
سلام دوستان ببخشید 🙏 یک مدتی نبودم یکم افسرده شده بودم حس نوشتن نداشتم حالا براتون یک چیز جالب آوردم امیدوارم به دلتون بشینه 🌹
شما به عنوان یک مریض قراره برید بیمارستان همین که از ماشین پیاده میشوید میروید داخل(پذیرش) آلیا سزر :به فرمایید چه مشکلی دارید (شما مشکلتون را شرح میدید) آلیا :پ ستار آقای لاهیف (همون نینو) شما را همراهی می کند که بروید اتاق دکتر نینو :سلام بفرمایید (میروید به طبقه سوم بیمارستان) نینو:ببخشید 🙏 یک لحظه به آقای دکتر خبر بدم آقای دکتر یک مريض دارید آدرین :بگو بیاد داخل(شما هم نمیدونم چه واکنشی دارید 😅😂چند لحظه منتظر میشید) آدرین :بفرمایید بشینید مشکلتون چیه درخدمتم (شما مشکلتان را توضیع دهید من مزاحم نمی شوم... 😚
آدرین :فهمیدم،؛ الو پرستار رو بفرست بالا اتاقم جولیکا،میاد تو جولیکا :آقای دکتر گفتید من بیام آدرین :بله ایشون رو ببرید آزمایشگاه چون آزمایش خون میخوام برای روز دوشنبه در ضمن به خانم دکتر بگید بیاد اینجا کارشون دارم جولیکا :چشم ببخشید چند لحظه منتظر بمانید تا به خانم دکتر خبر بدم (شما هم که جوابش را میدید) خانم دکتر با لباس دکتر و کفش پاشنه بلند و موهای باز میاد سمتتون که همون مرینت هستش و احوالتون را میپرسه و میره اتاق آقای دکتر و جولیکا شما را همراهی می کند تو آسانسور به طبقه دوم... ⚗️
(شما همین که از آسانسور پیاده میشید یک خانوم میبینید که خیلی هم آشنا است) لباس سرایدار پوشیده و موهاشو گوجه ای بسته که داره پنجره ها را تمیز می کنه تا برمیگرده لایلا 🥁(نمیدونم براش ژست می گیرید یا دلتون براش می سوزه هرچی) میروید به آزمایشگاه که جولیکا میگه :آقای کانته ایشون مریض آقای اگراست هستند که آزمایش خون می خواهند من باید برم الانه که خانوم بورژوا اخراجم کنند پس رفتم مکس :بفرمایید بشینید خانوم لاوینت دستیار من هستند رز :دستتون را مشت کنید و اصلا نترسید با یک آمپول میاد سمتتون... 💉
رز :تموم شد خب دو روز بعد بيايد و جواب آزمایش را بگیرید شما ل بشینید سالن بفرمایید (خب چه خبر خوش گذشت؟! هنوز مونده) همین که مینشینید صدای فریاد یک خانوم تو اتقاق می شنوید که یهو در باز میشه و کلویی میاد بیرون از اتاق کلویی :تو اخراجی وقتی نمیتونی درست دفترم رو تمیز کنی چرا اینجایی ببین هنوز کثیفه که لایلا با چشمای گریون می دوه بیرون و صدای هقهق گریه کردن هاش تو سالن میپیچه... 😭(دلتون سوخت؟ خواستید تو کامنتا بگید)؛
کلویی :اعصابش خرابه و سابرینا میاد تو دفترش که فشارش رو چک کنه که داد میزنه برووو این مسخره است واقعا مسخرست 😒🤯😡آخه چرا بابام منو آورد اینجا هم باید خانم دکتر رو تحمل کنم هم اینجا ی بدرد نخورده 🏚️🏨خب و بعد به سرعت نور میره
در اسانسور باز میشه و گابریل و ناتالی میان بیرون و گابریل میگه :خانم سانکور برنامه امروز چیه؟ 🧐ناتالی:قربان امروز دو جلسه داریم یکی با بازرگان های چینی که از شانگهاي میان برای قرارداد بیمارستان اونجا و دیگری برای ساخت خانه سالمندان در کنار پارک بزرگ گابریل :پس ماشین رو آماده کنید ناتالی چشم آقا 😐(خب 😁 چیزه لایکم رو بده بیاد آخه قراره برید کافیشاپ ☕🍫باشه ☘️)
گابریل و ناتالی میرن بعد الکس از اتاق روبرو میاد بیرون و چون شمارو غمگین میبینه دعوتتون میکنه به کافی شاپ تا باهاتون مشورت کنه آخه اون روان شناس است و مشکلتون را می پرسه که طبقه هم کف هستش سمت راست؛بعد کنار یکی از پنجره ها مینشینید و گارسون رو صدا می زنید که اونم ایوان بروعه هستش و سفارش شما و الکس رو میبره پیش میلن آخه اونا...
باهم کار می کنند 😇 و سفارش تون رو میارن بعد چشماتون وا میمونه آخه آقای دکتر یعنی آدرین و مرینت عاشق هم اند و باهم میروند پیش میلن و درخواست دو تا قهوه میدن و میروند بیرون که بارون میگیره و آدرین یک چتر برای خودش و مرینت میاره و دره ماشین را براش باز می کند و می روند....... خب اینکه چطور بود یا نبود را کامنت کنید منتظر هستم ها و چالش=(@_@)
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
من اینو بررسی کردم 💕
مرسی جیگر
عالی
عزیزمی 🐰