یه نیمه پیدا کردم ( خون اشامی )

سلام دوستان من باید یک مسعله رو توضیح بدم شما اون یکی alex رو میشناسین ؟ اون منم که بنا بر دلایلی اون حسابم بسته شده شما nezeko رو میشناسین اون منم که از تریق یه سامانه دیگه وارد شدم ازتون می خوا م حساب نزوکو رو هم دنبال کنید چون من بیشتر با اون داستان می نویسم ممنون

هق هق هق ( صدای گریه ) بسه دیگه این کار رو نکن نمی خوام اونم از دست بدم بس کن خواهش میکنم بس کن هق هق هق هق هق هق هق هق هق هق هق هق

( بالا رو بخونیا ) سلام من کاترین هستم من یه نیمه خون اشام هستم کسی رو ندارم فقط خودم مو خودم من به زور یه خونه فسقلی توی غرب فرانسه اونم با کلی دنگ و فنگ دست و پا کردم من توی دنیای ادما زندکی می کنم به خاطر اینکه ...... بزارین کل زندگیم رو براتون تعریف کنم خب داستان از اونجایی شروع می شه که پدر خون اشام من....

به یه دختر انسان علاقه مند میشه و بعد از کلی دنگ و فنگ با هم ازدواج می کنن ولی به یه شرط اینکه بعد از ازدواج مادرم باید تبدیل به خون اشام بشه. 1 ماه بعد از اینکه ازدواج کردن مادرم منو باردار شد -ـ- منو باردار شد و همون موقعی که فهمیدن خواستن منو بکشن ولی مامانم نگذاشت من رو بکشن و منو نگه داشت . ولی موقع به دنیا اومدن من مرد وقتی مامانم مرد بابام اومد منو بکشه که

خانوادمو کشتن و من فرار کردم رسیدم به چند تا از دوستان پدرم اونا ازم محافظت کردن ولی اونا نمی تونستن منو پیش خودشون نگه دارن به خاطر همین منو بردن توی دنیای ادم ها ولی کسی منو قبول نمی کرد و من مجبور شدم رو پا های خودم بعیستم به خاطر همین از بچگی دارم پول هامو جمع می کنم تا یه خونه بگیرم الان 15 سالمه و هیچ کسی رو ندارم فقط خودمم و خودم این منم

پوستم سفید هست و چشمام قرمز ولی لنز می زارم یک نفر رو پیدا کردم به اسم میلا من بهش می گم خاله میلا اون منو توی گل فروشیش مشغول کرده اون بهم می گه یه پسر داشته که مرده و الان هیچ کسی رو به جز من نداره منم کمک حال خوبی ام ولی خب جای بچه ش رو نمی گیرم اون نمی دونه من یه نیمه ام ( نویسنده : برات متاسفم کاترین ولی خب عظاب های بیشتری می بینی ^ـ^ کاترین : خیلی نامردی چرا خب به خواننده ها بگو لایک و فلو و کامنت یادشون نره وگر نه بیشتر عضابت می دم کاتریین : -ـ-

اون کمکم می کنه برم مدرسه خیلی مهربونه

بچه ها زانر این داستان عاشقانه تخیلی و قشنک هست

برو نتیجه چالش داریم