رویا یا واقعیت 💜💜💜💜

بعد از عروسی شب وقتی رفتن خونه تلفن هوکه زنگ خورد + بله سلام   ناشناس : تو کی هستی + خانم محترم شما زنگ زدی به من  ناشناس : من و تو جامون عوض شده + امکان نداره اسم من پریا و اسم هنریم هوکه است اینی که تو میگی امکان نداره ناشناس : دختر دیووانه من و تو جامون عوض شده چرا نمیفهمی تعجب نکردی که صورتت عوض شده منم اسمم پریا است ایرانی بودم و رفتم کره و ادیتیشن دادم و قبول شدم من کسی بودم که مامان و باباش بهش نامه دادن که توی هواپیما  بخونمش من کسی بودم که ..............

کلی حرف زد و اخر حرفاش هوکه گفت + هرکی بودی بودی دیگه الان من جای تو ام محض اطلاعت من زن جیهوپی هستم حالا هم دیگه زنگ نزن بعد از قطع کردن تلفن هوکه شروع کرد به جیغ زدن و خودزنی داد میزد همه اعضا جمع شدن$ هوکه هوکه نکن چی شد

تهیونگ : دستاشو بگیرید الان یه بلایی سر خودش میاره جیمین : یا خدا چی کار کنیم - پریا پریا اروم باش اروم باش هوپی هوکه رو بلند کرد تو اغوشش گرفتش زد زیر گریه + هوپی هوسوکی یه دختره بود میگفت جای من با اون عوض شده و .......

کل قضیه رو گفت ولی اخرش هوپی گفت - مطمئن باش من عاشق این هوکه ای شدم که تو بغلمه نه اون یکی باشه + باشه عسلکم همه شب به خیر گفتن و خوابیدن صبح وقتی هوکه از خواب بیدار شد تو خونه ی خودشون بود یعنی چی یعنی همه ی اینا خواب بود خدای من چرا اخه چرا 😭😭😭😭💔💔💔💔🖤🖤🖤🖤🖤🥀🥀🥀🥀🥀

رفت با بی حوصلگی صبحونه خورد افسرده بود ساعت ۶ بعد از ظهر بود توی اتاقش بود که زنگ در رو زدن مادر هوکه صداش زد پریا مامان بیا یکیه با تو کار داره با بی حوصلگی بلند شد رفت جلوی در یه مرد با عینک و کلاه و ماسک یهو ماسک و عینکشو ورداشت

سلام هوکه ی من + چ.... چی  اینجا .... اخه ..... اخه چجوری هوسوکی من پرید بغلش هوپی داشت تو هوا میچرخوندش مامانش گفت : پریا این اقا کیه + امممممم چجوری بگم خب ببین مامان ...... کل ماجرا رو تعریف کرد مامانش با این که تو شوک بوداما گفت یعنی من الان داماد دارم + اره مادر : وات د فاخ + 😂😂😂😂 مامان اینو از کی یاد گرفتی  مادر : از خودت بله دیگه این رویایی بود که به واقیعت تبدیل شد و هوکه و هوپی تا اخر عمر با خوبی و خوشی زندگی کردن ( دیگه واقعا تموم شد 🌌🌌🌌 ).................... چطور بود خوب بود ببخشید دیگه میخواستم پایانش خوب باشه