
سلام سلام اینم از قسمت دهم لطفا لطفا لایک و کامنت و فالو کنین (فالو =فالو) چون اگر اینکار ها رو نکنین زحمات من به هدر میره من گناه دارما تازه به خاطر اینکه زیاد سرم تو گوشی بوده چشمام ضعیف شده و نمیتونم زود به زود داستان و تست بزارم پس لایک و کامنت و فالو فراموش نشه

(خب مثل همیشه از اسلاید اخر قسمت قبل شروع میکنیم) رفتیم اماده شدیم و همینطور قبلش کادو ها رو بسته بندی کردیم من لباسم رو پوشیدم و مو هام رو باز گذاشتم یکم ارایش هم کردم یک جفت دست کش مشکی و یک کیف گلبهی هم دست گرفتم (عکس اسلاید عکس مرینت و لباسش) کادو ها رو گذاشتیم روی میز چون همه جا رو از قبل تزئین کرده بودیم نیازی به تزئن نداشت همه مهمون ها رسیده بودن و همینطور دوست های بابا و عمو بابا داشت ما رو به دوستاشون معرفی میکرد که یهو یک نفر که نباید میدید مارو دید اون کسی نبود جزززز.....
الیااااااا وای خدا بد بخت شدمم اون اینجا چیکار میکنه؟منو دید؟ وای اینو کی دعوت کرده بود ؟ سریع رفتم پیش بچه ها منظورم از بچه ها ادلی آدرین امیلیا ماریا و مارسل هست و بهشون گقتم:بچززززز شما ها الیا رو دعوت کردینن؟؟؟؟؟؟🤨🤨🤨🤨 همه گفتن نه پس سریع رفتم بابا رو کشیدم کنار و ازش پرسیدم :بابا اون دختره که روبه رومون بود رو دیدی گفت:اومم منظورت اون دختر مو قهوه ای با پیرن چهار خونه رو میگی؟ مرینت :اره حالا بگو تو دعوتش کردی مارک: خوب اون دختر سر اشپز امروز هست و برای کمک بهش اومده مرینت وایی نههههههه از زبان الیا: اول های مهمونی فکر کردم مرینت رو دیدم ولی مطمئن نیستم که خودش بود یهو بچه ها رو دیدم که اومدن سمتم (SA:کدوم بچه ها الیا:اینقدر خنگی LK:هی هی هی دفعه آخرت باشه که به دوستم میگی خنگا SA منظور خره از بچه ها آدرین امیلیا ادلی ماریا و مارسل هست الیا:اره هییییی صبر کن صبر کن کی خره ؟LK:معلومه ... اههه ولش کن بیا برو ) بهشون گفتم اینجا چیکار میکنین گفتن تو اینجا چیکار میکنی امشب تولد فیلیکس هست الیا : پس خود فیلیکس کو مارسل: بهش گفتیم مر.. او یعنی مامانش مریض شده اونم رفت تا براش گل بگیره و وسایل سوپرایز 🙂الیا:وسایل سوپرایز واسه چیه ؟ آدرین:والا خودمون هم نمیدونیم
از زبان مرینت : بچه ها الیا رو بردن بیرون و باهاش حرف زدن و برگشتن داخل منم رفتم پیش الیا الیا گفت: هی دختر اینجا چیکار میکنی ؟ مرینت: اااا اخه میدونی چیه مامانم با مامان فیلیکس دوسته و منم اومدم تولدش الیا : اها که این طور🤨راستی دختر چقدر لباست قشنگه چه از کجا خریدی؟ مرینت :فعلا ولش کن بیا بریم پیش مامانت میخوام باهاش آشنا شم از زبان آدرین: بعد از صحبت با مامان الیا فیلیکس زنگ زد و گفت دارم میام پس ماهم رفتیم آماده شدیم بعد ۱۰ دقیقه زنگ در خورد و در رو براش باز کردیم همه چراغ ها رو خاموش کردیم و وسایل رو مثل نخ شادی و برف شادی رو توی دست گرفتیم که یهو فیلیکس اومد داخل چراغ رو روشن کرد و ما هم برف شادی و نخ شادی رو ریختیم روی سرش و همه با هم گفتیم سوپرایززززز بدبخت مثل گچ که چه بگم مثل دیوار سفید شد🤣🤣
از زبان فیلیکس :بهم گفتن مرینت مریض شده سریع خودت رو برسون خداییش خیلی بیشعورن بهم گفتن مرینت مریض شده من دیگه عمرا حرفشون رو باور کنم بلند داد زدم : خیلی بیشعورییییییینننننن ای که هیچیش نیست من همتون رو میکشممممممممم . بعد افتادم دنبالشون دیگه هم من هم بچه ها نفسمون بالا نمیومد از بس که خسته بودیم افتادیم رو زمین یهو ....
از زبان مرینت : یه صدای بلندی اومد اونون اون یه شرور بود داشت میگفت مرینت خیلی مشکوکی امروز میفهمم چی رو داری از من پنهان میکنی واییییییییییی نهههههدباید برم تغیر شکل بدم ( خب چون تو توضیح دادن مبارزه خوب نیستم مریم بعد از مبارزه) اوفف چه مبارزه سختی بود خیلی خسته شدم به الیا گفتم اگر دوستت یه چیزی رو ازت قایم میکنه حتما دلیلی داره وقتی زمانش برسه حتما بهت میگه پس زیاد پا فشاری نکن همه چیز زمان خودش رو داره خب دیگه وقت رفتنه خدافظ👋
خب اینم از این قسمت ببخشید اگه کم بود همین جوری که توی معرفی گفتم چشمام ضعیف شده و نمیتونم زیاد گوشی دست بگیرم پس اگر دیر شد و کم شد ببخشید و اینکه میخوام یه داستان جدید بنویسم اما اون از میراکلس نیست
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
سلام پارت بعدی کی میاد
سلام داستانت عالیه و پارت بعدی رو زود بزار میشه داخل مسابقم شرکت کنی
مرسی گلم چشم
عالی بود پارت بعدی
مرسی
بالاخره بعد از هزاران قرن اومددددددد :/
خیلییییی کم بود 💔
خیلییییی دیر شد 💔
پارت 11 رو خیلییییی زودتر بزار 🌈
و همینطور خیلییییی بیشتر بنویس لیدا جون 🌹
ببخشید دیگه چشمام ضعیف شده چشم قسمت ۱۱ رو امروز شروع میکنم بنویسم
عالی بود راستی لیدا تو شیراز هستی؟
منم شیرازی ام و میرم کلاس هفتم
مرسی عزیزم اره من شیرازم
خوشبختم
عالی بود عشقم
مرسی جیگر
آجی میشی؟
اره
مرسی😍
من سارا هستم ۱۳ سالمه میرم کلاس هشتم و اصفهانیم و شما؟
منم لیدا ۱۳ سالمه و میرم کلاس هشتم مثل خودت و شیرازیم
خوشبختم💋💖
عالی بود مثل همیشه😍😍😍😍😍
مرسی گلم
جالب بود
مرسی
عالی بود
مرسی