومده باشه🤝🏻🙂 لایک و کامنت فراموش نشه نظراتون برام هم مهمه هم ارزشمند💕 خدانگهدار💕👋🏻
❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
فالویی بفالو وگرنه انفالو
فالویی
عالی بود بعدی
ممنونمم💜
بی صبرانه منتظر پارت بعد هستم
💜💖
واییی عالیییی بود من غش کردم از خنده 😂😂
پارت بعد رو کی میزاری ؟
میزارم حتما،چون یادداشت هام پاک شده ،ممکنه طول بکشه😉💖
عالی بود 🥳😍🥺😍🐰🍓💕
پارت بعد پلیز😘
ممنونم🌺💕
حتما😉👍🏻